۶ پاسخ

باید ارتباطت با همسرت با نهایت احترام باشه تا اون بچه هم یاد بگیره
از قانون کارای مثبت استفاده کن
هرسری که کار خوب انجام میده بنویس رو برگه بزن دیوار
ده تا ک شد براش جایزه مورد علاقه اش بخر
جمع سه تایی تون بیشتر کنید
بزارید بفهمه شما دوسش دارید
براش ارزش قائل هستید

عزیزم زیادبه حرف این مشاوره ها گوش نده اونا تئوری بلدن عملی بادوتا بچه نشستن ببینن که

سلام من پسرم از مهد اومد حدودا ۴۰ دیگه بخاطر بستنی چوبدار گریه کردو هرچی با حرف خاستم قانعش کنم نشد درحالیکه بستنی یخچال رو نمخادگریه کرد منم سکوت کردم و چیزی نگفتم تا خودش ساکت شد از اتاقش اومد توی حال تنها راهی که از دستم برمیاد در مقابل بدقلقیاش همینه پسرمنم فحش میده فکرکنم بزرگتربشن بهترمیشن خودشون

چیزی که من تا حالا دیدم و بهم ثابت شده برای بچه خودم فقط رفتاری که مداوم جلوی چشمش باشه تکرار میکنه
اگه جایی یبار چیزی بشنوه با ببینه انجام بده وبهش بگم این توی خونه ما جاش نیست تکرار نمیکنه
باید ببینی از کی شنیده و دیده

شاید کسی فش داده یاد گرفته خونسردی تو حفط کن مودبانه حرف بزن بزار متوجه بشه بعد بگو تاوقتی حرف بد بزنی نه من نه پدرت باهات حرف نمی‌زنیم بفهمه دلخوری اگر باز فحش داد اخم کن برو کارت رابرس بگو من پسر بی ادب دوست ندارم دیگه هی تنبیه بکنی جواب نمیده فقط تامیتونی زبون بگیر نشد دیگه یکی دوتا تنبیه پیاده کن

درمورد بدقلقیای الکیش فقط سکوت کن ...قانون هم تاحدودی باید با اقتدار رعایت شه..تو این سن کلا اکثریت بچه ها همینن باید باهاشون مدارا کرد بدیهاشونو کمتر توجه کرد خوبیهاشونو بزرگ کرد...منم پسرم وقتی بی احترامی یا حرف بدی بزنه میگم‌خونمون جای این حرفا نیست یا زدن و کتک بازی خوبی نیست ...به مرور هم درست میشن نگران نباش

سوال های مرتبط

مامان نفسم مامان نفسم ۴ سالگی
مامان دخترای نازم مامان دخترای نازم ۴ سالگی
مامانا واقعا درمونده شوم نمیدونم چکار کنم و کجا برم. الان اومدیم ناهار کوفت کنیم سوپ گذاشتم شوهرم گفت کن نمی‌خورم آبدوغ خیار درست کردم واسه او دخترا هم دیگه سوپ نخورد از غذای شوهرم ریخم براشون که دختر گوچیکم شروع کرد اذیت کاری دستاشو می‌کرد تو کاسه می‌ریخت بیرون بماند شوهر پاشد رفت بیرون از خونه که شد روز قیامت اینقد دختر کوچیکم گریه کرد تمام وسایل داخل بوفه رو ریخت زمین شیشه هاشو میخواست بیاره بندازه زمین که منم از کوره در رفتمو گرفتم ی کتک حسابی بهش زدم.. با همون جیقو گریه شروع کرد در کابینت‌ها رو ب هم زد در حموم و تمام پشیها رو انداخت تو خونه گوشی منو هزار بار زد درو دیوار و..... که زنگ زدم شوهرم اومد دوتا و تو این گرما با متور برد بیرون.. الان نشستیم ب حال خودم گریه میکنم.. آخه این بچه چرا اینقد لجبازه.. خدا شاهده الان همش دعا میکنم ی زنبور نیشش بزنه شاید آروم بشه شاید اینقد بهانه نگیره. واسه بیرون... اصلا از زندگی بیزارم کرده ی بچه لجون ی دنده لجباز..... الان 2سالو نیمشه تا کی اینجوره.. هر چی بیاد جلو دستش پرت میکنه هرچی هم با زبون خوش باهاش حرف میزنم بی فایده.. مجبور میشم بزنمش؟ کسی بچش اینجور بوده تا چند سالگی خوب میشه