۱۰ پاسخ

منکه الان ۳روزه زایمان کردم طبیعی ولی دیروز بعدظهر اتاق عمل رفتم جفت تو بدنم مونده تمام بخیه هام بدنم دردمیکنه خدا به همه مامان ها توان قدرت بده به توهم عزیزم

کی آب بریزه برام .نمیشه که نشوری. میسوزه

تو حموم‌ چطوری باسنش بشورم .

چرا نمیگی مامانت بیاد خونت یابری خونشون

اون قسمت دیگه اش سخته پی پی کنه چطور تنها برم بشورمش کی آب بریزه وای خدایا بچه نیفته خیلی تنهام

منم همینجوری بودم بلدنبودم بچه نگرش دارم الان عادت کردم خودم پوشکش می‌کنم خودم غذامودرست میکنم وقتی خوابه بکارام میرسم

استرس ترس دارم .

منم همش استرس اینو دارم،خصوصا که نمیتونم همش بخواد خواهرشوهرام با مادرشوهرم بیان،واقعا اذیت میشم بهش فکر میکنم حتی،دلم آرامش میخواد نه هیاهوی مهمون

خدا کنه آخه تا حالا بچه نبوده عادت ندارم به همون حاملگی تنهایی عادت داشتم

کم کم عادت میکنی به همه‌چی
همه کاراتم میکنی

سوال های مرتبط

مامان جوجو مامان جوجو هفته سی‌ونهم بارداری
یه حس عجیبی دارم....
یه حس ترس استرس ذوق نگرانی ناراحتی...
این اخرین روزاییه که توی دلمی
حس ترس و استرس دارم از روز زایمان که نکنه مشکلی واسه تو یا خودم پیش بیاد از اتاق عمل میترسم از دردای بعدش از زایمان طبیعی ام وحشت دارم از طولانی بودن روندش و درد شدیدی که ازش شنیدم
حس ذوق دارم که قراره ببینمت بغلت کنم و باهات زندگی کنم حس راحتی دارم که دیگه این روزای سخت داره تموم میشه دیگه سختی هایی که کشیدم داره تموم میشه بدن دردام استرسام تموم میشه از این به بعد دیگه وقتی میخوابم راه میرم میشینم جاییم درد نمیکنه دیگه بدون استرس میتونم کارامو بکنم و برگردم به زندگی عادی...
حس نگرانی دارم از سختیای بچه داری از بی قراری هات از شب نخوابیدنام از مشکلاتی که ممکنه واست پیش بیاد از اینکه نتونم و از پس بچه داری بر نیام از اینکه یه تجربه جدید و عجیب میخوام کسب کنم...
و در اخر حس ناراحتی دارم بخاطر اینکه میدونم خودم قراره دیگه زندگی نکنم دیگه نتونم برم پیش دوستام نتونم هروقت هرجا خواستم با خیال راحت برم نتونم برم بیرون نتونم تفریح کنم و دیگه خونه نشین و پیر بشم....
خلاصه که خیلی حالم یه جوریه این روزا
بماند به یادگار از ۱۴۰۴/۰۲/۳۰