در مورد تایپینگ قبلم یه توضیحی بدم...
من بعضی از وسیله ها رو محض احتیاط برداشتم
اصلا شاید نیازی هم نباشه بیمارستان خودش بده
ولی طبق تجربه م توو زایمان قبلیم
اون روز اون لحظه ادم توو شرایطی قرار میگیره ک پر از تنش و استرسه
همراهات هم بدتر از خودت😑
بعد فک کن میخوای یه چی بخوری یا کاری انجام بدی میگن فلان چیز
یهو میبینی نداری تا خدمه بیاره یا همسرو بفرستی ک بخره تخت بغلی از محبتش میگ ک بیا من دارم از برای من استفاده کن اون لحظه ادم خجالت میکشه و همش با خودش میگ مثلا دوتا بشقاب چی بود ک من نیاوردم تهش این بود با خودم برمیگردوندم خونه....
از من ب شما نصیحت خیلی هم ب کم بردن ب بیمارستان اکتفا نکنید
اون روز ادم توو یه شرایطیه ک خودش نمیتونه کاری کنه همراهات هم مراقب خودت باشن مراقب بچه باشن یا برن وسیله هایی ک میتونستی توو خونه باارامش جمع کنی رو تهیه کنن؟!
پس بهتره اگر احساس میکنیم چیزی نیازه دو دل نشیمُ برداریم✨
امیدوارم مفید بوده باشه و تونسته باشم منظورمو منتقل کنم🙂

۸ پاسخ

مثلاً من زایمانم رو نیلا ساعت 3نصف شب بود من شام نخورده بودم و کانتین بسته بود و همه غذا خوری ها هم بسته بودن شوهرم با هزار زحمت برام یه پیتزا پیدا کرد هالا فکر شو بکن اولین غذای یه خانم زایمان کرده پیتزا باشه 🥴🥴🥴دیگه شکر که تکمیل رفته بودم

منم مثل تو سبد پر میکنم میبرم چون زایمان چهارممه خوب میدونم اون لحضه تو چه شرایت هستم حتی من از شب قبلش کاچی و حلوا هم درست میکنم میزارم تو ظرف درب بسته و میبرم

اره دقیقا من هر چیزی ک فک میکردم نیازه گذاشتم فوقش میزاری تو ماشین برمیگردونی

من همه چی برده بودم فقط لیوان یادم رفته بود

وای اره دقیقا
منم طبق تجربه ی زایمان قبلیم فک کنم باید سبد پیک نیک ببرم🤣🤣🤣از بس غذاهای بیمارستانه مضخرف بود و من مجبوری خوردم که فقط سیر بشم،بوفه بیمارستانم جمع کرده بودن دارن تعمیرات میکردن مامانمم کمردرد داشت و همسرمم شیفت بود و سرکار اصلا یه وضعی🫠🫠🫠همه چیز بیمارستانه خوب بودا فقط غذاهاش،مثلا ناهار میرزاقاسمی دادن شامم ماکارونی با سویا🫠

موافقم باهات. بااینکه بچه اولمه وتجربه ندارم ولی میگم برداشتن بعضی وسیله هاکه زحمتی نداره. میبری لازم نشدبرمیگردونی خونه

من بیمارستانم خصوصی بود همسرم قبلش رفت پرسید چی بیاریم گفت غیر از مای بی‌بی و پوشک خانومت و لباس نوزاد چیزی نیار لازم نیست
همه چی بود اینجا
حتی یه دست لباس نوزاد هم دادن

آره کارخوبی میکنی با آمادگی میری

سوال های مرتبط

مامان سیلوانا مامان سیلوانا ۲ ماهگی
قسمت دوم

درد سزارین برای من بخیه هاش نبود متاسفانه من مشکل نفخ داشتم اونم وحشتناک ک ناله میکردم و اونقدر ترس یبوست شدن داشتم ک ملین و خوراکی گرم زیاد خوردم نتیجه ش شد اسهال فوق العاده شدید توی روز ترخیصم جوری ک اب هم میخوردم میرفتم مستقیم دست شویی حالا شما فکر کن ۱۱ بار از توی تخت پاشی بری دست شویی اونم کسی ک دو روزه سزارین کرده چقدر سخته
💕 بخیه ها در کل درد ندارن و جالبه ک اون ناحیه تا الان برای من سر و بی حس مونده
اما شما هر فعالیتی ک میخواید بکنید اون بخیه ها ی سلام بهت میکنن یه فعالیت مهمی مثل شیر دادن ک باید کمی خم بشی پس اگر نیرو کمکی ندارید ک بتونه شب کنارتون بمونه سزارین براتون واقعا سخت میشه
💕 ی دردی ک من جون تجربه شو نداشتم و با نفخم اشتباه میگرفتم و باعث شد شبی ک تو بیمارستان بودم الکی درد بکشم و فک کنم نفخه ، درد و انقباض ناشی از جمع شدن رحم بود من ب پرستار میگفتم دلم پیچ میده اما بعدش فهمیدم ک با ی شیاف قابل کنترل و اون رحمه ک داره جمع میشه و جند احظه میگیره و ول میکنه خدا رو شکر از دیروز کمتر شده این درد
شما چ حقیقتی از زایمان. رو خودتون تجربه کردید ؟
مامان جوجولات🍬🍫 مامان جوجولات🍬🍫 ۱ ماهگی
چشامو ک باز کردم نزدیک ۱۱بود
یکم ک فک کردم دیدم تو اتاق عمل نیستم و از ناله های تخت کناریم ک یه اقا بود متوجه شدم تو ریکاوریم
پرسیدم پسرم کو ک یه خانم پرستا از پشت میز اومد بیرون و گفت اینجاست یه تخت نوزاد پایین پام از تکون خورد پتو متوجه میشدم ک پسرم بیداره و یکی دوبارم گریه کرد آوردش یکم شیرش دادم البته همه کارو خودش کرد بعدم منو بردن بیرون و از روی تخت جا به جام کردن و رفتیم بیرون میلرزیدم همراهیامو دیدم محمدم ک بازم بغض داشت و تو گوشم گفت مامان یزدان من مرسی😍
دیگه رفتیم تو بخش و از همسرجان خواستن کمک کنه بازم جا ب جایی تخت و بعدم پرستار بخش اومد با یزدان و آموزش شیردهی و چقد پرسنل عالی بودن همه مهربون همه صبور واقعا از بیمارستان ناجا همچین انتظاری نداشتم و نگران بودم تو انتخاب بیمارستان از همون اول ک رفتم برای تشکیل پرونده چقد باهام حرف زدن شوخی کردن تا لحظه ای ک مرخص شدم فقط دونفر اون وسط اعصاب نداشتن🤣ک از اونجایی ک منم پاچه گیرم پاچه ی اونارو گرفتم و دیگه کاری ب کارم نداشتن🤣
مامان هایلین مامان هایلین روزهای ابتدایی تولد
تجربه زایمان سزارین پارت 3
بعد از تموم شدن عمل منو بردن ریکاوری نمیدونم چرا میلرزیدم انگار از هیجان بود از ی طرفم سردم شده بود پرستار اومد یه لوله گذاشت زیر پتوم که گرما میداد و بهترشدم یکی دو ساعتی تو ریکاوری بودم که بعدش ک اومدن ببرنم بخش پرستار اومد و ماساژ رحمی داد که اصلا درد نداشتم چون هنوز بی حس بودم اصلا از ماساژ رحمی نترسین واقعا هیچی نبود راستی اینم بگم ک من پمپ درد هم گرفتم اولش نمیخواستم بگیرم ولی دکتر پیشنهاد داد ک بگیری بهتره منم پمپ درد گرفتم اما با وجود پمپ درد هم ی کوچولو درد داشتم ک قابل تحمل بود حالا نمیدونم اگر پمپ درد نمیگرفتم دیگ چه حد دردی داشتم.بعد از ماساژ رحمی منو بردن بخش و دخترمم اوردن پیشم دیگ اون لحظه هیچی از خدا نمیخواستم چون خدا بزرگ ترین نعمتشو بهم داد و من فقط دعای روی لبم اینه ک خدا ب همه چشم انتظارا این لحظه رو هدیه کنه و توی اتاق عملم این دعارو کردم.اینم از تجربه ی من از زایمان سزارین ک کاملا راضی بودم و تا اینجا راضی هستم اگر سوالی دارین درخدمتم شاید نکته هایی باشه ک من جا انداخته باشم بپرس ازم