۸ پاسخ

مبارکه عزیزم
من ۳۸ هفته و به روز رفتم دکتر گفتم دخترم جز سکسکه هیچچچ تکون دیگه ای نداره
دکتر گفت تو سونویی که هفته پیش گرفتی همه چی اوکی بوده برو دراز بکش معاینه ات کنم
تا دستگاه سونو رو گذاشت رو شکمم یهو هل کرد گفت چرا انقدر بچه پایینه آماده شو لگنتو چک کنم بعد گفت چرا لگنت تنگه ؟
گفت فردا برو بیمارستان
اینطور شد که ترمه ۳۸ هفته و دو روز به روش سزارین به دنیا اومد
من هزاااار بار برگردم عقب هم سزارین میکنم کل عمل یه ربع هم نشد بعد هم پمپ درد گرفتم
همه میگفتن واااای بعد عمل بخوای راه بری خیلیی سخته ،من با سختی پاشدم بعد دیدم واااا اینکه درد پریوده به پرستار گفتم عزیزم من خودم میرم نیاز به کمک ندارم🤣🤣🤣
بعد اونم هر نیم ساعت یه ربع تو اتاق راه میرفتم،۴ ساعت بعدشم خودم پمپ درد و کشیدم در آوردم
فردا صبح همسرم اومد فکر می‌کرد من اصلا نمی تونم راه برم ،حالا من؛یه کیف پشتم بچه بغلم گفتم بریم🤣 مامانم گفت بابا این نمیدونم چشه بگیر بچه رو ازش🤣

کیسه ابم پاره شد تارفتم بیمارستان گف مدفوع کرد رنگش اب سبزبود

وزن بچه تون الان چنده ؟

عزیزم منم شرایط تورو داشتم کلی ورزش و امادگی برای طبیعی اما دکتر گفت سزارین و ریسک طبیعی رو نکن با توجه ب شرایطت
نترس عزیزم بسپار ب خدا میگذره و میره روزای سخت فقط قشنگی و شیرینی نی نی می مونه

منم کلا زایمان طبیعی اطلاعات جمع کرده بودم،تا نه سانت هم رحمم باز شد ولی ضربان قلب بچم افت کرد ،بردنم سزارین

برای من که خیلی راحت تر بود نسبت به طبیعی
لحظه ای که آمپولو زدن به کمرم و دردا رفت،فقط خداروشکر میکردم

شرایط چی بود وچقد می گیره
منم خودشون گفتن عمل کنم چون نباید ریسک کنم

منم طبیعس میخاستم بیازم ولی سزارین شدم بچه مدفوع کرد

منم الان از پیش دکتر میام دقیقا برعکس دکتر شما گفت گفتش تو خیلی شرایط طبیعی رو داری😂 منم گفتم من فقط سزارین میخوام😇

سوال های مرتبط

مامان پناه مامان پناه ۱ ماهگی
سلام خانما تجربه من به عنوان مامان اولی زایمان طبیعی
اینقدری که ترس داشتم و وحشت داشتم از چیزایی که در مورد زایمان طبیعی شنیده بودم از معاینه ها گرفته تا خوده زایمان
چون دیابتی بودم دکتر گفت 37هفته ختم بارداری
رفتم معاینه شدم گفتن یه سانت بازی و دهانه رحمت خیلی نرمه
من از هفته 37روزی نیم ساعت پیاده روی و روزی دو تا شیاف گل مغربی و ورزش های که خیلی تاثیر داشت و رابطه بدون جلوگیری
رفتم معاینه تحریکی انجام دادم چون تجربه نداشتم اینقدر ازش استرس داشتم و حالم بد بود که چقدر وحشتناک ولی واقعا اینجوری نبود با تنفس میشد تحملش کرد و بستگی داره کی معاینه کنه
یه شب بعد از معاینه تحریکی کیسه ابم پاره شد و ساعت دو شب بستری شدم
با آمپول فشار و ورزش ها و وان آب گرم و ماساژ ها ساعت و نه و نیم صبح دخترم دنیا اومد
سه تا بخیه خوردم
ماما همراه داشتم واقعا واقعا خیلی تاثیر داشت و خیلی خوب بود از صفر تا صد کارا خودش برام انجام داد و همش کنارم بود تا دو ساعت بعد دنیا اومدن بچه
به عنوان مامان اولی که تجربه کردم دردش یکم بد بود ولی از لحاظ روحی من اذیت شدم و درد تو کمرش قابل تحمل بود یکم تو زیر شکم میزد تحملش سخت بود یکم ولی راضی ام و می ارزید
اینم تجربه من