مامانا شما بعد بچه هاتون از نظر روحی اخلاقی چقدر تغییر کردین؟من اصلا خودم نیستم واقعا نیستم عجیبه انگار دیوونه شدم حتی دیروز با مادرم بحثم شد بچم مریض شده چنان سرفه هایی تو خواب می‌کرد که داشتم میمردم ممانم زنگ‌زد گفتم نمیدونم چرا نمیمیرم چرا تموم نمیشه این زندگی داره خفه میشه پسرم آخه چرا اینقد مریض میشه این بچه تا وقتی بیداره من کنارش جم‌نمی‌خورم مامانم خیلی همیشه پشتم بوده فقط همینا برام موندن اما وقتی آه و ناله کنم گله کنم میگه روحیه شو نداشتی بچه میخواستی چیکار دیروزم میگفت فقط،چون مریضه اینجوری میکنی با خودت دست خودم نیست تو خواب خیلی بد سرفه میکنه حتی بیدارش میکنه همین الانم خوابیده میترسم بالا سرش نشستم من عجیب از خودم دور شدم عصبی شدم تمام زندگیم استرسه از بس مریض میشه استرس دارم برم بیرون کلی بچه اون بیرون با تیشرت و شلوارک میان من ی بار لباس کم تنش میکنم سرما میخوره چرا احساس میکنم همه چی بهم ریخته هیچکس درکم نمیکنه خسته شدم

۳ پاسخ

آره بخدا دقیقا کلا زندگیم شده استرس و ترس
من حموم شده ۵ دیقه ای یعنی نمیفهمم چطوری شستم خیلی ببخشید دستشوییم که میرم سریع میام تو خونه حتی خواب ی دفعه بیدار میشم میبینم خوابه میخوابم اگه بیدار باشه بیدارم
خیلی متنفرم بچمو ازم دور میکنن🥲مادرشوهرم گف بده ببرمش خونه بابام اینا نزاشتم تنها ببرش دوس ندارم براشون عادت بشه دیگه هرجا تنها ببر ولی گوش نمیکنه میکنه تو غلط میکنی بچه خودمون
عزیزم مادربورد همیشه شما هم تجربش داری هم توانش فقط یکم رو بچت حساسی وگرنه سرما خورده چیزی نیس که شربت و چیزارو سر وقت بده امیدش بخدا چرا خودتو پیری میکنی دختر الان تو بالا سرش نشستی اون دیگه سرفه نمیکنه؟!یا خوب میشه؟!
بعضی جاها مادر باید بیخیال باشه وقتی شربت سروقت دادی دکتر بردی دیگه این همه اعصاب خوردی نداره که اعصاب مامان طفلکتم گرفتی.
الان بهش زنگ بزن معذرت خواهی کنم بگو اعصاب نداشتم بچم اونجوری میبینم حالم بد میشه.

عزیزم هممون این دوره رو داشتیم
از خستگی زیاد
ببین منم مثل شما بودم به نظرم از هیچ کسی توقع کمک نداشته باش خودت مادر شدی باید از پس خودت بربیای و خداروشکر کن واسه اون فرشته کوچولو که خدا بهت داده
حتماااا یک روز بچه رو بزار پیش کسی برو استخر و ماساژ بهت قول میدم حالت خوب بشه

عزیزدل بچرو هرجور عادت بدی همونطوری بزرگ میشه و عادت میکنه حتما از اول مثل من خیلی لباس تنش کردی ک عادت کرده هرچقدر حساس باشی اونقدر به خودت و بچت سخت میگذره یکم بگو بخند برو بیرون بزار روحیت عوض بشه از تنهاییه منم همش رو پسرم زومم اما اشتباهه اونا بزرگ میشن و ما نابود میشیم

سوال های مرتبط

مامان هانا🎀 مامان هانا🎀 ۱۰ ماهگی
خستم خیلی زیاد خوابم میاد ولی از بس فکرو خیال تو سرمه نمیتونم بخوابم خستم از بس ب این فکر کردم چرا بابای دخترم حتی سراغی ازدخترم نمیگیره اونم تو این شرایط که باید کنارش میبود حتی روم نمیشه ب مامانم بگم مامان هانا فلان چیز رو نداره مامان هانا امروز میوه نخورد با اینکه مامانم همیشه حواسش به هانا هست ولی وقتی یچیزی تموم میشه واقعا روم نمیشه بگم مامان تموم شد دوباره بخر
دیروز که پوشک هانا تموم شده بود روم نمیشد بگم مامان پوشک نداره هانا خودم رفتم کهنه گرفتم براش وقتی اومدم خونه اینقدر با من دعوا کرد که چرا بهم نگفتی نمیدونم غصه چیرو بخورم دخترم حتی یدونه عکس با باباش نداره و باباش هرچقدر دلش بخواد با برادرزادش عکس داره واقعا چرا مردا بعد بچه‌دارشدن عوض میشن چرا با بچه‌ی خودش اینکارو میکنه خستم از بس بهش فکر کردم دارم ب این فکر میکنم وقتی هانا بزرگ شد جوابش رو چی بدم بگم باباش کجاست
خدایا خودت کمکم کن یه راهی نشونم بده
خدایا یا هانارو واقعا بی پدر کن حداقل دخترم حسرت نکشه بگه بابام زنده هست و نیست
خدایا من راضی نیستم بچم با حسرت بزرگ بشه کاش یه راهی جلوم بذاری
نمیتونم از دخترم دل بکنم نمیخوام بچم با افسوس و حسرت بزرگ بشه حسرت داشتن خانواده با وجود اینکه خانواده داره 😔😔