۱۰ پاسخ

من دخترم چندشب همینطوربیقراربوداصلاهم شاکت نمیشدفکرمیکردم ک ازدندونشه یاازریه هاشه ک درگیرشدن دیگه شروع کرد روزاهم بیقراری کردن اون دختری ک ساکت اصلاصداش درنمیومد بردمش دکترگفتم چرااینهمه بیقراره گفت رفلاکس داره الان داره دارومیخوره خوب شداین بیقراریاش یوقت بچت خدایی نکرده رفلاکس نداره شایدداره خودت متوجه نیستی اخه دخترمن وحشتناک بیقراروبیحال بود

عزیزم
تو همیشه خیلی مهربونی،
فک کنم از اینایی هستی که مدام ب فکر دیگرانی، و خیلی با احتیاط حرف میزنی که کسی دلش نشکنه

خیلی سخته میفهمم، منم مثل تو
البته من چون از وقتی علی رضا ب دنیا اومده بود پولامو نتونسته بودم برم بیرون خرج کنم همش جمع شده بود رفتم باهاش موهامو پروتیینه کردم، خیلی خوب شده دیگه حداقل از معضل مو راحت شدم 😅
مامانت نمیتونه صورتتو برات مرتب کنه تا بری آرایشگاه ؟

منم الان درگیر دندونم، یکیش درومد حالا بلافاصله اون یکی شروع کرده 🤦

مادر بودن کاره بزرگیه، تا مادر نشده بودم درکش نکرده بودم🥲،
خدا ب همه مادرا توان بیشتر بده
مخصوصا به مامانایی که بچه هاشون دارن دندون درمیارن
مخصوصا به مامان حلما 😘

از حضرت فاطمه کمک بگیر

عزیزم این ژل بگیر بزن به لثه اش دردش آروم میشه من خودمم گرفتم به لثه های پسرم هر وقت که درد بکنه میزنم آروم میشه

تصویر

گلم شرایط واقعا سخته ولی باید قوی باشیم
بخدا من از خواب حالت تهوع دارم ولی پسرم هی سروصدا میکنه
نزدیک ۱ هفته هست واقعا نتونستم برم حمام چون پسرم حتی پیش باباش نمیمونه تا ازجلو چشمش دور میشم گریه میکنه شب مهمان دارم خونم بهم ریخته
ولی همش میگذره فقط میتونم اینو بگم
بااینکه الان داغونیم قیافم مثل غارنشینان شده ولی میگذره

شما تنها نیستی
من که دیگه رفتم سراغ مشاوره روانشناسی برای آرامش
البته آنلاین
سخته این دوران واقعا

میگذره عزیزم

منم همنیطور 🤚

یه کم دمنوش ارامبخش بخور
دو روز قطره ی اهن رو به حلما نده تا خوابش عمیق بشه
و گریه کن
گریه کن تا آروم بشی

عزیزم برای دندوناش بهش پیازچه بده خیلی خوبه

سوال های مرتبط

مامان توت مامان توت ۸ ماهگی
بماند به یادگار
امروز شش ماهگی پسرمه
خوشحالم که ۶ ماه گذشته و پسر نازنازی ما توی زندگیمونه خداروشکر🙏🏻
و قسمت سخت ماجرا .. تمام این شش ماه برای من پر از چالش و پر از سختی بود
سه ماه اول ک کلا نخوابیدم و چقدر بی خوابی کشیدیم کولیک رفلاکس بچم خیلی شدید بود ، یادمه بخاطر کولیک یه شب ساعت ۱۱ گریه هاش شروع شد تا ۱۱ صبح که من قلبم داشت از جا کنده میشد ...
کولیک هم ک خوب شد ، رفلاکس هنوز اذیتش میکنه ...
شیردهی و تغذیه بچه هم سختی خودشو داره با حضور رفلاکس لنتی
و اینکه چقد نق میزد و گریه میکرد حتی تو خواب نق میزد و خوابش هوشیار بود و فقط روی دست تو بغل میخوابید
چقدر بخاطرش حالت نشسته خوابیدم 🤕
البته تاالان هم خوابش هوشیاره و در طول روز تو بغل فقط می‌خوابه تا تکون بخوریم بیدار میشه و شبا هر یه ساعت بیدار میشه و باید زود بخوابونمش وگرنه بیدار میشه تا خود صبح...
واسه دندون خیلی بی قراری و گریه کرد 😬
دو سه باری هم سرما خورد چقدر تب کرد و ریه اش درگیر شد و با کلی بخور و دارو خوب شد 🤒
واسه وا‌کسنا هم چه شبایی بود ..💉🩸
بچه بزرگ کردن کار ساده ای نیست و خیلی مسئولیت بزرگیه ... خدا به همه ی مامانا سلامتی و طول عمر بده
مامان نُقلی مامان نُقلی ۷ ماهگی
واقعا چرا بعضی آدما همه ش تو دل آدمو خالی میکنن؟ ماه آخر حاملگیم بود خیلی سنگین بودم، میگقتن بذار بیاد بیرون میگی کاش همون تو مونده بود. ولی اصلا اینجوری نبود، خدا رو شکر میکنم به دنیا اومد. وقتی اون تو بود نمیدیدمش و دائم استرسشو داشتم خیلی بد بود...
یا سه ماهگی که بچه م داشت لثه سفت میکرد و بی قرار بود، میگفتن از الان دندونش دربیاد زود خراب میشه. هنوز که دندون درنیاورده، خبری هم نیس...
یا الان هم که سینه خیز میره و نمیتونم از پسش بربیام، مدام میگن وایسا چهاردست و پا بره بیچاره ت میکنه.
بالاخره هر مرحله ای یه سختیایی داره، نمیشه تو یه مرحله بمونی که، بعد بنظرم هر چی بزرگتر میشن، با اینکه سختیاشون بیشتر میشه ولی یه راحتی هایی هم داره، مثلا همین که الان میتونه با کمک بشینه و میتونم تو حموم توی وان بشورمش، و میتونم چیزی غیر از شیر بهش بدم و اینکه مجبور نیست همه ش به پشت بخوابه و میتونه خودش سینه خیز بره خیلی بهتره نسبت به دوره نوزادی... کاش آدما بجای این حرفا بهم قوت قلب بدن ❤