واقعا چرااینجوری شده میایم گهواره دورازجون همه بچه های دنیا وبچه خودم دورجون ازهمه اکثربچه ها بامریضی های سخت دارن دست وپنجه نرم میکنن که انشالله به حق اقاامام رضاشفاپیداکنن هیچ بچه ای رو تخت بیمارستان نباشه میریم اینستا هم همینجور نمیدونم من افسرده شدم بادیدن تایپیکارو یا بادیدن اون بچه ها زارزارگریه میکنم هیچ وقت یادم نمیره زمانیکه دخترم به خاطر زردی بیمارستان بستری بود بچه ای بودکه دورازجون همه بچه ها دورازجون بچه خودم سرطان داشت وای من باوجوداینکه 3روزبودزایمان کرده بودم خودمم افسردگی گرفته بودم میرفتم تواتاق مادران زارزاربه حال اون بچه گریه میکردم ازوقتی که خودم مادرشدم اینجوری شدم امروزم که ازصبح کلا اینستا نرفته بودم تا رفتم دیدم بچه یکی ازبلاگرافوت کرده یعنی نگم چه حالیم بغض داره خفم میکنه میدونم تا چندین روز حالم بده حس میکنم افسرده شدم نمیدونم این تایپیک گذاشتم که بگم شمام مثل منین یابی تفاوت رد میشین به زندگیتون ادامه میدین یافقط من اینجوریم خدایا همه بچه های دنیا سالم باشن خدایابه همه بچه هاسلامتی بده به بچه منم بده ای خدا یه حالیم که نگم

۱۰ پاسخ

منم کلی ناراحت شدم از صبح هی سعی میکنم افکارمو منحرف کنم نمیشه چندبار اشکمو اومده ولی تا دیدم پسرم نگام می‌کنه خودمو جمع کردم حتی پاشدم فریزر رو ریختم تمیز کردم تا مثلا خودمو مشغول کنم ، خدا خودش به خاندانش صبربده

پانیذ کوچولو دقیقا هم سن پسر من بود اصلا یه هفته خواب و خوراک ندارم از دیشب دلم شور افتاده بود تا اینکه صبح دیدم پر کشید تا الان فقط گریه کردم واقعا حکمت خدا رو نمیفهمم با واژه مرگ کنار نمیام

ن عزیزم منم اینجورم حس حالم گرفته شد کلا امروز دپرس بودم گریه کردم اعصابم خوردشد

منم حالم گرفته صبح تاحالا.چشمم ترسیده.پنجشنبه عروسی داریم امانمیرم.میدونم بچمو زیاددست به دست میکنن ومیبوسنش.میترسم ویروس واردبدنش بشه.خودشم تازه خوب شده.درگیراسهال وسرماخوردگی بود.خودمم خیلی وقته درگیرسرفه ام.یکم بهترم حالا.دیگه داروهاهم تقلبی ان انگاریانمیدونم بیماری ها عجیب ترشدن.پناه برخدا.خداوند پشت وپناه همه باشه بخصوص این طفل معصوما.

منم دیدم همون بچه رو اینستا اصلا حالم گرفته شده به خاطر یه ویروس به همین راحتی آدم بچشو از دست بده مگه میشه🥲بخدا ک دیگه از زندگی کردن میترسم

خودتوناراحت نکن خاهری زندگیه دیگه هرکدوم یجوری خدابزرگه غصه نخور

اره منم مثل خودتم. پانیذ رو میگی. که آی سی یو بوده. فوت کرده ؟؟منم خیلی ناراحت شدم.

منم الان عکس دختربچه رو دیدم بخلطر یه تب...😔
نه والا منم همینم اینقدرغصه میخورممم که حتی خاب میبینم نمیتونم ساده ازش ردشم دست خودمم نیست فقطم این وسط خودمو اذیت میکنم

ان شالله خدا به همه بچه ها سلامتی بده
من این چیزا رو میبینم سریع رد میکنم ولی همون نصف و نیمه فهمیدنم تا مدت ها تو ذهنم ازارم میده

وای مامان سارا رو میگین ؟
من با اینگه بچه ندارم ولی این مورد هارو که میبینم میشینم زار زار گریه میکنم
بعد دوباره هی پیگیری میکنم بیشتر حالت افسردگی بهم دست میده
خدا هیچ پدرمادریو با بچه اش امتحان نکنه
اونایی که چشم انتظارن خدا دامنشون سبز کنه اوناییم که بچه دارن خدا واسشون حفظ کنه

سوال های مرتبط

مامان 🤱🏻نیلماه مامان 🤱🏻نیلماه ۱۴ ماهگی
گهواره شده همش مادرایی که مینالن از بچه هاشون!
از بد غذایی هاشون
از بدخوابی هاشون
مامانای عزیز
قوربونتون برم ما همونایی هستیم که مثل خمیر به بچه هامون شکل میدیم
اگر بچه عادت بد غذایی داره واسه اینه که شما عزیزای دلم که کاملا هم به خدا درکتون میکنم ،خسته اید ،بردید(همه مثل همیم)همین شما از ۶‌ماهگی که بچه باید به طعم،بافت و مزه های مختلف آشنا بشه بیشتر به بچه ها فرنی و سرلاک و این چرتو پرتارو میدین! از روش تغذیه مستقل (البته کاملا به صورت اصولی و درست) غافلید،بچه هارو با غذا دوست نمیکنید و بچه فکر میکنید بعد از یه مدت که غذا خوردن یه کار سخته که به خاطر باید پاداش، و دست و جیغ و هورا تحویل بگیره،خیلی از بچه ها به خاطر وسواس همین مامانایی که مدام غر میزنن به خاطر وسواس فکری یا عملی مامانشون اجازه ندارن به غذاشون حتی دست بزنن درنتیجه بچه هم واکنش های آلرژیک و وسواس گونه نشون میده و رابطش با غذا و بافت های مختلف خوب نیس،بعضی مامانا میان همش غذاهای له و شل میدن بعد یکسالگی انتظار دارن اون بچه ی طفل معصوم حالا غذاهای جویدنی راحت و بی دردسر بخوره و رابطش با غذا خوب باشه!!! بچه ها عین لوح سفید میمونن این ماییم که روشون مینویسم حالا بشین ببین چه برنامه ای نوشتی واسش که حالا داری نتیجشو میبنی (
مامان قلب خونه مامان قلب خونه ۱۵ ماهگی
یادآوری خاطرات
پارسال این موقع پسرم تازه 28 روزه بود
چقدر روزهای سختی بود .خستگی و کم توانی بدنی خودم یک طرف ،حجم زیاد رسیدگی به کارهای بچه یک طرف ،کلا همه چیز بهم ریخته بود انگار .
پسرم نسبتا آروم بود .اما دیر خوابیدن شب و کلا همه چیزهایی که تو بچه داری تایم آدم رو میگیره من رو حسابی شوکه کرده بود . تو خونه موندن و کارهای تکراری کردن از همه بدتر بود آخه من تا قبل دنیا آمدن بچه خیلی از تایمم با کارکردن و بیرون رفتن پر میشد .ده سال اینطور گذشته بود و حالا همه چیز تغییر کرده بود . تصور کن از بچه دار شدن فقط همین بود که بچه داشته باشی و مادر بشی ،هیچ تصوری از مادری کردن نداشتم .
که چقدر باید از خودم بگذزم
افسردگی بدی گرفته بودم . همه روزم با اضطراب می‌گذشت .پرخاشگر و غمگین بودم .
اصلا دوست ندارم به اون روزها برگردم . تعجب میکردم که چرا شاد نیستم . انگاری عذاب وجدان داشتم .بیش از سه ماه طول کشید تا کم کم شرایط بهتر شد . من کمکی هم داشتم مادرشوهر و همسرم و مامان خودم در حد امکان کمکم میکردن .اما انکار از اینکه با بچه کل روز تنها باشم و خودم کارهاش رو تنهایی کنم مضطرب میشدم .
تا اینکه شروع کردم لحظه به لحظه با خدا حرف زدن .تو تمام کارهای روزمره مثل یک همنشین باهاش حرف میزدم .خیلی آروم تر شدم .
الان پسرم عشق منه . درسته بازم خستگی هست کلافگی و چیزهای دیگه .اما با یک شیرین زبونی اش همه چیز فراموش میشه انگار شارژ مجدد میشه آدم .
ولی چرا همش تو فکر بچه دومم اما مضطربم .یعنی دوباره همه اون احساسات تکرار میشه
شماها چی ؟؟
مامان مهراب مامان مهراب ۱۵ ماهگی
سلام یه چیزی میخوام بگم البته بارها گفتم ولی خب بعضیا هنوز کارشون رو تکرار می‌کنند متاسفانه.
لطفا لطفا تجویز دارو و مقدار رو نکنید خطرناکه اگر اتفاقی برای اون بچه بیوفته واقعا میتونید اون دنیا جواب بدید؟بارها اومدم بگم بعد گفتم ول کن غر نزنم عین پیرزن ها آخر طاقت نیاواردم و اینکه من بارها دیدم در مورد ویتامین د ۳ همه به هم میگن یک روز در میون بخور ولی اول اینکه یک روز در میون برای بچه ای هست که اون بچه احتیاج داره و ویتامین د بدنش کمه اون یک روز در میون باید بخوره وگرنه بچه ای که احتیاج نداره و فقط بخاطر محکم شدن استخون و ..میخواد بخوره اون باید هفته ای یکبار یا در ماه دو بار و هرکدوم یک قطره استفاده کنه و این حرف دکتر هست که دارم میگم .بازم میگم خطرناکه هر تصویری برای هر بچه ای نکنید برای آدم بزرگ هم خطرناکه وای بحال بچه کوچیک.دکتر بر اساس وزنش سنش و شرایطش رد میدونه تجویز میکنه ببخشید ببخشید مگه شماهایی که تجویز میکنید دکتر هستید مجبور شدم تند بگم حرفم رو