به معنای واقعی مرگو جهنم رو تجربه کردم مردم و زنده شدم مث کابوس وحشتناک بود دو شب پیش یکم گلوم ورم کرد اب نمک قرقره کردم و شربت خوردم گفتم تا فردا خوب میشه همسرمم هرچقد گف بریم دکتر گفتم نه یه گلو درد سادس تاصب بهتر میشم صبح که از خواب پاشدم دیدم مث چی دارم میلرزم چونم داره میلرزه پسرمم مادرش بمیره همش باخودش بازی میکرد نمیتونستم حتی نزدیکش شم که ازم نگیره!چشام سیاهی میرفت حالت تهوع شدییییییید در حد مرگ.یه جرئه اب هم نمیتونستم بخورم بالا میوردم تا میخواستم پاشم سرگیجه لرزش دست و پا حالت تهوع گیجی ینی هرچی بگم نمیتونین تصورش کنین وحشتنااااک😫
به زود تونستم زنگ بزنم همسرم بیاد منو ببره دکتر. قدرت اینکه تا اتاق برم و حاضر شم نداشتم همسرم اروم اروم برد رسیدیم کلینیک تا حالمو دیدن اورژانسی بردنم داخل حتی نمیتونستم توضیح بدم نفسم بالا نمیومد بقران،۷مدل امپول زدن تو سرم و چند تا قرص و شربت داد الان با زور همونا تونستم چند قاشق غذا بخورم
توروخدا مواظب باشید خیلی مریضیه احمقیه من دو سه سال یه بار مریض میشم اصلا تا حالا این مدلی ندیده بودم حتی از کروناهم بدتره.حالا من چند وقته از خونه بیرون نرفته بودم فکر کنم از همسرم گرفتم فکر اینکه بعد من پسرم بگیره داره دیوونم میکنه دیروز از کلینیک اومدم خونه مامانم با ماسک.که پسرم باهاش مشغول باشه و زیاد سمتم نیاد.خلاصه که خیلی مواظب باشید به محض اینکه علائم سرماخوردگی داشتین سریع برین بیمارستان نذارین پیشرفت کنه..ایشالا که هیشکی پاش به بیمارستان و داروخونه باز نشه🤲🏻❤️🌱

تصویر
۹ پاسخ

ماهم خانوادگی گرفتیم الان همه اوراق داغون شبی دوتا آمپول سرم میزنیم
شوهرم بچم خیلی سرفه ها وحشت ناک میکنن
منم کلا حس بویایی از دست دادم نمیدونم چیکار کنم

انشلااه زود خوب میشی .مواظب باش مامانت اینا نگیرن

خدا سلامتی بده بهت

خیلی ویروس بدیه به همین ویروس اسهال استفراغ تب رو اضافه کن پسر من اولین روز ماه رمضون گرفت

ای خدا ایشالله زودخ‌وب شی عزیزم

منم هفته پیش این مریضی گرفتم خدا برای هیچ کس نخواد الهی شکر بچم نگرفت منم شهر غریب هیچ کس نداشتم به زور گوشی برداشتم زنگ شوهرم زدم که با محل کارش ۱ساعت فاصله هست تا اومد من فقط گریه میکردم و داد میزدم از درد و حالت تهوع دقیقاً میفهمم چی میگی 😓

بمیرم برا دخترم چی‌میکشا ازی ویروس 😥الان میخام ببرم بستری کن دکتر

همسر منرو دو هفته پیش تو یک ساعت ۱۵ تا آمپول مختلف زد که فقط بتونه بلند بشه.وحشتناک بود،به عمرم اینجوری مریض نشدم
فقط مراقب باشین بچه نگیره.دختر من گرفت،۲ کیلو ورن کم کرد.۶روز تمام تب داشت.هنوزم سرفه میکنه و آبریزش بینی داره،با اینکه از این قضیه ۱۷ روز گذشته
فقط مراقب بچه باشین

ایشالله زودتر خوب شی

سوال های مرتبط

مامان سید علی مامان سید علی ۲ سالگی
مامانا دلم طاقت نیاورد گفتم بگم قبل گفتنش بگم که اصلا شرایطش دست خودم نبوده
از سر کار اومدم میخواستم بچه رو تعویض کنم دیدم نم زده خودم هم به شدت دستشویی لازم بودم شدید گفتم باشه میبرمش تو توالت چون بزرگه توالتمون اون طرف اون مشغول بشه منم دستشویی منم راحت خونه ما شوفاژه لامصب خبر نداشتم فشار آب گرم رادیاتور پایین اومده و آب گرم نداریم وگرنه نمیبردمش اوباش خوب بود آب گرم بود بعدش میخواستم بیارمش بیرون آب گرم نبود میخواستم برم پم پ رو بزنم تنها بودم وپسرم هم تنها بود گریه میکرد میترسید ناچار شدم گفتم سریع با آب سرد میشورنش میارم بیرون خودمم با آب سرد مجبوراشستم اومدم حوله پیچش کردم قبلش می‌لرزید وای پیچوندمش گرم شد آروم شد خلاصه لباساش رو پوشوندم بعد اومدم شربت پلاژین یه سه سی سی بهش دادم که سرماخورده نشه حالش بد بشه دیگه گفتم اگه چیز دیگه ای میدونید راهنمایی کنید از اونجا همش جوش میزنم الان زیر پتوش کردم بهش شیر دادم خوابیده
مامان آنیتا🐣 مامان آنیتا🐣 ۲ سالگی
❤سلام دوستان من اومدم با نجربه از شیر گرفتن دخترکم❤
امروز شد یکماه که دختر قشنگمو از شیر گرفتم .....
قبلش روش های تدریجی رو زیاد امتحان کرده بود ولی نشد که نشد ...
دخترم به شددددت واابستا بود به شیرم
یه روز صبح انقد شبش دختم شیر خورده بود تا صبح ،صبحش که بیدار شدم سردرد افت فشار دلدرد شدید گرفتم و اونروز دوبار سرم خوردم ...
از شدت فشار شیردهی همیشه ضعف و بیحالی داشتم البته نووووش جاااانش❤ با اینکه از نظر غذا و مکمل خیلی میرسیدم به خودم ولی نه خودش خواب داشت نه من همش تا صبح ممه دهنش بود
سرتونو درد نیارم،فردای روزی که سرم خوردم از خواب که بیدار شدم چسب برق زدم به سینم و تصمیم گرفتم که دیگه شیرررر تمامممممم...و باهاش حرف زدم .توضیح دادم که دیگه نمیتونه شیر بخوره .سرگرمش کردم .غذا و میناوعده هایی که دوست داشتو درست کردم و حواسشو پرت کردم تا شب .شب اول چند بار بیدار شد بغل کردم آب دادم بهش رو پا گذاشتم لالایی گذاشتم براش .شب دوم هم همینطور و اینکه دیگه از شب سوم یه بار بیدار شد اونم ماساژ دادم کمرشو خوابش برد .کلا سختیش سه روز بود هم واسه خودم هم واسه بچه ،من تو اون سه روز اصصصصلا حتی تو خواب شیر ندادم شیرمم ندوشیدم به شدت سینم سفت و درد ناک شد ولی کوتاه نیومدم ،از روز چهارم پنجم کم کم سینم شل شد دردش کم شد و تقریبا اوکی شدم دخترمم غذا خوردنش بهتر شد خداروشکر 🥲❤
مامان Arad مامان Arad ۱ سالگی
مامانا من ی هفتس بخاطر کم‌خونی شدیدی که دارم آمپول میزنم دکتر داده بعد ب جور خواب اوره من همیشه درارو از ترسم قفل میکنم میخابم و همیشه آراد وقتی از خواب بیدار میشه من باید بغلش کنم کلی بوسش کنم ماساژ بدم بهشو تا اوکی شه امروز باباش گفته خونه گرمه درو پاشده باز گذاشته ساعت ۱۰ بچه ها تو کوچه داشتن بازی می‌کردن آراد با صدای اونا پاشده بدون اینکه متو بیدار کنه رفته درو باز کرده جلوی در جالرو گذاشته که بسته نشه بعد جلو در ب بچه ها نگاه کرده یهو پاشدم از خواب دیدم آراد پیشم نیست اتاق نگاه کردم اینور اونور دیدن نیست یعنی ب معنای واقعی تپش قلب گرفتم داشتم سکته میکردم نمی‌دونم چجوری چادر سر کردم فرار کردم تو کوچه دیدم داره با بچه ها بای بای می‌کنه درو ببنده بیاد خونه از بچه ها پرسیدم کی اومد کوچه گفتن خاله نیم ساعت اینا بود اینجا بود
بعد اومد خونه ی کوچولو سرش داد زدم رفت عروسک بغل کرد با من قهر کرد
من خیلی مواظب ارادم این اتفاق برا مد افتاد بخدا ی وجب نمیزارم ازم دور بشه همش استرس دارم یعنی اگه می‌رفت چی میخاستم بکنم