با عرض پوزش یه مشکلی هست گفتم اینحا بگم شاید کسی تونست راهنمایی کنه من از وقتی زایمان کردم هم من هم شوهرم میل جنسی نداریم نمیدونم چه مرگمون شده هیی صبرکردیم شاید خوب بشیم الان یکسال شده میل جنسیمون برنگشته خیلی همدیگرو دوست داریم خیلی بهم احترام میزاریم همه چی اوکیه اوکیه شبا تا صبح تو بغل هم خابیم ولی اصلا به سکس فکر نمیکنیم قبل بارداریم هفته دوبار حتما بود اگر سکس نمیکردیم عصبی می شدیم بدخلق می شدیم ولی الان اصلا هیچی خنثی خنثی هستیم من واقعا نگرانم دوست دارم برگردم به اون روزا چون واقعا سکس درصدمهمی از زندگیه یعنی من از الان تو این سن؟از سکس بیوفتم مثله پیرزنا
حالا باز من بهترم همسرم که اصلااااااااا اون خیلی بی میل شده حتی تو ویار بارداریم همسرمم مریض بود هرچی من بدم میومد اونم بدش میومد من بالا میاوردم اونم حالت تهوع داشت شاید خنده دار باشه ولی اونم تو ویار بارداری بیست هفته پا به پای من نخورد نخابید الانم هردومون اینجوریم چیکارکنم😓😓

۱۲ پاسخ

ینی یکساله اصلا رابطه ندارید یا خیلی کم شده؟

شوهر من اینطوری بود دیدم خیانت کرده
تو طبیعی ولی شوهرت ن

به نظرم عزیزم تونستی با مشاور خانواده صحبت کن. از عطاریا دارو بگیرید برای میل جنسی. به امید خدا همه چی به روال قبل بر میگرده

😒😒😒😒😒😒😒

درکت میکنم چی میگی

عزیزم منم ۲ساله هیچ رابطه ای ندارم با شوهرم

حتما با یه دکتر حرف بزن

بهتره مشاوره برین با گفتن ما چیزی درست نمیشه عزیزم

سعی کن ی سری فانتزیای جدید امتحان کن چیزی ک شوهرت علاقه داره خودت دوس داری ببین تاثیری داره و اینک قطره گل سرخ باریج بگیر از داروخونه تو چایتون بریز ضرر نداره میل جنسی ام میبره بالا

چون خیلی جدیه.

حتما حتما مشاور برین

بازم با دکتر مشورت کنید عزیز

سوال های مرتبط

مامان مهراب مامان مهراب ۱۵ ماهگی
سلام
در مورد یه مطلبی خیلی وقت بود میخواستم اینجا بگم وقت نمیشد خیلی از اطرافیان خانواده دوست همه هر سری من رو میبینن میگن چرا تو سره کار نمیری ولی یکی فکر نمیکنه اول اینکه من خودم شعور دارم برای این قضیه و فکر کردم در موردش و دیدم من اینجا تنهام و پسرمم نمیتونم به کسی بسپارم و خیلی برام مهمه تربیته مهراب و غذا خوردن و همه چیزش و مهدکودک و پرستار و همه چی هم تحقیق کردم و علاقه ای ندارم بهش اونم الان چون الان سن حساسه مهراب سنی که هر لحظه من رو میخواد کنارش باشم بغلش کنم درد داره من آرومش کنم اینکه من به فکر خودم باشم و بگم خب من وقتم رو بچم نگیره پس من چرا بچه آواردم؟با اینکه تمام همکارام میدونن چه تهران چه یزد من شدیدا عاشق کارم بودم و هستم در حدی که من علاقه ای به ازدواج نداشتم چون گفتم من با کارم ازدواج کردم ولی ازدواجم کردم شوهرم گفت مانع کارت نمیشم و اذیتت نمیکنم .من عاشق کمک کردن به مردم و خوب شدن مریض ها بودم .الانم از نظرم بزرگترین مسئولیت گردن منه بچه داری مسئولیت کمی نیست مسئولیت بچه .اینکه خوب تربیت بشه و درست بزرگ بشه.من برای تک تک کارهای مهراب مطالعه میکنم حرفای روانشناس و دکتر گوش میدم نظر میپرسم که کار اشتباهی انجام ندم چون من کسی نیست چیزی بهم یاد بده خودمم و خدای خودم .کاشکی اطرافیان دست برمی‌داشتند از حرفاشون و دخالت ها و چرت و پرت گفتناشون و یکم فکر میکردن.که آی تو خودت رو حروم میکنی و...من بهم خوش میگذره کتار مهراب با مهراب بازی می‌کنم بیرون میرم و همه جا میرم شهربازی میرم نمیزارم ذره ای مهراب اذیت بشه چون من کنارشم .چون من وقتی فکر مادر شدن کردن وقتی رابطه کامل با همسرم انجام دادم فکر تک تک اینجاها رو کردم دوری از کار دوری از تمام کارایی که قبلا میکردم