سلام مامانا
میخوام تحربه مشهد رفتن با نوزادو باهاتون به اشتراک بذارم
اسکان ما از حرم دور بود و مجبور بودیم با بی آر تی بریم، برای همین کالسکه نبردم. صبح ها حوالی ۷ ۸ خلوت ترین زمان حرم بود. ما سعی میکردیم ۷ راه بیفتیم. همسرم پسرمو بغل میکرد تو بی آر تی چون مردونه خلوت تر از زنونه بود. برای تفتیش هم همینطور چون مردونه زودتر کارش انجام میشد. ضلع شمال غربی رواق دار الحجه مینشستیم. اونجا نزدیکمون اتاق مادر و کودک بود برای شیردهی. ضلع جنوب غربی پله میخورد برای زیارت هم طبقه پایین راه داشت هم طبقه بالا. نوبتی میرفتیم زیارت. حتی مردونه ش اون ساعت انقدر خلوت یود که همسرم تونست پسرمو با خودش ببره. دستش به ضریح نرسید ولی تونست دور ضریح بگرده.
برای مواقعی که تعویض لازم بود از پله برقی غربی رواق میومدیم بالا سرویس بهداشتی روبروی باغ رضوان محلی برای تعویض داره که سه طرفش بسته ست و بچه کمتر دیده میشه. من پسرمو طوری میگرفتم که پشتش به مردم باشه و خودمم سعی میکردم جلوش وایسم دیده نشه. موقع پوشک بستن هم یه چیزی مینداختم روش.
ما با ماشین رفتیم و اذیت شدیم، مخصوصا که پارکینگ های حرم همیشه پره و نمیشه با ماشین رفت حرم. اگه بتونید با قطار برید راحت ترید.
نایب زیاره همه تون بودم ان‌شالله خیلی زود آقا بطلبن با خانواده برید و اولین سفر مشهد کوچولوهاتونو رقم بزنید. اگه رفتید التماس دعا.

۵ پاسخ

قبولت باشه عزیزدلم ممنون از اطلاعات مفیدی که به اشتراک گذاشتی التماس دعا 🩷

زیارتتون قبول عزیزم مرسی بابت تجربیاتتون ایشالا هرسال با نی نی قشنگتون برید پابوس اقا. منو همسرمم خیلی وقته تصمیم گرفتیم بریم هنوز قسمت نشده واقعا اقا باید بطلبه.

ممنون عزیزم مفید بود و مختصر

ممنونم واقعا کاربردی بود عزیزم

قبول باشه عزیزم🌺🌸♥

سوال های مرتبط

مامان سفید برفی مامان سفید برفی ۵ ماهگی
تجربه مسافرت با بچه سه ماهه
خواستم تجربه مسافرت یک ماهه مون با بچه رو با شما ب اشتراک بزارم ۲۰ اسفند دخترم ۳ ماهه بود ک تصمیم گرفتیم بریم سفر چون من و شوهرم بشدت اهل سفریم و حدودا ۴ ماه بود ک بخاطر بچه جایی نرفته بودیم، اینم بگم همین دخترمون هم پارسال اسفند ماه توی سفر درست شد🤣🤣🤣
خلاصه اینکه واسه سفر با بچه باید تمام وسایلش از جمله لوازم بهداشتی، پتو، پد زیرانداز،پستونک، شیرخشک ، پشه بند کلا همه لوازمش همراهتون باشه، بچه‌ها توی ماشین ک راحت میخوابن دختر من توی هواپیما هم راحت خوابید سر ساعت شیرش و دادم و پوشکش و عوض کردم و هربار شستمش، ما با ماشین رفتیم مشهد هوا خیلی سرد بود لباس گرم برده بودم، بعد رفتیم شیراز با هواپیما، بعدش زاهدان، بعد شمال و از اونجا با ماشین برگشتیم تهران.نکته اساسی اینه ک طبق آب و هوای هر شهر لباس تنش کنین حتما هر دو سه روز حمومش کنین خلاصه اینکه خیلی خوش گذشت دخترم اجتماعی تر و خیلی باهوش تر شده و کارهایی ک میکنه انگار بزرگتر از سنشه چون خیلی چیزا رو تجربه کرد ک بچه های هم سنش هنوز نکردن🥰🥰
مامان امیرحسین مامان امیرحسین ۵ ماهگی
پارت سوم در مورد هیدرونفروز یا ورم کلیه بچه
تنگی لوله حالب یعنی لوله ای که از کلیه به مثانه وصله و ادرار از طریق اون از کلیه خارج و به مثانه وارد میشه .هرجایی از این لوله که تنگ تر باشه و حالت چسبندگی داشته باشه باعث میشه ادرار خارج نشه و یا اینکه کمتر خارج بشه و باعث ورم کلیه میشه
بعد اینکه دکتر عکس هارو دید نوبت عمل داد برای پسرم
۱۶ اسفند ماه از ساعت ۶ صبح دیگه به بچم شیر ندادم برای اینکه معدش خالی باشه برای عمل.ساعت ۱۱ و نیم بردنش اتاق عمل و ساعت ۱ و نیم اوردنش پیشم
عمل جراحیش باز بود سوند بهش وصل بود. یه لوله هم به پهلوش وصل بود که اب خونایی که داخل بافت کلیه بود خارج بشه و سرم هم که همیشه داشت تا مسکن و انتی بیوتیک بهش تزریق بشه
تو این مدت بغل کردنش اروم کردنش خیلییییییی سخت بود یعنی بگم موهام سفید شد تا این سه روز بستری بودنش تموم شد ولی تمام امیدم این بود که خدا همراهمه و با وجود این سختیا کلیه بچمو نجات دادم و در اینده شرمندش نمیشم
تو این سه روز روز اول بعد عمل خیلی سخت بود چون وقتی به هوش اومد بدنش لرز گرفته بود بخاطر بیهوشی و اینکه باید یکی دوساعت بعد عمل اونم کم کم بهش شیر میدادم
بخاطر لوله هایی که بهش وصل بود نمیتونستم بغلش کنم با این حال من رو تختش میخوابیدم و بغلش میکردم تا حس امنیت داشته باشه و این واقعا تاثیر داشت
روز دوم خیلی بهتر بود چون راحت میتونست شیر بخوره ولی باز همون لوله ها اذیت میکردن و من تا جای بخیه های پسرمو میدیدم دلم اتیش میگرفت و سختیش برای من همین بود و اینکه نمیتونستم بچمو راحت بغل کنم واقعا عذاب اور بود
مامان مهبد مامان مهبد ۵ ماهگی
سلام مجدد
مهبد تا دو ماهگی روز و شب رو نمیشناخت ،با اینکه هر صبح بهش میگفتم خورشید در اومد الان روزه ،ولی هر موقع دوست داشت میخوابید و یهو شبها بیدار می موند ، ولی از ۲ ماهگی کم کم معرفی روز و شب کار کرد و دیگه شبها خواب بیشتر و عمیق تری داره ولی روزها به شدت خواب کوتاه و سبک داره، بخاطر کولیک نوزادی ش هم خانواده خودم گهواره رو بهش معرفی کردن، یعنی توسط پذیرایی خونه شون از این ستون به اون ستون یه گهواره سنتی بستن و آقا راحت اونجا میخوابید،مکافات از زمانی شروع شد که بعد از ۲۰ روز من برگشتم خونه خودمون و آقا به همون گهواره عادت کرده بود ،همسر گرام هم دید نمیشه اینجوری پسر اصلا نمیخوابه، اناق خواب خودمون رو تغییر کاربری داد، تخت خواب جمع شد و گهواره آقا از این سر اناق به اون سر اتاق بسته شد، اوایل خوشحال بودم که آخیش ، راحت شدم.... اما اول مکافات من بود ،وقتی مهمونی میرفتیم دیگه پسرم خواب نداشت و این شد که تو مهمونی ها ما پتو به دست بودیم که آقا بخوابه، دیدم نمیشه باید پتو و گهواره رو جمع کنم و کم کم شروع کردم به کمرنگ کردن شدن، اول پتو رو حذف کردم که خوشبختانه موفق بودم ولی امان از گهواره، اول با سرعت آهسته خواستم حذف ش کنم ولی مگه پسری می خوابید، و گریه ها سر داد یه چند روز تحمل کردم و صبر پیشه کردم ولی خورد به pms و پریودی و تنهایی، عنان از کف به در دادم و به عصبانیت پروژه حذف گهواره با شکست روبرو شد، در حال حاضر هم گهواره برای آقا حکم سرگرمی رو داره یک ساعت باید داخل گهواره باشه تا دیده بر هم نهد ...... بگید ببینم شما چکار میکنید با خواب کوجولوتون؟