۱۸ پاسخ

از بچه ۴ ساله انتظار عقل و منطق داری که میگی بهش گفتم چرا و اون گفته نی نیه و شما ناراحت و عصبانی هستی از رفتارا و حرفاش!!
دقیقا بخاطر حضور مادرتونم هست احتمالا توو تربیت و رفتار شما با بچتون خیلی دخالت کرده و دخترتم اینو فهمیده و داره سواستفاده میکنه
با مادرت حرف بزن و دخترتم توو کارای بچه کوچیکترت مشارکت بده تا حسودی نکنه و توجه شما رو بخودش ببینه

تمام عکسای بچگیشو بیارید نشونش بدید بگید که تو هم مثه نی نی این روزارو گذروندی و چون بچه اول بودی توجه خیلی بیشتری داشتی بعدم بگو الان تو میتونی غذاهای خوشمزه بخوری اما نینی فقط شیر میخوره فقط غذاهای بد مزه میخوره اون قراره همبازیت بشه بعدم بگو من الان تورو خیلی بیشتر دوست دارم من میتونم باهات حرف بزنم تو میتونی حرف بزنی خواسته هاتو بگی اما نینی نمیتونه اون فقط گریه میکنه و من واقعا نمیدونم چی میخواد بیا باهم حدس بزنیم وقتی گریه میکنه الان چی میخواد

آخ که منم این دوره رو گذروندم با این تفاوت که دخترم 2 سال و نیم بود وحشتناک سخت بود

طبیعیه فقط خدا اعصاب و روان اروم به خودمون بده...منم پسردومم دوما و نیمشه پسراولم خیلی انگولکش میکنه بخصوص خواب باشه بیدارش میکنه انگشنشو میذاره جلو سوراخای دماغش میگم‌مامان خطرناکه ممکنه نفس نکشه اصلا انگارنه انگار بخصوص برم دستشویی یا جلو چشم نباشه بچه..سراغش میره اذیتش میکنه
.چاره ای نیست به مرور از سرشون میوفته

این چند ماه اول سخت. ولی ب سینه خیز بیوفته دومی یکمی اروم میشه. ولی بازم سخت میگذره.

میدونی تاثیرات ورود یه عضو جدیده به روی خودش نمیاره اما احساس میکنم حسادت میکنه به نی نی،یه جوری مدیریت کن فقططططط تو این تایم بهش توجه کنی یعنی که تو واسه من مهمی نی نی نه،تا یکم با این قضیه کنار بیاد یه امر طبیعیه انقد بهش توجه کن تا از سرش بیافته

اسباب بازی از طرف نی نی بهش دادید؟
ببین من الان که هنوز بچم دنیا نیومده دخترم از این کارا میکنه مثلا بچگونه حرف میزنه شل میگه مثلا من نی نی ام

سلام براش یه اسباب بازی بخرین بگین نی نی برات آورده

عزیزم اینقد خودت اذیت نکن اون بچه که ۴سالشه و درکی از حرفاتون نداره و توی خونه ای که تا این لحظه خودش پادشاهی می‌کرده یکی دیگه اضافه شده و احساس ناامنی می‌کنه..اینقد خودت عذاب نده به مرور درست میشه..
دختر من که ۸ سالشه گاهی یه حرکاتی می‌کنه یه حرفایی میزنه که شاخ درمیارم از کاراش

من تو حسرت بچه دومم
سخته ولی قشنگه
خودم باوجود یکی خیلی سختی کشیدم کاملا درکت میکنم ولی این روزا هم میگذره

رفتاراش دقیقا مثل پسر منه..صبر داشته باش فقط به مرور درست میشه .منم پسرم اوایل که خواهرش دنیااومد بود میرفت تو گهواره میخوابید اشکال نداره برار بره خودش خسته میشه میبینه جا نمیشه از سرش میفته..شیشه هم همینطور اوایل تو شیشه شیر حتی چایی میخورد کم کم از سرش افتاد درکت میکنم فقط باید صبوری کنی هنوز تازه یه نی نی به جمعتون اضافه شده..اسباب بازی هم فایده نداره من براش اسباب بازیم گرفتم الکی بود همش فقط باید زمان بگذره

منم همینم عزبزم کنترل نمیتونم بکنم شوهر منم همش میگه تو بدتربیتش کردی اصلان کمک نمیکنه بچه رو تحویل نمیگیره خستم 😭

من واقعن با خوندم تا‌پیکت گریه م گرفت 😭
پسر اول منم وقتی داداشش به دنیا اومد تازه ۴ سالش شده بود. واقعن به معنای واقعی کلمه بیچاره م کرد. چه شب و روزایی که از شدت فشار و خشمی که داشتم ساعت ها گریه میکردم 😭 منی که عاشق پسرم بودم توی اون زمان واقعن دلم نمیخواس ببینمش ! دقیقا همین حال شما رو داشتم ! من نمیدونم بچه کوچیکتون چند وقتشه ولی برای من الان یک ماهیه اوضاع نسبتا بهتر شده. ولی هنوزم خیلی سخته 🥺

دختر من دو سالشه اینطوریه🥲 تازه شما میگی نازش می کنه من دخترم تا کوچیکه رو تنها می‌ذاریم برا یه لحظه رفته سمتش و صورت بچه رو کشیده
دیروز با اینکه بابام کنار بچه بود یه لحظه سرش رو چرخوند با سرعت نور رفت سراغ خواهرش و چشمش رو کشید خدا رحم کرد چیزیش نشد
من بچه کوچیکم رو گذاشتم خونه بابام بزرگه رو آوردم خونه که یه وقت مثلا اتفاقی رخ نده🥲

عزیزم مشکل نه از بچتونه نه از مادرتون مشکل خودتونید.منم این دوران رو گذروندم و می‌دونم آدم تو این زمان بخاطر شرایطش حساس میشه و البته بی منطق من بیخودی گیر میدادم و گریه میکردم سعی کن دیدت رو تغییر بدی و بگو اون یه بچه اس و خب حق داره و مادرتونم قصدش فقط محبته.و اینو بدون مادرتونم نبود باز بچتون همین کارهارو انجام میداد.سعی کن آنقدر حس های منفی رو واسه خودت بزرگ نکنی و آنقدر دم از افسردگی نزنی و دامن نزنی بهش همش سعی کن شاد باشی حتی با ادا به مرور روت اثر میزاره.

عزیزم‌دختر من ۸سالشه کچلم کرده ازبس اذیت میکنه.بچه شما که میگی کوچیکه.از بس مدارا کردم بیشتر گستاخ شده.نمیدونم میخاد چطور پیش بره اوضاع😐😐

بزار بشینه تو گهواره ماهم این دوره رو گذراندیم.زمانی که روشا دنیا اومده بود خیلی دوست داشت فقط به اون توجه کنیم

اگه بهونه الکی میگیره توجه نکن ولی بهش محبت کن مثلا بگو چقد تو خوبی یه کار خوب می کنه تعریف و تشویقش کن به جیغ دادش توجه نکن بذار خودش خسته بشه ولی بعدش بغلش کن بوسش کن. عادت می کنه هنوز اولشه

سوال های مرتبط

مامان دلوین وماهلین مامان دلوین وماهلین ۴ سالگی
سلام یه مشورتی باهاتون دارم دیروز که می خواستم ماهلین رو ببرم پیش دکترش گفت خواهرشم بیار گفتم باشه و بردمشون هر دو همزمان تو اتاق بودن من بیرون نشسته بودم چون نمیزارن مادر باشه ولی بیرون کاملا صدای خانوم دکتر میاد جلوی هر دوشون تمرین گذاشته بود ماهلین اصولا وقتی همزمان با هم بخوام تمرین کنم همکاری نمی کنه و انگار اعتماد به نفسش پایین میاددیدم دکتر هی داره بهش تذکر میده که ماهلین بالای صفحه رو نگاه کن ماهلین بیشتر دقت کن بعد دیدم عصبانی شد سرش یه کمی داد کشید و دعواش کرد که چرا اینجوری می کنی اونم افتاد به گریه هی بهش می گفت گریه نکن توجه کن و درآخر گفت ببین خواهرتو من می دونم وقتی با هم بخوام کار کنم‌ماهلین اذیت می کنه در بیشتر مواقع و من و باباشم دیوونه کرده با این کاراش لجبازی داره هیچکس غیر از من بچشو نمیشناسه ولی من میگم من بی سوادم مادرشم و یه دیپلم ساده دارم ولی چرا دکتر مملکت اینجوری باید رفتار کنه اگه تنها بود اینقدر ناراحت نمیشدم ولی چون خواهرشم باهاش بود میگم اعتماد به نفس بچه رو سرکوب کرده من از این لحاظ خیلی ناراحت شد این خانوم استاد مشاوره بچه هامه من با مشاورشون راحتم گفتم تلفنی جریان دیروز رو باهاش در میون بزارم کار و تشخیص خانوم دکتر عالیه ولی این رعتارشو نپسندیدم و بهشم گفتم اینا با هم باشن اذیت می کنند و به صورت جداگانه خیلی عملکردشون بهتره تا وقتی با هم کار بشه بعد جلوی ماهلین گفت دلوین خیلی بهتره ولی این اذیت می کنه خوب این بچه می فهمه احمق که نیست ماهلین خیلی دختر حساسیه و زود بهش برمی خوره من فوق العاده از این کاره خانوم دکتر ناراحت شدم به نظرتون چی کار کنم ؟؟نمی تونم درمانشم قطع کنم به نظرتون گذشت کنم اینبارو؟؟یا تذکر بدم ؟؟