#دردودل مادرانه
سلام مامانا خداقوت به همه خصوصا مامان اولی ها
من هیچوقت فک نمیکردم مادر شدن اینجوری باشه یه سختی شیرین که همه جوره به جون میخریش
به نظر من سخت ترین قسمت بچه داری و زایمان تحمل دخالت های اطرافیان هست
از همه نزدیکتر مادرخود آدم
مامان من یه کارایی میکنه که واقعا دلم میخواد سر به بیابون بذارم
من بعد زایمانم اومدم خونه مامانم
تو سرما گرما نگه داشتن بچم خیلی کار داره میدونم از سر خیرخواهی هست ولی من از گرما دارم نو اتاق عرق میریزم هی میاد ددو و پنجره هارو میبنده دمای اتاق ۳۰ درجه میشه
هی دارم شیر میدم میاد چک میکنه که شیر دادم یا نه
امشب یکم بچم بیقراری می‌کرد دیدم یهو با بابام رفتن بیرون اومد قطره شیرافزا گرفته بود میگه تو حتما شیر نداری در صورتی که میبینه هر روز دوبار تیشرت عوض میکنم از بس ازم شیر میاد
از اونور مادرشوهرم میاد تا این گرزه میکنه میگه پوشکشه عوضش کن
هرچی میگم تازه عوض کردم بعدشم من قلق بچم میدونم الان که تازه شیر خورده یکم بعدش پی پی میکنه خب باز باید پوشک عوض کنم
خیلی بده دخالت های اینجوری
به نظرم دوستی خاله خرسه ست
فقط خواستم یه دردودلی کرده باشم

۱۲ پاسخ

آخ دقیقا
من از الان استرس دخالتای بعد زایمانو دارم
چطوری تحمل کنم حرص نخورم
خیلییی سخته

گلم مادرت با تمام وجودش داره فداکاری می‌کنه همش حواسش به نوش هست
اگه توام گرمته کل اون خونه گرمشونه گلم مامانت تا ده روز وظیفشع ازت نگهداری کنه بری خونه ی خودت دست تنها بشی قدر مادرتو می‌دونی

اخ گفتی مامان یجور رفتار میکنه انگار بچه خودش دست من امانته بعد ب هر دری میزنه من راه نیوفتم ک نرم خونمون مدام تیام بغل میکنه ب خودش عادت بده مدام میگه خالم بیاد اینجا منم مغزم نمیکشه خالمم تیام میبوسه با اینکه ب همه گفتم من حساسم بعد خالم میگه بتوچه من هرکاری دلم میخاد میکنم من صبح یزره دیر بیدار شدم چون شبا درگیرم خالهام مامانم اومدن بالا سر من ک پاشو یچیزی بخور بچه شیر میدی تا نق نق میکنه میگن حتما سیر نمیشه فلان دلم میخاد خودم از دستشون دار بزنم😞🫠☹️

اره واقعا منم ديگه واقعا طاقتم طاق شده من با مادرم مشكلي ندارم چون واقعا ميدونم ك از رو تجربه ميگه و از منم نظر ميپرسه خدايي ولي نگم از مادرشوهرررر تا الان ذره ايييي ازش اذيتي نديدم ولي سر بچه واقعا اذيتم ميكنه ي حرفو هزاررررر بار ميگه
اون روز به شوهرم ميگف ماي بيبي نيند از اون پلاستيك و پوشك بزركا بگير يعني واقعا نميدونم چي بگم

اره ولا من هیچ وقت ۱۰ روز اول رو فراموش نمیکنم و مادر شوهرمو نمیبخشم

اخ گفتی 🚶‍♀️💔سر همین دخالت ها
اعصابم همش خورده

سلام به نظرم ناشکری میکنی پدر و مادر هردو نعمت ان تو زیادی احساسی از دوست داشتن هر کاری میکنن

سلام عزیزم
واقعا خدابهت صبر بده اینجوری خیلی بده من بجات بودم میرفتم خونم

کاش من مادر داشتم بزار بهم فحش میداد 💔😔

ببین اگه شهری هستی که آب وهوای خوبی داره موردی نداره ولی اگه جنوبی هست که گرم هست بنظرم اینجوری بچه گرمایی میشه

وای منم از الان به مامانم داشتم میگفتم که دکتر تو اینستا گفته به نوزاد تا ۶ماهگی نباید آب بدی بعد میگه دکتر غلط کرده کی گفته نباید آب بدی😑
میگه تو میخوای به من بگی که سه تا بچه بزرگ کردم
بعد گفتم مامان من دوست ندارم داروگیاهی و آب نبات و این چیزا بهش بدین
بعد قهر کرده میگه چطور واسه نوکری مارو میخوای واسه این چیزا ایراد میگیری 😑😑
فکر کنم همه مامانا همینجورن
ولی بیچاره خیلی تو این مدت اذیت شد بخاطر من استراحت مطلقم همه کارا با اونه
برای همین دلم نیومد چیزی بگم

گلم هیچوقت مادر آدم بدت رو نمیخواد صبوری کن تو ب خاطر بهم ریختن هورمونات حساس شدی وگرنه به نظرم مادرت کاری نکرده

سوال های مرتبط

مامان آقا پسر🩵 مامان آقا پسر🩵 ۱ ماهگی
من واقعا چیکار کنم؟
مامانم طاقت گریه های بچمو نداره، تا بچه شروع میکنه گریه کردن، سریع بلند میشه براش شیر خشک درست میکنه میگه بچه گشنس...من فقط روز اول تونستم به بچه شیر بدم از سینه، چونکه سینم زخم شد بچه دیگه سینمو نمیگیره مجبورم با کلی سختی بدوشمش(الان دیگ زخم نیستا ولی نمیخوره)، من نمیتونم تا آخر شیردهی همش بدوشم که..مامانم نمیزاره اصلا با روش خودم پیش برم، من خودم باشم میزارم یکم گریه کنه ولی کم کم باز سینمو بگیره..تازه الان ک زردی گرفته مامانم میگه بزار شیرخشک بخوره وزنش هم پایین نمیاد‌‌..میگه شیر آغوزتو بدوش نگه داریمش، بقیه شیر رو بدوش بریز دور فعلا تا زردیش تموم شه...
مامانم سن وسالی نداره ها، چونکه سر ابجیای خودمم همه سر شیرخشک دادنش به ابجیام اذیتش کردن الان به اینکه کسی به شیرخشک دادن گیر بده گارد میگیره..خیلیی دوسش دارم دلم نمیخواد چیزی بهش بگم چونکه خیلی داره زحمت میکشه برامون ناراحت میشه..ولی شوهرمم اونور هی میگه اینقد شیرخشک نده به بچه شیرخودتو بده با زور هم شده...بخدا خیلی اعصابم خورده بخاطر این بدقلقی بچم
مامان رستا خانم💜 مامان رستا خانم💜 ۱ ماهگی
مامان ویهان کوچولو💙 مامان ویهان کوچولو💙 ۲ ماهگی
خانما یه لحظه بیاید به حرفای من گوش بدین. ببینید من حق دارم یا نه.
من از روزی که زایمان کردن شرایط خوبی نداشتم یعنی از همون بیمارستان فهمیدم که خودم تنها باید بچه داری کنم ‌مامانم و دوتا آبجیم نزدیکمن ولی هرکسی دنیال کارای خودشه بخصوص که عیدم هس .۱۰ روز طول کشید تا بچمو پذیرفتم .هرروز گریه میکنم بخاطر دست تنها بودن. حتی غربالگری و دکتر هم خودم بردم با وضعیت بعد از عمل. روزای اول گفتم چرا بچه آوردم من که هیچی بلد نیستم .بچه دوشب گریه میکرد سینه نمیگرفت از اون طرف زردی داشت من ساعت ها برای شیر دادن بهش تلاش کردم ولی چون نوک نداره سینه هام بچه پس میزد‌خلاصه دکتر گفت برای زردیش شیرخشک بده وقتی دادم بچه خورد راحت خوابید منم از فرط خستگی دیگه سینمو ندوشیدم که راه بیفته بدم بچه گفتم همینو بخوره . ولی شوهرم هرروز داره اذیتم میکنه با حرفاش دنبال بهونه هس که بگه تو تنبلی شیر نمیدی .ولی من از صبح با کمبود خواب بلند میشم کارای خونه و بچه داری و آشپزی میکنم .فقط انگار شیر نمیدم .من واقعا از دست تنها بودن نتونستم شیر بدم چون همزمان باید همه کار می‌کردم. الان من مادر بدی هستم؟شوهرم بخاطر اینکه بچه جیش کرده تو تشک گهواره امروز کلی دعوا کرد منم تو روش وایسادم گفتم از این به بعد حق نداره دخالت کنه تو کارای بچه داری . اکثرا مامان اولی ها حتی دومی ها .تا ۴۰ روز یا خونه مامانشون هستن یا گسی کنارشون هس ولی من همش تنها بودم چه توقعی ازم داره آخه .کلی دلم شکسته از همه 😭 من نیاز به حمایت روحی و عاطفی دارم نه اینکه مدام غر بشنوم یا بگن حیف شیر خودت .من الان باید استراحت باشم نه اینکه فکر شکم شوهرم باشم گشنه نمونه یا ده تا کار دیگه.الان وقت دعوای من نیست 😭