۵ پاسخ

تا جایی ک من میدونم بستنی برا سرماخوردگی خوبه

دخترم منم همینه اگه یبار رفتیم بستی فروشی بستنی لیوانی خواست گرفتیم من گفتم ذرت مکزیکی میگیرم برا خودم یعنی زهرمارم کرد

سلام عزیزم تایپینک منو دیدی 😩درکت میکنم فقط ببین چی میکشیم از دست این بچه ها

اره همشون همینن
من براش نمیگیرم ولی باباش حرف گوش نمیده میخره
پسر منم مریضه

منم دخترم مریضه بیرون ببرمش میدونم این چیزا میخواد ،مجبورم تو خونه بمونم
بیست روزم هست هنوز خوب نشده😓

سوال های مرتبط

مامان پسر شجاع♥️ مامان پسر شجاع♥️ ۳ سالگی
سلام به همه مامانای گل
گفتم اول از همه بیام یه تشکر ویژه از مامان ایلیا بکنم که با راهنمایی های دیشبشون باعث شد صبح با انرژی بهتری بیدار بشم و به بدغذایی و اینکه الان هیچی نمیخوره فکر نکردم☺️
صبح که پسرم بیدار شد اولین کاری که کردم گفتم امروز دلم میخواد تو برامون صبحونه درست کنی بیا میخوایم نیمرو درست کنیم یه ماهی تابه آوردیم با سه تا تخم مرغ گفتم تو بشکن خلاصه با کلی خنده و شوخی و اینا تخم مرغ ها رو شکست بعد گفتم حالا بزارم رو گاز تا بپزه و دستپخت پسرم رو بخوریم آماده که شد هی تشویق که وای جقدر خوشمزه درست کردی و اینا اونم از ذوق اینکه چه کار بزرگی کرده تقریبا یه دونه نیمرو خورد و بعدشم چون عاشق شیرکاکائو یه فنجون خورد☺️ خلاصه ناهار هم براش کته با هویج و سیب زمینی و مرغ درست کردم با مشارکت هم که اونم تقریبا دو سومش رو با ماست خورد باورم نمیشد🙃 از خوشی نمیدونستم چکار کنم؟!
ادامه در کامنت میگم خیلی طولانی شد اگه دوست داشتید لایک کنید بالا بمونه شاید به درد یه مادری که فکر میکنه بچه ش بی اشتهاس و کلافه شده بخوره❤️
مامان دریا و ملینا مامان دریا و ملینا روزهای ابتدایی تولد
زایمان دوم ملینا جونم
شب شوهرم اومد خونه شکمم سفت میشد و درد خفیف دیگ تحمل کردم تا صبح ۱۶ام بود بهداشت نوبت داشتم رفتم سریع نامه داد برا بیمارستان
بعدرفتیم بیمارستان نوار قلب گرفت گفت خوبه دردات کمه معاینه کرد گفت ی سانت بازی دستش خیس شده بود گفت باید تست کیسه آب بدی تا مطمئن بشیم دیگ تست انجام داد مثبت شد و بستری شدم تک و تنها دریا هم پیش باباش شوهرم زنگ زد کسی نیاد گفتم خب برو وسایلارو بیار منو بستری کردن خودمم امضا کردم رفتم تو اتاق به خدمه اونجا گفتم شوهرم اومد وسایلارو بیار دیگ تلفنی به همه گفتم بستری شدم هم مامانم اینا هم مادرشوهرم اینا دیگه اومدن دستگاه نوار قلب گذاشتن و معاینه و اینا آمپول فشار ۵بار زدن و من اصلا هیچ دردی نداشتم بچه دنیا نمیومد ساعت ۱۲شب ماما گفت دکتر گفته تا ۶صبح باید دنیا بیاری نتونی میبرن سزارین بگو شوهرت بیاد امضا کنه شوهرمم اومد رضایت داد و تنهایی هزار بلا سرم اوردن همش دستگاه نوار قلب میزاشتن منم کمردرد هی به پهلو میشدم خیلی اذیت شدم دیگ گفتن سزارین منم گفتم عذابم ندین الان ببرید گفت ن نمیشه باید طییعی بیاری یکی دوبار سونو کردن بعد نزدیک اذان صبح ماما دیگ اومد ک تف بهش لعنت بهش اینقدر بدمعاینه کردن چندبار پشت هم گفت کیسه ابشو پاره کنیم با تیغ میبرد تو واژنم انگشتاشو منم فقط جیغ میزدم بعدش دیگ گفتم بسهه هوار هوار میکردم بخدا اینقدر اذیتم کردن ی ماما دیگ اومد اون با ی میله پلاستیکی کیسه ابو پاره کرد ی عالمه اب داغ ازم ریخت و دستش تو واژن بود ک دکتر صدا زد دکتر اومد دوتا دست رف ک تشخیص دادن ک دستش زیر سرشه گفتن یا دستشه یا بند ناف ک در هرصورت طبیعی نمیشه اماده ام کردن برا سزارین ساعت ۴ صبح بود لباس پوشوندن و سوند وصل کردن