۲ پاسخ

دختر چه کاری کردی خدا کمکت کرده من از حاملگی فقط با پودر رخشا حموم اینا پاک میکنم چون اینا ریشون ضعیفه

خب خدارو شکر اصلا ب هیچ عنوان ما خانما نباید تو حموم بشینیم چون واقعا حساسه

سوال های مرتبط

مامان عطیه سادات مامان عطیه سادات ۱۵ ماهگی
دیروز مامانم با دختر داداشم که ۷ سالشه اومده بودن خونه من بعدازظهر دخترمو گذاشتم پیشه اینا به دختر داداشم گفتم یه دقه باهاش بازی کن من حموم برم جلوشون اجرک گذاشته بودم داشتن بازی میکردن مامانمم همونجا بود مامانم گف توبرو ماهستیم اقا رفتم حموم ۱۰ دقیقه نگذشته بود صدای جیغ و گریه دخترم اومد دختر داداشم پاشده سطلی که اجرکا داخلشه رو سرش کرده بعد سطل افتاده روی سره دختره من وای پیشونی دخترم باد کرده بود قرمز شده بود کبود شده بود به چه حالی از حموم اومدم بیرون دخترمو بغل کردم یخ گداشتم رو سرش وازلین کردم خیلی گریه کرد بعد اب دادم شیر دادم خوابید خیلی ناراحت شدم دخترم اصلا الکی گریه نمیکنه حتی زمین میوفته گریه نمیکنه اما این سطل خیلی محکم خورده بود توسرش که اینجوری جیغ میزد و هق هق گریه میکرد حلا مامانم برگشته میگه تو نرگسو دختر داداشم اسمش نرگسه دعوا نکن گفتم مامان بذار حداقل متوجه بشه چه اشتباهی کرده الان اگر سطل میخورد تو ملاجه بچه سرش میشکست من چه خاکی توسرم میکردم‌ دیشب رفتن خونشون بعد داداشم دعواش کرده اما عمه و عموهاش پشتیبانیشو کردن چیزی نگفتن بهش گفتن چیزی نشده هیچی نشده
من خیلی ناراحت شده میخاستم برا دخترم تولد بگیرم مامانم اینارو دعوت کنم بااین کارشون اصلا دعوتشون نمیکنم حتی به نرگس نمیگن که کارت اشتباه بوده دیشب شوهرم خسته بود دیرازسره کار اومد بعدم رفتیم بازار روز نفهمید دخترم سرش چی شده منم نگفتم وگرنه اول منو جرم میداد که چرا مواظبه بچه نبودی
مامان رمان ترمه مامان رمان ترمه ۱۱ ماهگی
#ترمه
۲۳۶


الان دلیل رفتار های ضد و نقیضشو میفهمم ، میفهمم چرا یه روز باهام گرم میگرفت و یه روز نه .
باورم نمیشه تو اون زمان هایی که من میزاشتم آزادانه بدنمو لمس کنه اون با همون دستا یک نفر دیگه رو لمس میکرد
الان اون ازم ناراحته در صورتی که یکی از دلایلی که عاشقم شد با^کره بودنم بود و حالا خودش چی؟
اشکام دوباره ریختن رو از سر گرفتن و رو گونه هام سر خوردن
بیچاره بچه ای که تو شکممه و باید این چیزا رو تحمل کنه!
اطرافو نگاه کردم و یه پتو برداشتم روی شایان انداختم
الان میفهمم عشق هرچقد هم درد داشته باشه ولی از بین نمیره … وسعتش تا عمیق ترین قسمت های روح انسان نفوذ میکنه
به خودم تو آینه نگاه کردم و موهامو باز کردم
اطرافو نگاه کردم هیچ لباسی نبود فقط یه حوله بود
همونو برداشتم و رفتم حمام
زیر اب داغ وایستادم و به زمین خیره شدم ، دوباره دنیا بهم یاداوری کرد که زندگیم هیچ وقت قرار نیست نرمال باشه
تقریبا یک ساعت تو حمام بودم و بعد حوله رو پوشیدم رفتم بیرون
شایان بیدار شده بود و سعی داشت با پنس و بتادین زخمای دستشو تمیز کنه
رفتم جلو و خواستم پنسو بگیرم
اروم گفتم: بدش به من
با اخم دستمو رد کرد و گفت : لازم نکرده خودم انجامش میدم
با ناباوری نگاش کردم بهم نگاه نمیکرد ولی جدیت کاملا از نیم رخش هم پیدا بود
ترمه : شایان این چه رفتاریه؟ بزار کمکت کنم
شایان: کمکتو نخواستم