سلام مامانا روزتون بخیر
امروز خیلی خوشحالم خواستم به شما هم بگم خوشحالیم دوبرابر بشه طبق تاپیکهای قبلم
امیرعلی شیرخشک میخوره به گفته دوستم که با شیرگاو بچش خیلی توله رفتم از ۹ ماهگی شیرگاو دادمهمه میگفتن تپل شده ولی واکسن یکسالگی که بردمش بهداشت گفت که از ۹ ماهگی که ۸۸۰۰ بوده الانم ۸۸۰ هستش ینی سه ماه استپ وزنی داشت اینقدر گریه کردم خیلی استرس داشتم چون خودم فهمیدم برا شیرگاو بود که بچم اینطوری لاغر بود خیلی نگران بودم خیلی بالخره با خودم عهد کردم دیگه به حرف هیشکی گوش نکنم چون یک مادر خودش بهتر بچه شو میشناسه و خاصیت بدن و علایق بچه رو میدونه و اینکه بچه با بچه فرق داره
بعدش همون روز که بهداشت اینطوری گفت رفتم شیرخشک آپتامیل پرونوترا گرفتم و بیسکویت نوترا هم گرفتم میوه جات،سبزیجات ،گوشت و خلاصه همه جی که بسلامتی بچم لازم بود برا خورد وخوراک لازم بود گرفتم و تمام فکر و ذکرم شده بود وزن گیری امیرعلی حتی دکترم بردمش بهش آمپول تقویتی داد که ینی جوری این بچه گشنه میشد که هرچی گیرش میومد می‌خورد. منم هی غذا میدادم هی میان وعده میدادم دیگه حسابی بهش رسیدم آنروز که برا مراقبت ۱۳ ماهگی بردم وزنش از ۸۸۰۰. به ۱۰ و۲۰۰ رسیده بود
بهداشت میگفت وزنش عالیه و تو این یکماه خوب بهش رسیدی که اینطوری وزن گرفته تعجب کرده بود
ینی نمیدونین من امروز چقدر خوشحالم چون برای یک مادر هیچ جیزی مهمتر از سلامتی بچش نیست
خواستم بگم خواهش میکنم به حرف اطرافیان گوش نکنید و بع بچه تون آسیب نرسونید و تلاش کنین به چیزی که میخواین برسین فقط با کمک خودتون 🙂
ممنونم از همتون که به حرفام توجه میکنین🙏🫶
دوستون دارم❣️

۷ پاسخ

سلام عزیزم من پسرمو بردم پیش همون دکتر ولی آمپول نداد چند تا شربت داد فقط پسرم روز به روز داره لاغر تر میشه دیگه نمیدونم چیکار کنم شما هر چند ساعت غذا میدی به پسرت چیا میدی ؟

سلام عزیزم میشه بگی پیش چه دکتری بردی بچتو پسر منم وزنش کمه

عزیزم میشه جواب بدید شیرخشک پرونوتراخوبه راضی هستی؟

آمپول چی بهش زدین؟

اصلا شیر گاو زیر یک سال ممنوعه

ممنون عزیزم
ولی این بیسکویت نوترا چیه

خداروشگر ۰شم بد ازش دور،میسه لطفا غذاها و میان وعده هایی که میدادید رو بگید؟🙏🏻

سوال های مرتبط

مامان فرح جون🥰♥ مامان فرح جون🥰♥ ۱۵ ماهگی
خانما من خواهر شوهرم وقتی چهار ماهش باردار بود من باردار شدم یعنی دخترش چهار ماه بزرگ تراز دخترمه بعد دخترش اول تپل بود ولی بعد 7ماهگیش خیلی خیلی لاغر شد خب الان هروقت میاد خونمون میگه وا دخترت چقد لاغره وا انگار پوست واستخونه اینجور میگه که مادر شوهرمو جوش بزنه ودعوام کنه که چرا به بچه نمی رسی اخه هربار خواهر شوهرم این حرفارو میزنه مادر شوهرم بهم میگه به بچه غذانمی دی به بچه شیر نمی دی بعد ماشالله دخترم هم قد وتو شکل تپل تراز بچه هاشون که بزرگتراز دخترمه امروز من وخواهر شوهرم رفتیم بهداشت خب برا مراقبت دخترامون وزن دختر من که یکسال وتقریبا نزدیک یکسال ودوماهشه 9کیلو 800گرم بود بعد دختر خواهر شوهرم که یکسال پنج ماهشه 9کیلو300گرم بود من هم از بس ازش ناراحتم بهش گفتم وا وزن دخترت 9کیلو 300گرمه گفت نه نه از بس گریه میکنه نزاشت درست وزنشو بگیریم اخه دکتر بهداشت خوب وزنشو گرفت هی میگه نه خوب نگرفت ولی خوبه که باهم رفتیم تا بار دیگه نگه بچت لاغره 😒😒😡
مامان قلب خونه مامان قلب خونه ۱۶ ماهگی
یادآوری خاطرات
پارسال این موقع پسرم تازه 28 روزه بود
چقدر روزهای سختی بود .خستگی و کم توانی بدنی خودم یک طرف ،حجم زیاد رسیدگی به کارهای بچه یک طرف ،کلا همه چیز بهم ریخته بود انگار .
پسرم نسبتا آروم بود .اما دیر خوابیدن شب و کلا همه چیزهایی که تو بچه داری تایم آدم رو میگیره من رو حسابی شوکه کرده بود . تو خونه موندن و کارهای تکراری کردن از همه بدتر بود آخه من تا قبل دنیا آمدن بچه خیلی از تایمم با کارکردن و بیرون رفتن پر میشد .ده سال اینطور گذشته بود و حالا همه چیز تغییر کرده بود . تصور کن از بچه دار شدن فقط همین بود که بچه داشته باشی و مادر بشی ،هیچ تصوری از مادری کردن نداشتم .
که چقدر باید از خودم بگذزم
افسردگی بدی گرفته بودم . همه روزم با اضطراب می‌گذشت .پرخاشگر و غمگین بودم .
اصلا دوست ندارم به اون روزها برگردم . تعجب میکردم که چرا شاد نیستم . انگاری عذاب وجدان داشتم .بیش از سه ماه طول کشید تا کم کم شرایط بهتر شد . من کمکی هم داشتم مادرشوهر و همسرم و مامان خودم در حد امکان کمکم میکردن .اما انکار از اینکه با بچه کل روز تنها باشم و خودم کارهاش رو تنهایی کنم مضطرب میشدم .
تا اینکه شروع کردم لحظه به لحظه با خدا حرف زدن .تو تمام کارهای روزمره مثل یک همنشین باهاش حرف میزدم .خیلی آروم تر شدم .
الان پسرم عشق منه . درسته بازم خستگی هست کلافگی و چیزهای دیگه .اما با یک شیرین زبونی اش همه چیز فراموش میشه انگار شارژ مجدد میشه آدم .
ولی چرا همش تو فکر بچه دومم اما مضطربم .یعنی دوباره همه اون احساسات تکرار میشه
شماها چی ؟؟