۴ پاسخ

بنظر من این چیزا مرحله ای از رشده، بچه باید با موقعیت های مختلف روبرو بشه، من در چنین مواقعی تا جایی که به بچه ها اسیبی وارد نشه دخالت نمیکنم، به بچه ام میگم خودت برو عزیزم با دوستت صحبت کن بگیر ازش، اوایل دختر منم مظلوم بود اشک‌میریخت میرفت گوشه ولی الان چون من سکوت کردم خودش مجبور شده از حقش دفاع کنه

والا دختر همسایه من میاد با اسباب بازی دخترم بازی میکنه انگار خونه خودشه زور میگه بهش ۵ سالشه منم زیاد رو ندادم دیگه کمتر بیاد یا نیاد مامانش میگه دلوین جیغ نزن هی میگی بازی نکن بهش گفتم نگاه کن دخترت نمیذاره به اسباب بازیای خودش دست بزنه اینم ببین

پسر من ب شدت رو وسیله هاش حساس اصن من بش چیزی نگفتم از وقتی یادم میاد کسی دس ب وسیله ش بخاد بزن طرفو جر میده

اره گلم بچه است اونم ولی شما با ارامش بهش بگو واسه آقا آریاست نوبتی سوار بشید به زور پیدا نکن

سوال های مرتبط

مامان هانا مامان هانا ۲ سالگی
تجربه از شیر گرفتن من :
فکر نکنم بچه ای وابسته تر از بچه من به شیر مادر بوده باشه
دختر من دو سال تمام شیر خودمو خورد صبح تا شب و شب تا صبح شیر منو میخورد واسه خوابیدن روزش واسه خوابیدن شبش واسه اروم شدنش همیشه و همه جا وسط غذا توی شلوغی توی خلوت وسط سفره توی مهمونی وسط مهمونی همیشه درخواست می می میکرد
طوری که از شیر گرفتنش شده بود کابوس هممون
ولی دلو زدم به دریا و دقیقا فردای تولد دو سالگیش شروع کردم از شیر گرفتن.
و راحت تر از چیزی که فکرشو میکردم گذشت. الان بعد از دو سال دارم لذت بچه داری رو میفهمم. اگه بچتون وابستس نترسید. پا روی احساستون بذارید و ببینید چطور بعدش به غذا میفته چطور بعدش راحت میخوابه راحت بازی میکنه. واقعا مادر تازه نفس میکشه. دو سه روز اول سخت بود ولی بعدش واقعا هر ثانیه به خودم میگم چرا زودتر از شیر نگرفتمش و به خودم و به بچم لطف نکردم
من از روز اول صبح که از خواب بیدار شد تلخک زدم روی سینم اومد سینمو دید که سیاه شده گفتم می می درد و از اون ثانیه دیگه حتی نزدیکمم نیومده حتی حاضر نشده که یکم بخوره ببینه تلخه یا نه