۱۴ پاسخ

بخاطر بچه دومه شک نکن ولی واقعا نمیدونم چه کاری درسته خودمم درگیرم

مث ما
پسربزرگم یه پسر شیطون ولی حرف گوش کن بود
وقتی دومی امد خیلی عوض شد نق نقو جیغ جیغو اذیتم میکرد
ولی حالا خیلی بهتر شده

خدا بهت صبر بده والله من تو یکیش موندم واقعا سخته

منم وضع تورو دارم پسزم کلا عوض شده کنار نمیاد حرف کسی رونمیخونه

باید برای دخترت وقت بیشتر بذاری،چون الان دچار بحران شده و ظاهر قضیه خواهرشو دوست داره اما تو روانش مادرشو ازش گرفته ...ی خشم پنهان داره ...منم درگیر این مسائل هستم و سعی میکنم با دختربزرگم ی تایم کمی حتی باهم بازی کنیم

قطعا بخاطر بچه دومه. پسر منم همینجوری شد و داغون ترینم

مادرتو دیده
دختر من 22 ماهشه
وقتی خونه مامانم میریم اصلا حساب نمیبره
خونه دعواش میکنم متوجه میشه
اما اونجا دعواش میکنم انقد لج میکنه و جیغ میزنه میپره بغل مامانم

عیبی ندارد عزیزم ببین همه باهم همدردیم پس فک نکن بود بده یا تو مادر بدی هستی.این شرایط ممکنه برای هممون پیش بیاد..
دختر من ۸ سالشه گاهی کارای عجیب غریبی می‌کنه که شاخ در میاره آدم، پس اینقد به خودت فشار نیار عزیزم..

بخاطر مادرتونه
مامان منم 40روز بخاطر عمل کمرش خونه مابود پسرم کلا عوض شده بود
خداروشکربهترشد

یکم بخاطر وجود نینی و حضورشه بیشتر بخاطر مادرته بچه ها یکیو ببینن به شدت غیر قابل کنترل میشن تا یکم راه بیفتی اوضاع همینه باید تحمل کنی

عزیزم طبیعیه پسر منم الان یکماهه همینطوره اول باهاش خیلی دعوا کردم و دعواش کردن همه از همه خانواده خواهش کردم چیزی بهش نگن و کنار بیان الانم لجبازی میکنه هیچکسی جلو دارش نیست من تا کوچیکه رو میخوابونم یا مامانم میگیره سریع بغل و بوس و قصه ... آرومش میکنم دائم قربون صدقه میریم تعریف میکنم همش گولش می‌زنیم کمک کنه تا 3 4 ماه همینه داستان

به خاطر مادرته منم پسرم وقتی مادرم میاد خونمون شیطون میشه غیر قابل کنترل

دخترت حس حسادت داره و شدید توجه میخواد و مجبوره با جیغ داد خودشو خالی کنه.. توهم اینقدر خودتو نباز این همه تاثیر میزاری رو حال و هوای بچه بهش انرژی منفی میدی اونم گناه داره بگو بخند شاد باش.

چقد یاد خودم و پسرم افتادم...
طبیعیه بهش وقت بده

سوال های مرتبط

مامان دخترای نازم مامان دخترای نازم ۴ سالگی
مامانا واقعا درمونده شوم نمیدونم چکار کنم و کجا برم. الان اومدیم ناهار کوفت کنیم سوپ گذاشتم شوهرم گفت کن نمی‌خورم آبدوغ خیار درست کردم واسه او دخترا هم دیگه سوپ نخورد از غذای شوهرم ریخم براشون که دختر گوچیکم شروع کرد اذیت کاری دستاشو می‌کرد تو کاسه می‌ریخت بیرون بماند شوهر پاشد رفت بیرون از خونه که شد روز قیامت اینقد دختر کوچیکم گریه کرد تمام وسایل داخل بوفه رو ریخت زمین شیشه هاشو میخواست بیاره بندازه زمین که منم از کوره در رفتمو گرفتم ی کتک حسابی بهش زدم.. با همون جیقو گریه شروع کرد در کابینت‌ها رو ب هم زد در حموم و تمام پشیها رو انداخت تو خونه گوشی منو هزار بار زد درو دیوار و..... که زنگ زدم شوهرم اومد دوتا و تو این گرما با متور برد بیرون.. الان نشستیم ب حال خودم گریه میکنم.. آخه این بچه چرا اینقد لجبازه.. خدا شاهده الان همش دعا میکنم ی زنبور نیشش بزنه شاید آروم بشه شاید اینقد بهانه نگیره. واسه بیرون... اصلا از زندگی بیزارم کرده ی بچه لجون ی دنده لجباز..... الان 2سالو نیمشه تا کی اینجوره.. هر چی بیاد جلو دستش پرت میکنه هرچی هم با زبون خوش باهاش حرف میزنم بی فایده.. مجبور میشم بزنمش؟ کسی بچش اینجور بوده تا چند سالگی خوب میشه
مامان ایلیا مامان ایلیا ۴ سالگی
سلام بچه ها کسی بیداره؟؟
من دو شبه عذاب وجدان روانیم کرده تا صبح بیدارم الان با دوتا قرص آرامش بخش هرکار کردم خوابم نرفته....
من جز ایلیا یه دوقلو ۲ ساله هم دارم دیشب خونه برادر شوهرم بودیم ایلیا خیلی دوقلو ها رو اذیت میکرد و میزد یه بارش چنان محکم زد زمین بچه رو که. خون دماغ شد هرچی صحبت میکردم باهاش فایده نداشت هرکار کردم سرگرم بشه ولی کنه دوقلو ها نبود و میزدشون به درو دیوار و اونام یه سره گریه و جیغ
انقد عصبی شدم ایلیا رو زدم😭تا آروم نشست و ول کرد
اینو بگم من صبرم خیلی زیاده اصلا اینجور نیستم دست بزن داشته باشم و بزنم بچه ها رو بخدا آنقدر اذیت میشم ولی مدارا میکنم کل زندگیمو گذاشتم پاشون و اینکه توجه هم من هم باباش به ایلیا خیلی زیاده گفتم اینجور باشیم که وجود دوقلو ها اذیتش نکنه ولی انگار بدتر شد بیشتر وقتا میگه کاش این بچه ها رو نداشتیم و.....
بابت کتک دیشب خیلیییییی ناراحتم 😭هرچی گریه میکنم آروم نمیشم دیوونه شدم کل روانم به هم ریخته می میکنم مادر خوبی نیستم براش😔کاش دستم می‌شکست همون لحظه....
مامان دلوین وماهلین مامان دلوین وماهلین ۴ سالگی
سلام یه مشورتی باهاتون دارم دیروز که می خواستم ماهلین رو ببرم پیش دکترش گفت خواهرشم بیار گفتم باشه و بردمشون هر دو همزمان تو اتاق بودن من بیرون نشسته بودم چون نمیزارن مادر باشه ولی بیرون کاملا صدای خانوم دکتر میاد جلوی هر دوشون تمرین گذاشته بود ماهلین اصولا وقتی همزمان با هم بخوام تمرین کنم همکاری نمی کنه و انگار اعتماد به نفسش پایین میاددیدم دکتر هی داره بهش تذکر میده که ماهلین بالای صفحه رو نگاه کن ماهلین بیشتر دقت کن بعد دیدم عصبانی شد سرش یه کمی داد کشید و دعواش کرد که چرا اینجوری می کنی اونم افتاد به گریه هی بهش می گفت گریه نکن توجه کن و درآخر گفت ببین خواهرتو من می دونم وقتی با هم بخوام کار کنم‌ماهلین اذیت می کنه در بیشتر مواقع و من و باباشم دیوونه کرده با این کاراش لجبازی داره هیچکس غیر از من بچشو نمیشناسه ولی من میگم من بی سوادم مادرشم و یه دیپلم ساده دارم ولی چرا دکتر مملکت اینجوری باید رفتار کنه اگه تنها بود اینقدر ناراحت نمیشدم ولی چون خواهرشم باهاش بود میگم اعتماد به نفس بچه رو سرکوب کرده من از این لحاظ خیلی ناراحت شد این خانوم استاد مشاوره بچه هامه من با مشاورشون راحتم گفتم تلفنی جریان دیروز رو باهاش در میون بزارم کار و تشخیص خانوم دکتر عالیه ولی این رعتارشو نپسندیدم و بهشم گفتم اینا با هم باشن اذیت می کنند و به صورت جداگانه خیلی عملکردشون بهتره تا وقتی با هم کار بشه بعد جلوی ماهلین گفت دلوین خیلی بهتره ولی این اذیت می کنه خوب این بچه می فهمه احمق که نیست ماهلین خیلی دختر حساسیه و زود بهش برمی خوره من فوق العاده از این کاره خانوم دکتر ناراحت شدم به نظرتون چی کار کنم ؟؟نمی تونم درمانشم قطع کنم به نظرتون گذشت کنم اینبارو؟؟یا تذکر بدم ؟؟
مامان نفسم مامان نفسم ۴ سالگی