۷ پاسخ

عزیزم دخترم توی یک هفته ۲ بار مریض بد شد سنش ۱۵ ماهه راه نمیره حتی حتی وزن ۸کیلو ام نیست

من بخاطر غذا خوردن پسرم افسردگی گرفتم و پرخاشگر شدم
خودم و پسرم رو رسما دارم روانی میکنم

وقتی که نمیخوره اون لحظه اصلا واکنشم دست خودم نیست عصبی میشم سر طفل معصوم و داد میزنم

دوست دارم یا معجزه بشه برام یا پسرم غذاخور بشه

آره گلم میشه استفاده کردخیلی خوبه

ببین اینم خوبه بده بهش اصلابه کسی توجه نکن قربونت دردهن مردم‌نمیشه بست خداروشکرسالمه وپیشت هست همین روهی تکرارکن

تصویر

بین گلم هیچ کس مهربون تروبه فکرترازمادرنیست خودت روسرزنش نکن بچه ست دیگه همه ی بچه هاهمین هستن نگران نباش طبیعیه قدیم کوتاه نمیشه خیلی ازبچه هایهویی رشدمیکنن شربت زینک بده ومولتی هاشوسروقت بده خیالت روراحت کن توبهترین مادربرای دخترت هستی هیچ کسی بهترازمادربرای بچه ش نیست خودکم بینی روبذارکنار

عزیزم قدخودت وهمسرت چجوریه؟

بچه من ۷ کیلو تازه قدش هم کوچیک تر از بچه شما ولی الحمدالله سالمه

سوال های مرتبط

مامان زهرا مامان زهرا ۱ سالگی
تجربه من در دوران غذا نخوردن دخترم
حدود سه ماه دخترم هیچی غذا نمیخورد به زور میدادم تف مبکرد، شیر کم میدادم غذا بخوره فایده نداشت بدتر لاغر شد، دوبار دکتر بردم انواع شربت اشتهااور گرفتم هیچی تاثیر نداشت، و در اخر همه دندوناش که در اومد کم کم به اشتها اومد کلا سه ماه در حال دندون در اوردن بود، خیلی این سه ماه غصه خوردم نگرانش بودم همه هم میگفتن چقدر لاغره دخترت، ولی الان ماشاالله خوب میخوره بازم باید دنبالش راه برم نمیشینه ولی خوب میخوره و یه چیزی که خیلی دیدم تاثیر داره اینکه وقتی میبینه من با اشتها اون غذا رو میخورم اونم جذب میشه که بخوره هرچی بهش میدم خودمم باهاش با هیجانو اشتها میخورم که تشویق بشه، من اگه این تجربه رو داشتم وقتی بچه ام بی اشتها بود حالا به خاطر دندون یا جهش رشد سعی میکردم شیرشو بیشتر بدم که ضعیف نشه یهو و اصلا اجبار نمیکردم غذا بخوره و خودمو خودشو اونقدر اذیت نمیکردم، فقط صبر کنید که این دوران بگذره هرچی دوست داره بهش بدید با شیر بیشتر
مامان معجزه خدا مامان معجزه خدا ۱ سالگی
خانوما من یه نگرانی توی دلم دارم که میدونم به عنوان یک مادر درک میکنید پدرشوهرم و مادرشوهرم پسر دایی دختر عمه هستن و باهم ازدواج کردن بعد برادرشوهرم و جاریم هم دختر دایی پسرعمه هستن حالا اینا دوتا پسر دارن پسر اولی سالمه ولی پسر دومی مشکل ژنتیکی داره بدنش سالمه ولی از لحاظ ذهنی ضعیفه حتی حرف نمیزنه بعد اون یکی بردارشوهرم با غریبه ازدواج کرده حالا بچه اینا هم مشکل داره پدرش گفته بردم دکتر بهش گفتن کند ذهنه میدونید یه جوری بچه معمولی نیس اصلا آرام و قرار نداره خیلی کنترلش سخته من قبل از بارداری رفتم آزمایش ژنتیک بدم چون منو شوهرم هم فامیلیم متاسفانه هزینه ها بالا بود نتونستیم انجام بدیم حتی دکتره گفت نزار حامله بشم دیگه گذشت و یهویی حامله شدم و همش با استرس گذشت و غربالگری هام خوب بود الانم بچم خیلی باهوشه کاملا همه چیو متوجه میشه ولی من ترس تمام وجودمو گرفته نکنه بچم در آینده مشکل پیدا کنه تو خدا بگید میشه از الان فهمید یه بچه سالمه یانه