۱۱ پاسخ

پسرمو از اول بیرون برونی باهاش صحبت میکردم ک قراره چی بخریم
بعدم روز اسباب بازی داشتیم بجز اون روز روز دیگه ای ب خواستش توجه نمیکردم از همون اول هاااا
باور نمیکنی الان ک 4سالشه انقد آقاس بابت این چیزا ک نگو
البته بچه تر بود گریه میکرد اما من اصلا توجه نمیکردم و نمیخریدم هررررررکاری میکرد هم دعواش نمیکردم فقط نمیخریدم

میرفتیم مغازه اجازه میدادم دوتا چیزی ک میخواد رو بخره
اگه گریه میکرد و لج بازی ک بیشتر برداره خداشاهده همون یکی رو هم نمیخریدم
بحث پول نبود فقط تربیت بود
یا ن مشکل مالی نداریم خداشکر

عزیزم ی چیز بگم بچت هیچ وقت نترسون. لکنت میگیره. ی عمر خودت میسوزی. هیچ وقت نترسونش

پسر منم تا چند ماه پیش همینجوری بود یه چیزی میخواست گریه میکرد خودشو مینداخت زمین گریه میکرد ولی دیگه خودش خوب شد چون دید هرچی گریه کنه فایده ای نداره دیگه فهمیده وقتی نخوام بخرم نمیخرم فقط وقتی قصد چیزی خریدن داشته باشیم میخریم

دختر منم دقیقن مثل دختر شما آنقدر کفتم با حرف با مهربونی دیدم نشد ک نشد آخرش دیگه هرکاری کنه گریه کن جیغ بزن میزنم چون هرطور بگی انجام دادم نشد ک نشد

تو این سن طبیعیه ناراحت نباش فقط قبلش باهاش صحبت کن قانون براش بذار با دلیل و منطق و آرامش صحبت کن تاثیرش بیشتره

واااای اینم گفت میخام دخترم تهران پرسیدم ۴۸۰ بود بعد پشیمون شدم گفتم جایی دیگه همون قیمت ببینم بخرم واسش

من پسرم کوچیکتر بود میگفت بخر بعضی اسباب بازی ها که بدردش نمی‌خورد نمی خریدم میگفتم پول ندارم حالا که بزرگتر شده یی چیز ببینه بخواد میگه پول داری بخری یا میگه میخری مامان.

چن بار ک قاطع بگی ن خودش میفهمه ک نظرت عوض نمیشه . ب گریه هاش توجه نکن واهمیت نده حتی اگ قهر کرد و رفت اونور محاش نده یواشکی حواست باشه ولی اهمیت نده خودش میفهمه ک گریش برات مهم نیس بیخیال میشه

منم چندماه پیش یه چند بار پسرمو بردم بیرون پارک یا شهربازی وقتی گفتم بریم گفت نه هی صبوری کردم نیومد یکی زد دستم لبروی منو میبرن با رفتارش اومدم خونه با شوهرم دعوا کردم دیگه بیرون نمیبرم خودت ببر فلان😁 دیگه خودش میبره

منم تو ایندموقعیت ۱۰۰۰بار بودم

مال منم دقیقا بچه هام اونجورین
اما من قاطع میگم نه
هرازکاهی یچی میگیرم براشون
اما همیشه نه

سوال های مرتبط

مامان دخترای نازم مامان دخترای نازم ۵ سالگی
مامانا واقعا درمونده شوم نمیدونم چکار کنم و کجا برم. الان اومدیم ناهار کوفت کنیم سوپ گذاشتم شوهرم گفت کن نمی‌خورم آبدوغ خیار درست کردم واسه او دخترا هم دیگه سوپ نخورد از غذای شوهرم ریخم براشون که دختر گوچیکم شروع کرد اذیت کاری دستاشو می‌کرد تو کاسه می‌ریخت بیرون بماند شوهر پاشد رفت بیرون از خونه که شد روز قیامت اینقد دختر کوچیکم گریه کرد تمام وسایل داخل بوفه رو ریخت زمین شیشه هاشو میخواست بیاره بندازه زمین که منم از کوره در رفتمو گرفتم ی کتک حسابی بهش زدم.. با همون جیقو گریه شروع کرد در کابینت‌ها رو ب هم زد در حموم و تمام پشیها رو انداخت تو خونه گوشی منو هزار بار زد درو دیوار و..... که زنگ زدم شوهرم اومد دوتا و تو این گرما با متور برد بیرون.. الان نشستیم ب حال خودم گریه میکنم.. آخه این بچه چرا اینقد لجبازه.. خدا شاهده الان همش دعا میکنم ی زنبور نیشش بزنه شاید آروم بشه شاید اینقد بهانه نگیره. واسه بیرون... اصلا از زندگی بیزارم کرده ی بچه لجون ی دنده لجباز..... الان 2سالو نیمشه تا کی اینجوره.. هر چی بیاد جلو دستش پرت میکنه هرچی هم با زبون خوش باهاش حرف میزنم بی فایده.. مجبور میشم بزنمش؟ کسی بچش اینجور بوده تا چند سالگی خوب میشه