۲۷ پاسخ

از اول بغلی نمیکردم و به پا یا گهواره عادت میدادم نه به پتو و بغلی و صدای سشوار و شیشیشییشش کردن درسته خوب بزرگ میشه امنیت بیشتری داره خودمم دوس دارم بغلم باشه
ولی واقعا خیلی بده واقعا بده

زایمان طبیعی نمی‌کردم
از روز اول که شیرم کم بود برای اینکه شیشه و شیر خشک ندم حتما شیردوش برقی میگفتم و از روش sns شیر بهش میدادم که نه نگران بدتر شدن زردیش باشم نه بچه ام به شیشه عادت کنه که حالا کارم زار باشه

من نه بغلی کردم نه گهواره نه رو پا همه چی تعادل قنداقشم کردم راحت

اگ به عقب برگردم.
از اول شیر خشک بهش نمیدادم

زایمان طبیعی نمی‌کردم

کتاب بیشتر می‌خوندم برای هر مرحله بزرگ تر شدنش و رشدش و اینکه آروغش و حتماً بیشتر می‌گرفتم که رفلاکس نگیره

والا من كه از اول قنداقش كردم الان پشیمونم هيچ جوره بدون قنداق نميخوابه از طرفي كولر مون خيلي سرد ميكنه از ترس زياد روشنش نميزارم كه سرما نخوره خاموشش كع ميكنم گرمش ميشه خوابش نميبره يني دهنم سرويسه

بیشتر تلاش میکنم بچم سینه رو بگیره. 🥺

اگه به عقب‌گردم یا بچه دیگه ای بیارم بعد زایمان بیشتر به خودم می رسیدم و همون قنداق کردن که گفتی و اینکه رو پا عادت ش نمی دادم

دقیقا قنداق

اینک گاهی بخاطر خستگی و خاب زیاد تو رسیدگی ب دخترم کوتاهی کردم

زیاد به زمین بودن عادتش میدادم ولی واقعا اینم تقصییرمن نیست که بغلیه دخترم بعداز چندروزگی کولیک شدید و رفلاکسش معلوم شد وفقط با بغل بودن اروم میشد

به گهواره عادتش نمیدادم🙄😑

هیچ
چون بچه دومم بود تجربه داشتم

خداروشکر راضیم😅 چون قبلش آگاهی های لازمو بدست آوورده بودم ۹۹ درصد نزاشتم کسی تو کارم دخالت کنه یا بی اجازه ام کاری کنه، ولی همون یه درصدم اذیت شدم
فقط یجاهایی اول ها میگفتم چیزی نگم بقیه دلخور نشن بااینکه منو دلخور کرده بودن
الحمدلله از این لحاظ هم اصلاح شدم و نمیزارم کسی تو کارم دخالت نمیکنه
خونمم تازه رفته بود یه شهر غریب خیلی تنها بودم افسرده شدم اما الحمدلله درست شد

برای رفلاکس اش به حرف شوهرم گوش نمیکردم میبردم همون اول دکتر خوب

من هرچی فکر میکنم می بینم کاری نبوده که نکرده باشمو شده باشه برام ای کاش

منم همین راهو میرفتم ب لطف خدا خطایی نداشتم🥰😂

اگه به عقب برمی گشتم بیشتر به خودم می رسیدم زایمان طبیعی نمی‌کردم
بچمو شیر کمکی میدادم
حرفهای بقیه رو هم مینداختم تو سطل آشغالی

اگه ب عقب برگردم شیر جوش ب بچم نمیدم
کمتر سر گوشی میرم برا فرار از افسردگی و بیشتر وقتمو با پسرم میگذروندم

یکی اینکه بهش شیرخشک میدادم، یا کمکی یا حتی در حد اینکه سینه‌مو پس بزنه💔
و اینکه برای رفلاکسش دو ماه عذاب نمی‌کشیدم و به حرف اطرافیان نمیکردم و همون لحظه که متوجه شدم میبردمش دکتر😔

من کارهای ک الان حسرتشو مییخورم

من همین راه ادامه میدادم 😂😂😂

شیردوش میزاشتم تا نوک سینم بیاد بیرون

اگه ب عقب برمی گشتم از بیمارستان میرفتم خونه مادرم تا هیچ کدوم از این اتفاق ها برام نمیفتاد

قنداق سوئیسی و سرهمی نمیخریدم موقع زایمان زیاد به خودم می‌رسیدم از لحاظ تغذیه

من صبوری میکردم و بهش شیر خودمو میدادم الان از عذاب وجدان افسرده نمیشدم

سوال های مرتبط