خیلی ناراحتم امروز تو خیابون پدر شوهرمو دیدیم اومد بچه هارو بوسید بعد یهو هر دوشونو باهم بغل کرد ببره خوراکی بخره براشون یچه ها یه جوری گریه کردن و جیغ کشیدن که بنده خدا پشیمون شد جلوی همه خیت شد خیلی دلم براش سوخت
آخه من به بچه ها گفتم اگه کسی خواست شمارو جایی ببره جیغ بزنین گریه کنین انگار توی اون لحظه ترسیدن و حرف منو انجام دادن
واقعا حالم بد شد

پسر من باباشو توی خیابون ببینه هم همین کارو میکنه چه برسه به بابابزرگ🤣🤣
دائم چسبیده به خودم😑

باهاشون حرف بزن بگو اون پدر بزرگ شماست من گفتم کسی شما رو برد جیغ بزنید خب غریبه ها رو میگم 🫠😐😂

خوب کاری کردی


عزیزم پدر بزرگ‌هم پدر بزرگه


تنها نفرست

خودتم میرفتی باهاشون


ب نظرم. من بهترین کارو کردن بچه ها

الهی عزیزم 🥲 میفهمم واقعا حست رو ، دختر منم جز با پدرش یا من با هیچکس قدمی بر نمیداره ، حتی عمو عمه خاله دایی یا بچه هاشون ، با اینکه این همه دوسش دارن و نمیدونن براش چیکار کنن 🙂 وقتی بهش میگن بیا نمیره پیششون خجالت میکشم من 🥲 ولی خب بچست اشکال نداره به نظرم همینجوری بهتره
دور از جون پدر شوهر شما ، پدر شوهر من دخترم دو سالش بود فوت شدن ، چقد دخترمو دوس داشت ، همین امشب خواهر شوهرم میگفت اگه بابا بود رها خانم رو از همه نوه هاش بیشتر دوست داشت 🥺

عزیزم عب نداره بچه ن اتفاقا خوشحال باش خوب به حرفت گوش دادن

وا یعنی بچه ۴سال نیمه پدربزرگش نمیشناسه که جیغ داد میکنه😑

همتاهم همینه دقیقا

مگه بابابزرگشونا نمیبینن؟؟

خودت همراهشون میرفتی یا اینکه میگفتی بابابزرگه‌ منم میام با شما

بهشون بگو من غریبه گفتم ن بابابزرگ و مامان بزرگ دایی عمو رو نمیگم ک قشنگ توضیح ندادی براشون بیچاره هارو حق داشتن😂😂ولی خدایی خیلی باحال رفتارکردن

دختر خواهر شوهرمم بچه تر بود شوهرم که دایی شه دستش میخورد بهش جیغ میزد اینا آبروریزی میکرد یبار خیلی شوهرم ناراحت شد چون بچه بد گفت

نباید بچه تااین حدبترسه