خدا لعنت کنه ادمی بیشعورو بی درکو.من یت پسر سه سال و نیمه دارم یکیم بیست ماهه،تقریبا ۱۹ماه فاصله دارن، از وقتی پسر بیست ماهم اومده تو جمع خانواده ی شوهرم که میشیم اصلا پسر بزرگمو محل نمیدن میرن سمت دومی بغلش میکنن بوسش میکنن باتاش بازی میکنن ولی اولی رو‌فقط یه دستی بهش میکشن ،پسرمم میبینه اینجوری برای جلب توجه یا داداششو اذیت میکنه که بازم دعواش میکنن یا میدوئه اینور اونور، یا هم که ناراحت میشه و میشینه یه گوشه.من هر کاری میکنم حواسش پرت شه نمیشه خب میبینه رفتارشونو،یا زنگ میزنن میگن دومیو بیار ببینیم،ولی خانواده ی خودم (خاله هامو مامانم اینا)چون تک فرزندم با خاله هام صمیمی هستم تا وارد جمعشون میشی همزمان جفتشونو میگیرن یه سریا کوچیکه یه سریا بزرگه پسرمم عاشقشونه،از بدبختی هم ازشون دورم و به خانواده ی شوهر نزدیک،نمیدونم گطوری حالیشون کنم زبون نفهما رو،یه بارم دعوام شد لفظی گفتم پسر اولیمم هنوز کوچیکه مگه چقد فاصله دارن

۱۱ پاسخ

نزار بینشون حس برتری یا حس کمتری پیش بیاد
بهشون بگو خب بگو بچه بزرگم ناراحت میشه اگه میخاید اینطوری رفتار کنید نکنید بهتره

وای عزیزم منم دقیقا مشکل تورو دارم موندم اصلا توی خونه اصلا اذیتش نمیکنه وقتی میریم اونجا چون اونا به کوچیکه توجه میکنن اینم خیلی غصه میخوره میره کوچیکه رک میزنه😔😔

بخاطره همین چیزا تک فرزندی رو انتخاب کردم. چون این حجم بی درک بودن تو اطرافیان شوهر هست
اینجا فقط مادر دلش آتیش میگیره که به بچه اولی چی میگذره
من اصلا تحملشو ندارم

به نظرم سرگرمی براخودت وبچهات جور کن اصلا به مدت نرو اگر پرسیدن بگو بچه بزرگم توذوقش خورده وناراحت میشه با این رفتارا همین

ب نظر من خیلی رک ب شوهرت بگو من دیگه خونه اونا نمیام بچم مهمه بچم عزیزتر از هرکسیه برام تو برو خوش بگذرون با خواهرای سلیطت

حالا من اگر بهت بگم دقیقا این مشکل رو با خود شوهرم دارم باورت میشه؟ دیشب کلی باهاش حرف زدم بحث کردم گفتم آدم باش کوچیکه هنوز چهارده ماهشه هیچی نمی‌فهمه ولی بزرگه الان دیگه همه چیز حالیشه درکش کن اینقدر دعواش نکن بهش بیشتر محبت کن بخدا فردا لز خونه فراری میشه دیگه سمتت نمیاد ها لال شده بود هیچی نمیگفت

عزیزم مشکلت بیان کن خیلی محکم بگو دوتا بچه هام برام یکسانن و عزیزن دوست ندارم کسی فرقی بینشون بزاره اگه قرار بر این هست دیگه نمیارمشون .بگو فکر کنم بچه تا یکم کوچیکتره فقط براتون عزیزه!

باید شوهرت بگه . که جلو این با اون بازی نکنید ناراحت میشه حسودی میکنه این بهتر میفهمه اول با این باشین

سعی کن بمونی تو خونه ماهی یبار برو بچه گناهداره اذیت میشه بعد هرکاری میکنه تا جلب توجه بقیه بشه واین خیلی بده

حق داره بچه .خدایی حق با بزرگ
من به خاطر همین چیزها میگم زودی بچه نباید آورد
خودم ضربه خوردم از فرق هایی که بین من و خواهرم میزاشتن

اون ها که رفتارشون رو عوض نمیکنن تو قبل از دیدار با اونها با پسر بزرگت صحبت کن بگو همه تو رو دوست دارن ولی برای اینکه داداش کوچیک تره این رفتارو میکنن که یاد بگیره مثل تو خوب بزرگ شه
در حد سنش اینجور صحبت باهاش و تو جمعشون هم وقتی اون ها با پسر کوچیکت بازی میکنن تو با پسر بزرگت سرگرم شو تا کمتر به رفتار اون ها توجه کنه

سوال های مرتبط

مامان نورالزهرا مامان نورالزهرا ۳ سالگی
خدا. یه لذتی به مادر داده وقتی به بچه شیر میده هورمون. ازش ترشح میشه آروم میشه. لذت میبره اینایی که بچه رفلاکس پنهان دارن. موقع شیر. دادن. بدنشون. گرم میشه. استرس میگیرن عرق میکنن دقیقا برعکس خدایا چرا این لذت. از این مادرا. گرفتی. چند روزی شیر می وشم تو شیشه یه درجه. میخوره امروز شیشه رو هم نمیگیره مثل سینه گریه میکنه. از اینور شوهرم بهم فشار میاره این بچه هیچیش نیست فقط شیر خشک بهش بده بخوره بهش میگم. فرق نمیکنه. نمیتونه. قورت بده اینا که رفلاکس پنهان دارن گلوشون ملتهب شده. درد. دارن. خدایاااا یه راهی برام باز کن یه دری برام باز کن یه دارویی به این بچه بسازه بهتر. بشه. من. خسته ام سه تا رفلاکسی بزرگ کردم با مشقت وگریه چه روزایی وشب های گذروندم دیگه. طاقت ندارم دخترم که سه سالشه فرستادم خونه. مامانم. برام گریه میکنه. طاقتش. ندارم. تو رو خدا مامانا. میخوام از ته دلتون برام دعا کنید. خدا یه راهی برام باز. کنه. خسته ام. هر کی از. تایپکم میگذره. برام دعا کنه. خدا. کمکم کنه. یه دری برام باز کنه. من. پشت درشم دارم درشو میزنم که نگاهم کنه. صدام بشنوه.