خیلی عصبیم امروز دخترم بغل من همش بهونه گیری میکرد و درکل انگار ازم فراری بود میرفت پیش باباش مینشست میخندید آروم میشد بعد باباش محل سگ به بچه نمیذاشتم انقد غمم گرفت کنارش انقد بازیگوشی میکنه اون محل نمیده به باباش گفتم توباباشی باید روزی نیم ساعت همون تایمی ک برا موبایلت میذاری یکمم با دخترت بازی کنی باهاش حرف بزنی بعد میگه من ساعت شش صب میرم سرکار تا دوازده اصلا نباید بذاری بیاد پیشم حتی بشینه باید استراحت کنم حالا ساعت هشت شب دخترم یکم رفت پیش باباش انقد ذوق باباشو میکنه دارم عصبی میشم کم کم یجوری افسرده شدم ک حس میکنم آخرش دخترم که همه کسمه از چشم میره با این بیقراری هاش کنارمن

عزیزم یه دلت نگیر اینا از ما خسته میشن دنبال فرد جدید میگردن من کسی میادا خونمون بچم یجوری خودشو میندازه بغل اون ولی خب نهایتا یه ساعت بعد دیگه گریه می‌کنه میاد بغلم
بعدا بچه ها وقتی دنبال بازی ان سراغ کسی دیگه میرن گشنه باشن خوابشون بیاد یا جاییشون درد کنه میان سراغ مامانشون
اصلا از طرف بچت به دلت نگیر چه تو رو دوست نداره مطمئن باش نفر اول زندگیش تویی.... اونم خب باباشه طبیعیه دوست داشته باشه بزار یکم بزرگ بشه خودشو لوس بکنه ببین چجوری اونم می‌کشه سمت خودش

عزیزم ربطی نداره، بچه ها مطمئنن هرکاریم کنن مادرشون کنارشون هست و بهشون توجه میکنه، ولی پدر کمتر خونه است و اونا میخوان توجه پدرا رو به خودشون جلب کنن
مثلا امروز من داشتم موهای دخترمو میبستم دخترم خیلی رو موش حساسه وسطای گریش باباشو صدا زد منم بلافاصله به پدرش زنگ زدم تا صداشو بشنوه بدونه پدرش شاید در روز خونه نباشه ولی اون هروقت بخواد پدرش هست

بگو اون وقتیکه به گوشی میدیو بده به بچت

همه ی بچه ها همینجورین عزیزم به دل نگیر به وقتش اونقدر خودشو برای باباش لوس کنه باهم کلی وقت میگذرونن بزار یکم بزرگ بشه و بچه ها چون از صبح همش پیش ما هستند خسته میشن دلشون میخواد پیش بابا یا یک شخص جدید یکم باشن

بچه ها تو این سن دوس دارن بغل باشن بازی کنی باهاش

خب عزیزم بچه ها بیشتر به محبت پدرشون نیاز دارن پسر من هر وقت باباشو میبینه ذوق میکن یه روزم نبینه بیقرار میشه
ولی اگه شوهرت محل نمیزازه باهاش زیاد وقت بگذرون تا اروم شه

عزیزم خودت بغلش کن راه ببر باهاش بازی کن کم کم باهات آروم میگیره

نه نگران نباش حساس شدی
بعدشم به نظرم اگه بچه دوست نداره شوهرت بچه دیگه نیاز
همین یه دونه بسه

چیکارکنم با من خوشحال باشه میرقصم بادخترم با عروسکاش باهاش بازی میکنم دیونه شدم باز انگار کنارم غمگینه