۸ پاسخ

پسرمنم همین طوره یک سال ونیم میبرمش گفتار .. خدا رو شکر خیلی بهتر شده... مادرتون شاید ازسر دلسوزی گفته باشه.. نباید تند برخورد می‌کردید.. منم کسی درباره پسرم حرف بزنه دلم آتیش میگیره ولی خوب چی بگم .. دیگه واقعیتی هست که باید بپذیریم که بچه هامون تاخیر گفتار دارن .. من زیاد بدونم کسی رو بچه ام زووم می‌کنه نمی‌رم خونشون.. اعصاب خودمم راحتتره

مامانت نخواسته بچه تو مسخره کنه

آروم باش الان تو باید قوی باشی تا بتونی کمک پسرت کنی مادرت از قصد بد نگفته که هر چی باشه نوش بر فرض به نیت بد گفته تو بیخیال شو بچسب به گفتار درمانی تا کاملا اوکی بشه عزیزم می‌دونم شرایط سختیه ولی مادر باید قوی باشه

حق داری گلم ادم تو یسری از شرایط ک نیاز ب کمک و همدلی داره حرف و رفتار بد بقیه خیلی ازاردهندس من بعد زایمان افسردگی داشتم یوقتا خونه مادرم گریه میکردم یا میگفتم حالم بده بجا دلداری میگف برو ببین فلانی ۴ تا داره فلانی اینجور اونجور خیلی حالم بد میشر

عزیزم من دقیقاً متوجه شدم دقیقا مشکل منم مثل شماست پسر منم اینطوریه و گفتار درمان نبردم مادر منم این کار کرده

حق داری ناراحت بشی

دختر من تندتندحرف میزنه من خودم ترک هستم باهاش خونه تمرین میکنم فلش کارت کارت گرفتم خیلی خوب همه رامیگه الان کتاب پیش اول ابتدای پیداکنم عکسارا نگاه میکنه زودتر یاد میگیره

سلام عزیزم اگه به طور کامل تی وی و گوشی رو قطع کنی و با پسرت خیییلی وقت بگذرونی مدام بازی کنی و حرف بزنی و محبت بدی و اصلااااا دعواش نکنی انشالله کم کم درست میشه امگا سانستول عااااالیع بده بهش حتما

سوال های مرتبط

مامان آسنا و آرتین مامان آسنا و آرتین ۴ سالگی
مامان آسنا و آرتین مامان آسنا و آرتین ۴ سالگی
بعد از یک سال و نیم کاردرمانی و گفتار درمانی و انواع و اقسام دکتر و دارو. به این نتیجه رسیدم که واقعا دخترم اتیسم داره به هر دری زدم به هر ریسمانی چنگ انداختم که دخترم بهتر بشه نمیخواستم اصلا قبول کنم دخترم اتیسمه اما انگار واقعا همینطوره چون همه علایمشو داره بچه هایی بودن که وضعشون از دختر من خیلی بدتر بود اما با کاردرمانی و گفتار درمانی بهتر شدن اما دختر من لاک‌پشتی داره پیشرفت میکنه الان اونا کاملا خوب شدن اما دختر خیلی باهاشون فرق داره یه مدته کلاسلس خلاقیت و مادر و کودکم میبرم. اما فرق خاصی نکرده میبینم نه دخترم خیلی با بقیه فرق داره. ارتباطش ضعیفه. دوس داره تنها بازی کنه اصلا نمیتونه با کسی دوست بشه یا بازی کنه. کلام رو داره اماحرف زدنش با بقیه فرق داره نمیتونه چیزی رو تعریف کنه. احساسات رو درک نمیکنه و خیلی از مشکلات ریز و درشت دیگه. امروز تو کلاس بازی یخ کنی انجام میدادن کن به زور یکم دخترم رو بردم که بازی کنه اما باز فرار رد رفت سراغ کار خودش. اصلاً بازی کردن بلد نیس انقد دخترم رو بردم و آوردم کلاسای مختلف تو جمع. اما امروز دیدم چقدر خسته شدم. فهمیدم بیخود دارم درجا میزنم انگار دخترم قرار نیس دیگه یه بچه عادی باشه باید اینو قبول کنم اما چ کنم نمیتونم جیگرم کبابه. اگه خدایی نکرده زبونم لال دخترم رو از دست میدادم هم همینقدر ناراحت میشدم. با تمام وجودم خستم از زندگی. هیچوقت حتی یه درصد هم فک نمیکردم یه روزی برسه خدا منو با بچم امتحان کنه. منی که انقد ضعیفم تو این مورد گاهی میگم کاش هیچ وقت بچه دار نمی‌شدم که الان بخوام این همه غم بخورم