۸ پاسخ

کاش مردا یاد بگیرن به جای دخالت یه کم همدلی کنن متاسفانه بهشون یاد ندادن

حالا شوهرمن برعکس شوهرته انقددددددددد ریلکسه که خدامیدونه

شوهر من بدتر شما خستم کرده هر چی بدم ایراد میگیره من دیکه حوصله جواب دادن ندارم

بهش بگو خودت بکن هر بار که گفت

وای خیلی اعصاب خورد کنه اوایل شوهر منم همینطوری بود دو بار توپیدم بهش گفتم فکر کردی من خودم حالیم نیس وایسادم تو بیای بمن یاداوری کنی؟بچه داری من مشخصه پدری کردن تو هم مشخصه
دیگه ول کرد.....
یچیزی بهت میگم گوش کن دائم از خودت تعریف کن بچت یکار مثبت انجام میده جلو شوهرت از خودت تعریف کن بگو ببین این بچه ایی که من تربیت کردم من فلان کردم من چنان کردم.کاراتو خیلی بزرگ جلوش جلوه بده

وای پس باید بگم خداروشکر شوهر من اینجور نیس خودشم کمک میکنه لباسش عوض میکنه غذا بهش میده😅

میدونم اینو بنویسم ناراحت میشید خیلیا تون دنیا جای قشنگ تری میشد اگ مرد جماعت نبود بخدا ما زنها راحتر بودیم

شوهرمن دقیق همینطوریه. ب حدی حساسع روی دخترمون ک ب بیماری رسیده دیگه

سوال های مرتبط

مامان امیررضا مامان امیررضا ۲ سالگی
امروز دلم گرفت… نه از بچه‌ها، نه از زندگی، که از مادری که باید پناه می‌بود، اما تندی کرد…
توی فروشگاه لوازم‌التحریر، پسر کوچولوی من، با ذوقِ کودکانه‌اش، چشمش به یه پاک کن توپ افتاد. با ذوق گفت: «مامان اینو ببین!میشه بخریمش»
همین‌قدر ساده…کلا اصلا بچه ای نیست که اصرار کنه واسه خرید چیزی و خیلی کم پیش میاد چیزی بخواد
اما یه خانم، با لحنی تند و بی‌مقدمه، رو بهش کرد و گفت: «بچه‌ها همه‌چی که نباید بخوان! بذار مامانت نفس بکشه!»
و بعد هم به دختر خودش توپید که «از این یاد نگیر، نمی‌خرم!»

خشکم زد…
نه فقط از اون لحن، از اینکه یه مادر، درد خودشو سر بچه‌ی من خالی کرد…
پسرم ساکت شد، نگام کرد، نگاهش پر از سوال بود…
چجوری براش توضیح بدم که بعضی زخم‌ها از خستگی‌ان، ولی روی دل بچه‌ها جا می‌مونه؟

من مادر اون بچه نیستم، اما پناه پسر خودمم.
و دلم می‌خواد هیچ مادری، حتی توی سخت‌ترین روزها، پناهِ بچه‌ی دیگه رو خراب نکنه…


مادری یعنی پناه، یعنی آغوش، یعنی صبوری...
می‌دونم سخته، می‌دونم خستگی و فشار زندگی می‌تونه طاقت آدمو تموم کنه.
ولی گاهی یه جمله، یه نگاه، می‌تونه گوشه‌ی روح یه بچه رو برای همیشه تار کنه.
من اصلا آدمی نیستم که تحمل بی احترامی به پسرم رو داشته باشم اما لال شده بودم،خداروشکر شوهرم اومد و از خجالتش درومد البته جلوی دخترش نه اما چقد بد اجازه میدیم تو همه چی دخالت کنیم.
مامان رایان مامان رایان ۳ سالگی
تجربه شخصی:من از یک سالگی جیش رو گفتم و یک سال و نیم کلا دیگه پوشک نشدم. ولی الان از دستشویی رفتن بیزارم.شاید اون موقع برام زود بوده. مامانم با خوشحالی میگه حتی شبا اصرار می کردی که حتما ببریمت دستشویی و از پوشک شدن بدت میومد. خب اینا باعث شده مامان من به اشتباه فکر کنه من آمادگی دارم. نتیجه اینکه الان تا جایی که بشه اغلب خودم رو نگه می دارم. یا دائم برای خودم کار ديگه می تراشم که نرم سرویس. مشکلات زیادی ام بابتش پیدا کردم. سنگ کلیه و یبوست و سندروم روده و ...
پس اینکه بچه ها درمقابل پوشک شدن مقاومت می کنن خیلی طبیعی و گذراست و اصلا نشونه آمادگی نیست.
دوستان نه روح و روان بچه رو به بازی بگیرید نه خودتون رو اذیت کنید و نه خونه تون رو به جیش و پی پی بکشید‌
خودش اتفاق می افته همونطور که توی عکس نوشته توضیح دادم.
شما فکر می کنید وقتی بچه مداوم خطا داره همین که سرش داد نمی زنید خوبه ولی اون احساس می کنه نتونسته کار درست رو انجام بده. و کم کم اعتماد به نفسش از بین می ره چون شما دارید بهش می گید نباید توی شلوارت جیش و پی پی کنی باید بریم دستشویی درحالی که اون خودش می دونه فقط بدنش برای این خود کنترلی هنوز آماده نیست و کاری از دستش برنمیاد جز حس ناتوانی و عدم اعتماد به نفس که تا بزرگسالی همراهش خواهد بود و ممکنه باعث خیلی از شکست هاش بشه درحالی که نه خودش و نه شما نمی دونید ریشه ش همین اصرار به زود گرفتن از پوشک بوده. .و اینکه تند تند بردن به دستشویی و اینطور عادت دادن هم از نظر روانشناسی کودک رد شده.
خود بچه کم کم آمادگی پیدا می کنه.
اینجا زیاد دیدم که می گن یهو پوشک نکردیم بچه مون سه چهار روز یا پی پی نکرده‌!
این دیگه اوج نا آگاهی یک مادر هست!