۱۲ پاسخ

منم مثه تو بودم، صبحا ساعت شیش و نیم میرفتم پیاده روی تا ساعت هشت و نیم، بعد میومدم دوش میگرفتم موزیک و بعدش صبحانه، بعد ناهار میذاشتم و بچه ها رو عه مدرسه میاوردم، اما الان آنیل بزور میذاره به کارای خونمم برسم، اما یه ماهی میشه میندازمش تو کالسکه و میریم پیاده روی، باور کن با این همه سختی بازم دوس دارم همینطور کوچولو بمونه، من یه پسر یازده ساله و یه دختر هشت ساله دارم، انقد دلم واسه نوزادیاشون تنگ میشه🥲پس الان قدر نوزادیه آنیل رو میدونم تا بعدا حسرت نخورم،چشم به هم بذاری بزرگ شده و راحت میتونی به همه ی کارات برسی، الان فقط به بچت فکر کن❤

یه روزایی که هوا خوبه خونه رو ول کن حتی شده نیم ساعت بزارش تو کالسکه ببر بگرد تا خودت دیوونه نشدی من با مشاورم‌صحبت کردم گفت حتما از خونه بیرون برو فکر میکردم کارام میمونه اما خداشاهده وقتی برمیگردم هم بچه خسته شده میخوابه هم خودم روحیه م عوض شده و کارام انجام میدم

همینه که میگن بهشت زیر پای مادران هست
بهشت را به بها بدن نه به بهانه

منم اون شرایط را دارم

سخته ولی بدون این روزا موندگار نیس برمیگردی به زندگی قبل

منم همینم دختر چه میشه کرد دیگه پس بزار الان خاطرات خوب با بچه بمونه ازش حداقل
مادر شدیم دیگه مادر یعنی صبر استقامت
درست میشه این روزا هم

منم همینطور..

اکثرا همینیم‌عزیزم مخصوصا اگه کمکی نداشته باشیم منم خیلی موقعیتا داشتم که الان هیچ کدوم نیس ولی بازم شیرینه سعی میکنم با پسرم بزنم بیرون حتی اگه کار خونه داشته باشم درسته اون ادم قبلی دیگه نیستم ولی بازم خداروشکر که پسرم سالم شاید ما هم یه روز برگردیم به اون ادم قبلی من ادمی بودم که طبیعت گرد و کوه نورد و خرید و اصلا تو خونه نبودم کنارش سرکارم میرفتم الان ۶ ماهه که نشستم خونه بازم میگذره این روزا

وقتی متن رو خوندم فکر کردم من نوشتمش، چقدر تو منی!!

من ماه اول یکمی برام سخت بود بعد ب روال اول برگشتم خداروشکر پسرم ارومه همراهی میکنه

دقیقا 😓

😭😭😭وای بغضم گرف تک تک جملاتتو با پوست و استخوونم درک کردم
چ روزای خوبی داشتیمو قدر ندونسیم😭

وا منی که حتی وقت ندارم حمومم برم

سوال های مرتبط

مامان پناهم😍 مامان پناهم😍 ۶ ماهگی