۳ پاسخ

پسر منم دوماهی میشه از عید به بعد اصلا یه بچه دیگه شده واقعا نمیشناسمش عصبی پرخاشگر داد میزنه ،فقطم زورش به من میرسه تو زدن ،همه چیو با داد میخواد واقعا منم به شدت عصبی و افسرده کرده با این کاراش

برو‌مشاوره عزیزم هیچی نمیتونه جزاون کمکت کنه به من کمک کرد یه تلنگرایی زد بهم

من فلوكستين مصرف مي كنم البته تحت نظر روان پزشك كمكم كرد

سوال های مرتبط

مامان پرنیا💕پریناز مامان پرنیا💕پریناز ۳ سالگی
سلام مامان های سخت جان😅🥴
به هم فکریتون خیلی نیاز دارم بچه های من شیر به شیرن و بیش از حد شیطون یعنییی خیلی اذیت میکنم حالا من ی داداشم دارم ک دوسال از دخترم بزرگتره دلیل اصلی رو داریشون ام داداشمه خیلی اذیت کن و لوسه و چند کلمه بی ادب حرف زده و دختر منم یاد گرفته قلبم درد می‌کنه بسکه ناراحت میشم دختر منم تکرار می‌کنه من بخاطر دخترم سعی میکنم دو‌ هفته یکبار برم گاهی مادر شوهرم میگه نبرش واقعا اینجور به نفعشه هم خودم خیلی راحت میشم هم خودش چون اونجا مدام دعواش میکنم وگاهی مجبور میشم بزنمش ولی خودش و داداشم همدیگرو خیلی دوست دارن دختر خیلی دوست داره بریم اونجا منم وقتی دخترمو نمی‌برم خیلی اعصابم خورد میشه چکار کنم بنظرتون😭😭😭😭من بیش از حد به مامانم وابسته ام ولی حرام میکنن وقتی میرم خونشون میام خونه بسکه بی ادبی می‌کنه قلبم آتیش میگیره مجبوریم مدام تنبیه کنیمش بنظرتون چکار کنم😭😭😭😭😭این رفتارظم رو خواهر کوچیکش خیلی داره تاثیر میذاره چکار کنم بنظرتون
مامان قندعسل مامان قندعسل ۳ سالگی
سلام مامانهای مهربون لطفا هرکسی تجربه داره بیاد منو راهنمایی کنه
پسرم 3.5 سالشه دخترم 3 ماه خیلی بد قلقه همش در حال گریه هست و با کوچک‌ترین صدا بیدار میشه
پسرم هم من سعی میکنم باهاش وقت بگذرونم نقاشی کنم آب بازی کنم ولی واقعا کشش ندارم دیگه کارهای خونه غذا درست کردن رسیدگی به بچه بی‌خوابی شبانه
از یه طرف هم پسرم خیلی به ابجیش گیر میده با اینکه من اصلا عکس‌العمل نشون نمیدم ولی تا میبنه خوابه سریع می‌ره بالا سرش خم میشه توی صورتش جیغ میزنه دخترمم از ترس شروع میکنه گریه کردن یا تا میبینه خوابهای صداش میزنه میگه باید بیدار شه
توی خونه همش بهم چسبیده دستشویی میرم بدو میاد پشت در
دیشب موقع خواب خیلی گریه میکرد که تنهام نزار میدونم ترس از دست دادنم رو داره ولی نمیدونم باید چیکار کنم واقعا کم آوردم باباشون هم تمام شیفت سرکاره مجبوره اضافه کار بیاسته تا بتونیم جوری که بچه ها میخوان زندگی کنیم ولی خودمم دیگه کشش ندارم آرزو یه خواب راحت دارم خواهر شوهرم وقتی باشه پسر بزرگه رو نگه میداره میبره پیش خودش وی دلم میخواد یکی دخترم رو بگیره پسرم رو ببرم پارک ببرم فروشگاه