۱۰ پاسخ

منم اینجوری شدم به شدت عصبی شدم پسرم غذانمیخوره دعواش میکنم ولی بیشتر سرخودم خالی میکنم ،مشکلات زندگی هم ازاونور بیشتر عصبیم کرده،انقدر عصبی شدم که وقتی شیرمیخوره بیشترازچنددقیقه طول میکشه میگم تو روخدا بسه دیگه کلافه میشم سینه رو درمیام ازدهنش

عزیزم هممون خسته میشیم عصبی میشیم
بهترین کار اینه بچه رو بذاری پیش کسی ک مطمعنی بزنی بیرون از خونه
یا با بچه برو

نمیتونی بری یکی دو روز خونه مادرت، اونجا کمک حالت باشن؟

حتما کم خونی اخه کم خونی هم خیلی تو روحیه تاثیر میزاره یه مدت قرص اهن ایزی ایرون بخور ببین چطور میشی ی مدتی منم اونجور بودم کلا حتی حس میکردم افسردم ولی افسردگی نبود عوارض کم خونیه

عزیزم درکت میکنم واقعا
خیلی شرایط سختیه
همه مادرا مثل شما شرایط سختیو دارن
منم پسرم سه هفته ویروس عفونی گرفته بود جوری که چشماش عفونت شدید کرد و خودم و همسرم همزمان باهاش مریض بودیم
بعد از اینکه دو سه روز ازش گرفت و خوب شد آبله مرغان گرفت و .....
و الانم توی یک شرایط بدی قرار دارم
سعی کن به این فکر کنی که این روزا و این سختیا میگذره و به قول معروف پایان شب سیه سپید است
به چیزای خوب فکر کن

اخی عزیزم واقعا شرایط سختیه،منم مثل شما همش گریه میکنم و وسواس فکری بدی دارم ولی دارم خودمو سرگرم میکنم
شما هم سعی کن خودتو سرگرم کنی
برای بیخوابی بچت هم مثلا از ساعت ۶ بعدظهر نذار بخوابه تا آخر شب،یکنم باهاش بازی کن تا خسته بشه آخرشب راحت بخوابه

نگو اینجوری عزیزم اتفاقا مادر قوی هستی که توی این شرایط بد بازم بفکرشی هردوتاتون مریض هستین

ببین با این فکر که من مادر بدیم خودتو اذیت نکن
مادرم یه انسانه خسته میشه اذیت میشه
ما مادرا همینجوریش هم وضعیت و مسئولیتمون سخت. وسنگین هست بخوایم نشخوارفکری هم داشته باشیم که دیگه واویلا

حتما ب یه دکتر اعصاب برو
من خودم ۶ ماهه دارم قرص اعصاب فلوکستین میخورم با اینکه شیر خودمم میدم
بشدت افسرده شده بودم این قرص نجاتم داد

همه مادرا همینن تو اتفاقا خیلی هم خوبی😍😍
ولی خوشبحالت وزن کم میکنی من تو شیر دهی خییییلی چاق میشم
الانم ی هفتس فست گرفتم ولی فایده نداره هیچ فرقی نکردم

سوال های مرتبط

مامان نیهان🦋 مامان نیهان🦋 ۱۳ ماهگی
حدود یک هفته تو هیاهوی اسباب کشی و بسته بندی وسایل و اینام نیهانم دندون در میاره ۶تا باهم اونم از بالا تب می‌کنه
همه وسایلام جمع کردم در حد خوردم خوراک و شام و ناهار و اینا ظرف و ظروف نگه داشتم غذا ام میپزم سرسری
ولی اعراب وجدان میگیرم نمیتونم خوب به دخترم برسم آنقدر کار و خستگی و بی حوصله ام ک نمیتونم اونجوری ک باید بهش برسم
برسم
بعضی وقتا میگم من وقت نمیذارم براش خیلی مامان بدی ام
با خودم میگم من برا پسرمم مادری نکردم خدا تو ۱۶سالگی بهم پسر داد نتونستم اونجوری ک باید مادری کنم نکردم بچه بودم
الان به اینم نمیرسم چون هم حوصله ام نمی‌کشه هم واقعا خسته میشم هم نیهان بچه خیلی کنجکاویه خستم می‌کنه شیر نمیخوره غذا نمیخوره
به خودم قول دادم از این خونه ک برم جای دیگه بیشتر وقتم برا دخترم بذارم بیشتر بهش برسم
همش بغلمه ازم دور نمیشه همش گریه گریه کم میارم واقعا
ولی خیلی احساس ناکافی بودن میکنم خیلی
نمی‌دونم این یه حسه یا واقعا ناکافی ام کم میرسم 🥺😔