۶ پاسخ

کارت چیه
من بالاترین سمت و حقوق رو داشتم همون زایمان خداحافظی کردم باهاش .الان تو فکر مربی مهد شدنم که کنار جگرگوشم باشم
ببین توام نمیتونی این کارو کنی

آخی یاد روز اول خودم افتادم ک کسی نبود نگهش داره و وقتی سپردمش دست دوستم تو کوچه نشستم های های گریه کردم از دست آدمایی ک باعث شدن برم در خونه مردم. و امسال جواب بدیشونا گرفتن... خدا خودش مراقب بچه ها هست. ب مرور عادت میکنید عزیزم

منم روز اول که میخواستم برم کلی گریه کردم ولی عادت میکنی.نگران نباش

من ک مرخصی زایمان نداشتم واسه اینکه اصلن بیمه نبودم قبل زایمان
از ۲ ماهگی بچمو مامانم مراقبت کرد رفتم مدرسه
واقعا خانواده خودم خیلی حمایت کردن
خدا خیرشون بده

منکه. از شش ماه بارداری م تا الان توی مرخصی م البته بدون حقوق.از اینکه دستم جلوی شوهرم درازه از خودم متنفرم.
از اینکه واسه پول سیب زمینی پیاز باید التماس کنم احساس خورد بودن میکنم
پریشب واسه بچه یه وسیله ضروری خریدم یه تومن سه شبه دارم بازخواست میشم
از خودم متنفرررممممم
شرایط،اینکه برم سرکارو اصلا ندارم

شغلت چیه
پیش کی میخای بزاری بچه رو الهی عزیزم 🥲بغضی شدم

سوال های مرتبط

مامان الینا مامان الینا ۱۰ ماهگی
سلام خانما
ببخشید طولانیه ولی شاید درد دل خیلی از مادرایی باشه که مثل من مجبورا برن سرکار و تو شهر غریبن
من ۵ صبح بیدار میشم برم سرکار تو گرمای جنوب با یه شغل سخت...۵ عصر میرسیم خونه.تازه صبحانه و ناهار و میانوعده دختر آماده میکنم ناهار فردای خودم حموم دختر و شام خودمون و خواب....
بعد بقیه میگن آخی دخترت گناه داره اذیت میشه 🫤🫤🫤
یکی نمیگه مادر بیچاره با این همه فشار و استرس و کار و زندگی درد دوری از بچشو هم تحمل میکنه😪😪😪
کاش یادبگیریم تا با کفش کسی راه نرفتیم قضاوت نکننیم و بدونیم هییییییچ کس دلسوزتر از مادر نیس برای بچش
طفل معصومم باید بره مهد چون تو غربتم و بجز خانواده همسرم کسی رو نمیشناسم تو این شهر حقوقی که میگیرم یک ریالش تو حساب شخصیم نمیمونه و کامل میره تو حساب مشترکمون. بعد یه سری از خدا بی خبر از همین خانواده ای که هیچ مسئولیتی در قبال این بچه قبول نمیکنن تا یه باری از رو دوش خستمون بردارن میان میگن واااای چرا میذاری مهد خیلی گناه داره تو جنایت کاری نرو سرکار.... خب آخه بنده خدا اینو که خودمم میدونم اگه راه داشت که نمیرفتم...چرا بنزین میریزی رو آتیش قلبم؟!😥
یه شبایی میشینم کنار دخترم فقط نگاهش میکنم و از درد به خودم میپیچم که دخترک ۹ ماهمو تنها میذارم که بزرگ شدنشو نمیبینم. از طرفی همه کارایی که قبلا به عنوان خانم خونه و مادر انجام میدادم هنوز باید به بهترین شکل انجام بشه و فشااااار کار هم اضافه شده و درد قضاوت های بیرحمانه...