۴ پاسخ

دقیقا منی بعداز یکهفته میرم خونه خواهرم میگم کاش نمیومدم از بس بچه ها اذیت میکنن و دعوا باهم 🥺

پسرم به قدری شیطونه همش منو و شوهرمو دعوا میندازه درکت میکنم بخدا

والا منم هر وقت مبرم بیرون له قول شما دلم واشه بدتر حالم گرفته میشه امروز رفتیم فروشگاه پسرم کاری کرد منو شوهرم همش دعوا میکردیم

آره عزیزم تا دلت بخواد برای همه پیش میاد
کاملا حستو درک میکنم

سوال های مرتبط

مامان ائلوین🧑‍🍼🌕 مامان ائلوین🧑‍🍼🌕 ۲ سالگی
سلام خانما دارم دیوونه میشم 😢 عموی بچم یه ساعتی میشه پسرم رو آورده پیش من بعد مامانم میخواست بوسش کنه پسرم نمیذاشت برگشت به مامانم یه حرف خیلی بد زد اعصابم انقد خورد شد برگشتم یه سیلی زدم بهش خیلی گریه کرد خودمم گریه کردم اون بی شرفا یادش دادن خودشون فقط با فحش با همدیگه حرف میزدن عاشق اینم بودن بچه هم از این حرفا یاد بگیره شوهر بی شرفم کلا به مادرش به شوخی اینا فحشای زشت میداد کلا ناموسی
حالا دارم اون حرفا رو از پسرم میشنوم بعد یکم پیش دوباره باز همون حرف زشت رو تکرار کرد بازم به مامانم گفت روی دستش زدم می‌دونم تنبیه بدنی جواب نمیده توروخدا یه راهکار بدین بچه رو چیکار کنم از یادش بره سنش کمه متوجه نمیشه. اون موقع ها میگفتم به بچه این حرفا رو یاد ندین لج میکردن با من علاوه بر این یدونه هم 👍🏼 با این انگشت شست میگن بیا
اونو هم یادش دادن ... تازه بچم به مامان و بابام می‌گفت مامانی و بابایی یادش دادن حالا اسم پدر و مادرم رو میگه من با این بی وجودا چیکار کنم گفتم طلاق میگیرم راحت میشم از دست فحشاش و کتکاش حالا پسر خودمم داره شبیهش میشه با زن برادرش در ارتباطم البته نه که همیشه حرف بزنیما در حد خیلی کم بنظرتون بهشون بگم که یادش ندن؟ آخه می‌دونم بازم لج میکنن
مامان طاها مامان طاها ۲ سالگی
درد و دل
من خیلی اروم و کم حرفم
ولی چند روز هست که اوندیم خونه مادر شوهرم پسرم خیلی شیطون شده مادرشوهرمم خونش سبک قدیمی داره و چون سن بالا هست خیلی اهمیت به تمیزی خونش نمیده اینجور که وقتی میای همه چیز بیرون ریخته
ارد و الو اینا همش تو یه اتاق میزاره خونش هم که سبکش قدیمی هست یعنی من تو این اتاق باشم پسرم تو اشپزخونه نمیبینمش
اینم رفته ظرف پنیر بیرون بوده همش رو ریخته بیرون
یا برنج خیس داده شده رو رسیده ریخته و دست کرده توی ابش
بعد مادرشوهرم به جاریم میگه مامان بچه باید حواسش باشه
یا میگه بچتون درست تربیت نکردین این فردا نمیتونین جلوشو بگیرین خلاصه یک دو مورد حرف شنیدم از بقیه که بچشون شیطونه و فلانه
همش باعث شد پسرم رو بزنم رفته بود توی اب سرد هرچی به شوهرم گفتم برو بیارش نیاورد از بس دنبالش بودم خسته شدم برای بار اول جلوو خانواده شوهرم داد و بیداد کردم و پسرم رو زدمش
با شوهرمم بحثم شد که چرا بچه رو زدم الان اعصابم داغونه
چرا نتونستم کنترل خشم کنم منی که همه چیز توی دلم میزارم سکوت میکنم اصلا رفتار نادرستی داشتم
کاش میتونستم جبران کنم این قضیه رو
مامان نیل مامان نیل ۲ سالگی
تاپیک مامانایی که از خودشون راضی هستن رو دیدم افسردگی گرفتم😂🥲
من کل وقتم برای دخترمه ولی واقعا راضی نیستم از خودم دخترمم از من راضی نیست😁
مثلا میبرمش پارک بازی میکنم و کلی بیرون وقت میگذرونیم بعد برگشتنی چنان با جیغ و داد و قشقرق برش میگردونم که کلا حس خوبی برام نمیمونه
داروهاشو از اول نمیخورد و بعدش انقدر گریه میکرد و تف میکرد که پشیمون میشدم حتی مریض شدنی من نمیتونم بهش شربت بدم هرجورشم امتحان کردم الان فقط زینکشو میخوره اونم تو لیوان با رشوه و جایزه
علاقه خاصی به تمیز کردن خونه و غذا پختن اینا دارم ولی اجازه نمیده همش غر میزنه و گریه میکنه یا میره سراغ کاری که میدونه ناراحت میشم مثلا کمدو خالی میکنه زمین
وقتایی که هفته ای یکی دو ساعت با باباش بره بیرون میتونم به خونه برسم و تا میاد یکم استراحت کنم ولی اکثر وقتا بیحوصله و عصبی ام
کلی اسباب بازی و کتاب خریدم تا باهاش وقت بگذرونم و تا جایی که علاقه نشون بده بازی میکنم ولی حوصلش سر بره به بازی راضی نشه یسره میگه بریم بیرون و میرم تو گوشی خودمو مشغول میکنم و تنها تفریحم همین شده
مامان قلب مامان مامان قلب مامان ۲ سالگی
نمیدونم من اینجوری میشم یا همه همین طوری هستن
گاهی وقتا مثل همین امشب از اینکه تصمیم گرفتم و بچه دار شدم عین خر پشیمونم و فوش خودم میدم
از صبح بردم بیرون کلی با اتوبوس که دوست داره گشته بعدشم بهداشت بعدشم رفتیم مهدکودک خواهرم با بچه ها بازی کرده در آخرم اومدیم خونه دوباره عصر رفتیم پارک ظهر نخوابید من داشتم از خستگی بی هوش میشدم ولی نمی‌داشت بخوابم و آخرم نخوابیدم بردمش پارک موقعی اومدیم با خواست خودش رفتیم حمام و آب بازی و در آخر از خستگی ساعت نه بی هوش شدولی ساعت ده با گریه شدید بیدار شده هرچی هم بغل کردیم و گردوندیم خوب نشد تا چند دقیقه پیش اروم گرفت با برنامه کودک و طی این ساعت ها که ماهان با من بوده باباش که صبح سر کار بوده ولی عصر که رفتیم پارک برا خودش خلوت کرده بوده خونه و من نابود بودم از خستگی
ولی دریغ از یه تشکر فقط موقعی که خواب بود بالشت گذاشته که بیا استراحت کن تا خوابه و موقعی که ماهان با گریه و جیغ بیدار شده اول بغل کرد بعد دیده اروم نشده اخمش درهم و انگار ماتم گرفته ها نشسته و در آخر برج زهرمار
آخه منم مادرم خسته و نابودم با این حالت بازم دارم میگم مامان نترس و بچه رو آروم میکنم ولی انگار بچه فقط مال منه و دلیل این کج خلقیاش منم
بخدا ما مادرا هم آدمیم کم میاریم مرداد حداقل سرکار میزنم چهارتا آدم میبینن حرف میزنن و بدون بچه هستن ولی ما تا تو دستشویی هم باید این بچه دنبالمون باشه
ببخشید خیلی دلم پر بود شرمنده 😭😭
مامان فندق کوچولو مامان فندق کوچولو ۲ سالگی
خواهشا کسی نیاد اینجا نصیحت بنویسه راجع به چیزی که میخام بگم امشب پسرم رو برده بودیم پارک یه پارک تو یه منطقه ی بالا شهر همه بچه ها تو قیمت وسایل بازی خوشتیپ بودن و تمییز و مرتب پسر من افتاده بود دنبال بدتیپ ترین بچه ی دنیا والبته شلخته ترین و نچسب ترین که یعنی واقعا خواستنی نبود من اصلا به ایناش کار ندارم خیلی چرک بود و کفش نداشت جورابم نداشت فقط این یه دونه بچه تو پارک اینطوری بودپسر من ثانیه ای ولش نمی‌کرد مدام دنبالش میرفت هر کاری اون میکرد اینم میکرد با همون پاهای برهنه مثلا دویید رفت تو دشویی پارک که شوهرم بدو بدو رفت پسرم رو گرفت ما جفتمون خیلی مایه شدیم ولی من چیزی نگفتم بغلش کردیم رفتیم نگم چه اشکایی می‌ریخت واس اون بچه چون مطمئنم پارک نمیخاست اصلا بازی نکرد فقط چسبیده بود به اون رفتیم یه پارک دیگه که از دلش دراد مطمئنم باورتون نمیشه اینجا هم رفت نچسب ترین و نخواستنی ترین و کثیف ترین بچه رو انتخاب کرد ما شُکه شدیم شوهرم خیلی خیلی ناراحت شد گفت لابد بزرگم شه میخاد بره دنبال آدمای به درد نخور این بچه هایی که میگم دقیقا اونایی بودن که پدرومادراشون تو پارک ولشون کرده بودن واصلا نمیدونستن کجا هستن من بارها از پسرم وقتی میبرمش بیرون این حرکت رو دیدم ولی به شوهرم نگفتم ولی واقعا فکرم رو مشغول کرده چرا باید بره دنبال بچه های کثیف اونایی که کسی کاری باهاشون نداره شلخته هستن و......