۶ پاسخ

آره عزیزم شربت اتانتالین و قرص ریسپریدون

دختر بزرگت حرف میزنه ؟؟

سرشو با یه کار دیگه گرم کن بیشترم بازی
مثلا عروسکی ک دوس داره رو بگیر و از زبون اون حرف بزن شروع کن بازی کنی حواسش به تو پرت شه

دختر من چهار سالشه هنوز پدرش از خونه بره بیرون ناراحت میشه این موضوع خیلی پیچیده ای نیس
بچه لج میکنه دنبال جلب توجه و محبته یکم با آرامش بیشتر برخورد کنی درست میشه زدن و هوار کشیدن فقط جو رو متشنج تر میکنه

تورو خدا نزنش هرکاری ک میکنی بکن فقط نزنش

خودشو لوس میکنه میخواد کارشو با گریه پیش ببره
دختره منم همش دنبال اینه ببینه کی میخاد از خونه بره بیرون که اونم راه بیوفته بره منم اجازه نمیدم

سوال های مرتبط

مامان دخترای نازم مامان دخترای نازم ۴ سالگی
مامانا واقعا درمونده شوم نمیدونم چکار کنم و کجا برم. الان اومدیم ناهار کوفت کنیم سوپ گذاشتم شوهرم گفت کن نمی‌خورم آبدوغ خیار درست کردم واسه او دخترا هم دیگه سوپ نخورد از غذای شوهرم ریخم براشون که دختر گوچیکم شروع کرد اذیت کاری دستاشو می‌کرد تو کاسه می‌ریخت بیرون بماند شوهر پاشد رفت بیرون از خونه که شد روز قیامت اینقد دختر کوچیکم گریه کرد تمام وسایل داخل بوفه رو ریخت زمین شیشه هاشو میخواست بیاره بندازه زمین که منم از کوره در رفتمو گرفتم ی کتک حسابی بهش زدم.. با همون جیقو گریه شروع کرد در کابینت‌ها رو ب هم زد در حموم و تمام پشیها رو انداخت تو خونه گوشی منو هزار بار زد درو دیوار و..... که زنگ زدم شوهرم اومد دوتا و تو این گرما با متور برد بیرون.. الان نشستیم ب حال خودم گریه میکنم.. آخه این بچه چرا اینقد لجبازه.. خدا شاهده الان همش دعا میکنم ی زنبور نیشش بزنه شاید آروم بشه شاید اینقد بهانه نگیره. واسه بیرون... اصلا از زندگی بیزارم کرده ی بچه لجون ی دنده لجباز..... الان 2سالو نیمشه تا کی اینجوره.. هر چی بیاد جلو دستش پرت میکنه هرچی هم با زبون خوش باهاش حرف میزنم بی فایده.. مجبور میشم بزنمش؟ کسی بچش اینجور بوده تا چند سالگی خوب میشه
مامان توت فرنگی مامان توت فرنگی ۴ سالگی
من خیلییییی مامان بدیم من لیاقت مادرشدنو نداشتم. لایقش نبودم دلم برا بچم میسوزه خیلییی اذیتش میکنم میزنمش از دوسالگیش زدمش سر غذا نخوردنش بچه بود حرص میخوردم میزدم بد میزدم الان یادم میاد شبیه روانیا میزنم تو سرم گریه میکنم الانم بعضی وقتا میزنمش اذیتم کنه.. زیاد سرش غرغر و دادوبیداد میکنم میاد جلو داد میزنه بس کنه بس کن مامان هیچی نگو گریه میکنه بد حرص میخورهم یکی منو اذیت کنه رو دخترم خالی میکنم باهاش بد تا میکنم. اصلاا بچمو بیرون نمیبرم از عید ب اینور ۳بار پارک بردم ۳بارم دریا.. خونه اینو اون میبرم یا خریدفروشگاه جایی نمیبرم شوهرم صب تاشب سرکاره من خونه تنهام. مامانم تو ی ساختمونیم خیلییی اذیتم میکنن حرصمو درمیارن بچم لج اونارو میکنه منم میزنمش. میدونم مریضم باید درمان بشم اما نمیدونم چجوری اصلاا نمیخام قبول کنم ک مریضم. بچمو دارم توسری خور بار میارم یکی بهش چیزی بگه جرش میدم اما خودم هرجور دلم بخادباهاش رفتار میکنم.. توروخدا بگین چیکار کنم کاش زندگیم دکمه بک داشت خیلی اذیتم خیلییییی درموندم
مامان آسنا و آرتین مامان آسنا و آرتین ۴ سالگی
بعد از یک سال و نیم کاردرمانی و گفتار درمانی و انواع و اقسام دکتر و دارو. به این نتیجه رسیدم که واقعا دخترم اتیسم داره به هر دری زدم به هر ریسمانی چنگ انداختم که دخترم بهتر بشه نمیخواستم اصلا قبول کنم دخترم اتیسمه اما انگار واقعا همینطوره چون همه علایمشو داره بچه هایی بودن که وضعشون از دختر من خیلی بدتر بود اما با کاردرمانی و گفتار درمانی بهتر شدن اما دختر من لاک‌پشتی داره پیشرفت میکنه الان اونا کاملا خوب شدن اما دختر خیلی باهاشون فرق داره یه مدته کلاسلس خلاقیت و مادر و کودکم میبرم. اما فرق خاصی نکرده میبینم نه دخترم خیلی با بقیه فرق داره. ارتباطش ضعیفه. دوس داره تنها بازی کنه اصلا نمیتونه با کسی دوست بشه یا بازی کنه. کلام رو داره اماحرف زدنش با بقیه فرق داره نمیتونه چیزی رو تعریف کنه. احساسات رو درک نمیکنه و خیلی از مشکلات ریز و درشت دیگه. امروز تو کلاس بازی یخ کنی انجام میدادن کن به زور یکم دخترم رو بردم که بازی کنه اما باز فرار رد رفت سراغ کار خودش. اصلاً بازی کردن بلد نیس انقد دخترم رو بردم و آوردم کلاسای مختلف تو جمع. اما امروز دیدم چقدر خسته شدم. فهمیدم بیخود دارم درجا میزنم انگار دخترم قرار نیس دیگه یه بچه عادی باشه باید اینو قبول کنم اما چ کنم نمیتونم جیگرم کبابه. اگه خدایی نکرده زبونم لال دخترم رو از دست میدادم هم همینقدر ناراحت میشدم. با تمام وجودم خستم از زندگی. هیچوقت حتی یه درصد هم فک نمیکردم یه روزی برسه خدا منو با بچم امتحان کنه. منی که انقد ضعیفم تو این مورد گاهی میگم کاش هیچ وقت بچه دار نمی‌شدم که الان بخوام این همه غم بخورم