۱۴ پاسخ

سلام نمیدونم چی بودع جریان عزیز.
اما منم ۶ بار ماساژ شکمی شدم اما اینکارو نکرد😞

نه برا من فقط شکمم فشار داد اصلا با واژن کاری نداشت فقط خونریریمو یه نگاه کرد

نه گلم دوتا سزارین داشتم فقط شکمم رو فشار میدادن
فکر کنم بیرجند بودی کدوم بیمارستان اینکارو کردن باهات؟

شاید داشته سوندت رو درمیاورده ولی اخه اونو هم قبل راه رفتن در میارن

نه اصلاهمچین کاریونکردن

ن عزیزم فقط دست زد ب شکمم خیلی درد داشتم ولی زود دست کشید دیگ.اما یکی بود اون رو زیاد ماساژ رحمی داد اونم هی جیغ میزد نمیدونم چرا

از وقتی معلوم شد سزارینم دیگه دست بهم. نزدن سوند وصل کردن و شب هم برداشتن یادم نیست ولی یک یا دوبار شکمم و فشار دادن

فقط ماساژ شکمی
یه بیمارستان بهتر برو

برای من اینکارو نکردن ولی برای خالم دکتر احمق تو اتاق عمل فشار نداده بود آوردن بیرون فشار دادن مرد و زنده شد طفلی برای همه فشار میدن ولی به موقع

منم نشنیدم و همراه کسایکه سزارین شدن بودم تو بیمارستان ولی اصلا ندیدم که اینکارو کنن فقط پرستار میومد پوشک عوض میکرد

با واژنم کاری نداشتن یبار ریکاوری فشار دادن شکممو
یه بارم تو بخش

سلام‌گلم من وقتی فشار شکمی داد منو لباس زیرو پتو داد کنار هی فشار میداد هی نگاه به واژنم میکرد اما بخدا ندیدم دست ببره یا نه ولی فقط نگاهشو دیدم که هی فشار میدادو منم نمیزاشتم😭😭

وا ینی چی من تاحالا نشنیدم

الان میترسم که دوباره باهام همونکارو کنن از زایمان دیگه وحشت دارم🥺🥺🥺

سوال های مرتبط

هانیــه🌱 هانیــه🌱 قصد بارداری
ببخشید که همش میام اینجا و از دردام میگم… اما میام اینجا با دوستای همدردم صحبت میکنم خیلی آروم میشم🫂
اخه تو دنیای واقعیم همه فقط لبخند و صبوریامو میبینن💔
.
.
این روزا، حال و هوام عجیب غریبه…
گاهی پر از نوری که نمی‌دونم از کجا میاد،
و گاهی تاریک‌تر از شب، بی‌صدا، بی‌رمق، بی‌احساس.

گریه‌هام بی‌وقفه‌ست، از اون گریه‌هایی که انگار می‌خوان از مغزت بیرون بزنن،
نه از چشمات…
گریه برای دخترکی که اسمش هنوز رو لبهامه،
برای لالایی‌هایی که هیچ‌وقت خونده نشدن،
برای قلبی که نصفه مونده…

من پر از امیدم
ولی انگار دلم ازم قهر کرده،
و من باورم نمی‌شه چقدر یه حس،
یه زندگی کوچولو توی وجودم،
منو از ریشه عوض کرد…

گاهی می‌شینم به همون پنج ماه فکر می‌کنم،
به حس تکون‌های آرومی که انگار یه عشق تازه داشت تو وجودم جوانه می‌زد،
به شوقی که باهاش بیدار می‌شدم،
به آرزوهایی که هیچ‌وقت به زمین نرسیدن.

عشق من، دخترکم…
تو تنها نبودی.
من هر لحظه با تو عاشق بودم.
و حالا که نیستی،
همه چیز توی من جا مونده،
یه حس خالی،
یه دلتنگی برای چیزی که هنوز تموم نشده ولی نیست…

و شاید بیشتر از هر چیز،
دلتنگ خودمم…
اون “هانیه”‌ای که بی‌فکر زندگی می‌کرد،
بی‌دغدغه، سبک،
نه مثل حالا که انگار هر قدم،
یه کوه درد رو دنبال خودش می‌کشه…

دخترم…
مامان هنوز هم با تو نفس می‌کشه.
با خاطره‌هات، با اسم کوچیک قشنگت که تو دلشه.
و می‌دونه که یه روز، یه جایی،
باز هم به هم می‌رسیم…

برای دلم دعا کنید، خییییلی محتاج دعاهاتون هستم😭
❤️‍🩹