۱۱ پاسخ

خدا رو صدمرتبه شکر
ان شاءالله هر دوتون خوب وسلامت باشید 🥰
خیلی خوشحال شدم

سلام خوبی مامان علی
چی شد نی نی رو دیدی حالش خوبه ؟
خودت مرخص شدی؟

تو دوران بارداریت از شوینده ها مثل جوهرنمک و وایتکس استفاده کردی ؟

اصلا نگران نباش منم ۹ سال پیش بچم بدنیا اومد بردنش یه بیمارستان دیگه فردا که خودم مرخص شدم رفتم پیشش بهش شیر دادم دکترش اومد مرخصش کرد باهم اومدیم خونه 🥰

خوب چجوری فهمیدن نصف ریه ش هنوز تکمیل نشده حتما عکس انداختن دیگه درسته ؟ بگو عکس و ببینم عکسو بهم بدید

خودت کدوم بیمارستان زایمان کردی؟

بچه ۳۸ هفته ریه اش کامله
نیازی ب امپول ریه هم نبوده شما زدی
ان شاءالله که طوری نیس خیلی زود نینیتو بغل میکنی

نگران نباش عزیزم چند روزی نگه میدارن بعد مرخص میشه پسر من دو هفته بستری بود

به سلامتی عزیزم
انشالله نی نی رو هم سالم بغل کنی نگران نباش فکر نکنم زیاد نگهش دارن چون بچه رسیده س

تو که ۳۹ هفته ای چجور ریه اش تشکیل نشده

نگران نباش دختر منم فرستادن یه بیمارستان دیگ حالش ک بهتر بشه مرخص میکنن

سوال های مرتبط

مامان محمدحسن💙زینب🩷 مامان محمدحسن💙زینب🩷 روزهای ابتدایی تولد
مامان فندوق مامان فندوق روزهای ابتدایی تولد
سلام من اومدم با تجربه زایمان سزارین
روز چهارشنبه ساعت ۶ صبح رفتیم بیمارستان اول رفتم زایشگاه ازم nstگرفتن گفتن خیلی انقباض داری درد نداری ک نداشتم بعد بردنم بهم انژیوکت وصل کردن و کلی شرح حال گرفتن و بعد سوند وصل کردن من از سوند خیلی میترسیدم و خودمو سفت میکردم ولی اصلا اونجوری ک‌فکر میکردم نبود ساعت ۸ گفتن آماده ای بریم اتاق عمل رفتم رو‌ولیچر بردنم اتاق عمل یکم محیطش برام ترسناک بود چون اولین بارم بود ولی زیاد استرس نداشتم کلی آدم اونجا بود هرکسی مشغول ی کار بود دکترمم اومد کمک کردن رو تخت نشستم گفتن کمر و گردنت رو خم کن آمپول بی حسی بزنیم من ترسی نداشتم از اون ولی چون دریچه نخاعی من تنگ بود یکم اذیت شدم و چند بار سوزن زد تا تونستن جای درستی پیدا کنه وقتی تزریق تموم شد پام شروع ب داغ کردن کرد درازم کردن و جلوم پرده کشیدن سرم وصل کردن حس میکردم چیزی روی شکمم میکشن گفتم من بی حس نیستم هنوز شکمم رو پاره نکنید گفتن نه نترس هنوز داریم بتادین می‌زنیم بعدش دیگه نفهمیدم کی شکمم رو پاره کردن صدای گریه بچم پیچید و دنیا مال من شد تمیزش کردن آوردن کنار صورتم بوسش کردم بعد بردنش لباس تنش کنن..بعد حس کردم حالت تهوع دارم گفتم بهشون ی آمپول تو سرم زدن اما خوب نشدم و بالا آوردم بعدش باز گفتم سردردم بهم آرامبخش زدن دیگه چیزی نفهمیدم یهو چشامو باز کردم دیدم چنتا مرد می‌خوان بزارنم رو تخت دیگه ببرن ریکاوری تقریبا یک ساعتی تو ریکاوری بودم دوبار اومدم شکمم رو فشار دادن ک چون بی حس بودم زیاد درد نداشت بعدش هم بردن بخش و پسرم رو آوردن برای شیر خوردن ..در کل از انتخابم راضی ام بازم برگردم عقب سزارین انتخابمه الآنم درد ندارم ۸ ساعتی شیاف میزارم تو بیمارستان هم پمپ درد داشتم که اصلا دردی حس نکردم
مامان هامین🥺😍 مامان هامین🥺😍 ۱ ماهگی
تجربه زایمان سزارین
پارت۳

تقریبا یک ربع بعد صدای بچم اومد لباس پوشوندن و
اوردن چسبوندنش به صورتم ب همین ک بردن منو خاب گرفت و هیچی نفهمیدم تقریبا ۴۵ دیقه بعد بازم حالت تهوع اومد سراغم سه بار اول و وسط و اخرای عمل شدید شد ...
بعدشم بردنم اتاق ریکاوری کنار بچم
یساعتی اتاق ریکاوری بودم
بعدش بردنم بخش
روی شکمم شن گذاشتن ، مخدر تزریق کردن و سرم وصل کردن، شیاف گذاشتن گفتن ۸ ساعت نباید چیزی بخورم و تقریبا ۶ ساعت بعد بیحسی رفت
تو اتاق عمل شکمم فشار دادن تو ریکاوری فشار دادن و چندبار تو بخش فشار دادن چون‌بیحس بودم هیچی نفهمیدم فقط بار اخر که تو بخش فشار داد با مشت فشار داد و بیحسیم‌رفته بود خیلییی شکمم درد کرد

بعدش مایعات شروع کردم و سوند دراوردن و راه رفتم
اولین راه رفتن خیلیی سخته خیلییی همراه نداشته باشین نمیتونین اگه تونستین بگین همسرتون یا پدرتون کمک کنه یه اقا کمک کنه راحت تره چون بعد بیحسی من ورم داشتم و خیلی سنگین شده بودم
من به توصیه یکی از مامانا به همسرم‌گفتم اومد کمکم کرد
مامان کیارش و کارن مامان کیارش و کارن ۱ ماهگی
سلام بچه ها من اومدم بعد ۵ روز
واقعا دیگه بچه دنیا بیاد با وجود دوتا کمکی اصلا وقت نمیشه اینجا بیای
من بیمارستان دهخدا زایمان کردم هزینه اش ۴۵تومان شد
البته اول گفتن ۳۵تومان ولی بعد اول یه عمل دیکه بهش اضافه کردن شد ۴۵
این دکترا خیلی زرنگن🫤زیر میزی نگرفت
عوضش تو بیمارستان گفتن چسبندگی رحم داشتی ده تومنو اونجا گرفتن ازم
عملم خدا رو شکر خوب بود.
دکتر من گفت ساعت ۶صبح بیا برای عمل.۶رفتم بیمارستان
تا کارهای منو انجام بدن ساعت ۷عمل شدم
ساعت ۸نیم از ریکاوری در اومدم و پسرمو دیدم
انشالا قسمت همه شما که چشم انتظارید
وزن بچه هم خدا رو شکر سه و پنجاه بود و خوب بود
برخلاف سونو ها که هی میگفتن وزنش خیلی کمه صدک ده درصده
خودمم خوب بودم بعد عمل تا ساعت ۹شب هیچی نخوردم
بعدش فقط اب کمپوت گلابی و رانی هلو باید میخوردم
تا وقتی شکمم کار کنه باید همینا رو میخوردم و فردا که دکتر اومدم ویزیتم شکمم کار کرده بود و مرخصم کردن و کلا یه شب بیمارستان موندم
الان هم سخت با بچه مشغول هستیم 😊😊😊
مامان جوجولات🍬🍫 مامان جوجولات🍬🍫 روزهای ابتدایی تولد
بعد چند روز فرصت کردم بیام از تجربه روز زایمان بگم
من سز اختیاری بودم دکترم بهم چهارشنبه دهم اردیبهشت ساعت ۶ونیم تاریخ سز داده بود ساعت ۷رسیدم بیمارستان برای تشکیل پرونده با مامانم رفتم بخش زنان
بعد گفتن برو زایشگاه اونجا سوالاتی درمورد بیماری و مشخصات و چک کردن سونوها ازم پرسیدن بعدم بهم لباس مخصوص دادن ک با خودم گفتم ااا خب خوبه قشنگ و مرتب میرم اتاق عمل🤣چون شنیده بودم چادر میدن بعضی بیمارستانا رفتم تو یه اتاق و روز تخت یه ساعتی دراز کشیدم آنژوکت وصل کردن سرم زده نوار قلب گرفتن از نی نی بعد اومد برای زدن سوند ک من میترسیدم اما خب با مهربونی و ارامش برام توضیح داد و واقعا درد نداشت فقط حس بدی داشت ک یه چیزی درونته🥴
بعد گفتن تخت ۶اتاق عمل تخت ۶کی بود من🤗
آقا از اونجایی ک بیمارستان ناجا بود یه روسری سفید🥴با یه چادر گل گلی سرم کردن🤦💩ک صدای امام رضارو شنیدم ک گف اگه همینجوری بیای حرم شفات میدم🤣با ویلچر رفتیم ب سمت اتاق عمل خیلی سریع با همسرم و مامانم و خالم خداحافظی کردم و تازه من بهشون روحیه دادم ک نگا این چیه سرم کردن برا ترسوندن خوبه
اخه روی کلاه روسری بعد چادر😐همسرجانم با چشمای اشکی ب زور میخندید بعد ک رفتم تو صدای مامانمو شنیدم ک گف مینو نترسیا گفتم نبابا ترس چادر داشتم ک یه گل گلیشو بهم دادن هرکی اونجا بود بهم خندید بعدم گفتن عجب مامانی چه روحیه ای ..آقا اینم بگم ک واقعا برام مثل معجزه بود من کوچک ترین ترسی نداشتم استرس اصلا و واقعا نمیدونم چ جوری خدارو هزاران بار شکر🤲🏻