یادش بخیر چهار سال پیش این موقع ها بود فهمیدم باردارم من یکم طول کشید بارداربشم وبعد یه بارداری پوچ که حسابی تو ذوقم خورد بعد یه ماه دوباره باردارشدم
ویارم ماست وخیار بود گوجه سبز با نمک واش دوغ
استرس زیادی کشیدم سر بارداریم از سونو ها وچیزایی که باید میرفتم تا تحت نظر باشم وفکر وخیال
بعد اونم دیابت بارداری
پسرم که دنیا اومد یجوری بودم انگار باورم نمیشد

همسرم خیلی کمکم کرد وهوامو داشت
شما چه خاطره هایی دارین که یادتون میفته

منم یه بارداری پوچ داشتم بعد سه سال که عروسی کرده بودم. بعد در اوج ناامیدی که دکتر گفته بود باید ای یو ای انجام بدی همون ماه که قراربود برم منتظر پریودم بودم باردار شدم و چه روزای خوبی بود ۹ ماه حکومت کردن پتو زیر پام مینداخت شوهر دست به سینه آب میخواستم قبل بگم آماده به خدمت بود یادش بخیر 😆کاش بخاطر همین سرویس‌ها و خدمات شوهر میزاشتم سومی گیرم بیاد خخخ

من ی بارداری پوچ داشتم بد اون نزدیک۳سال همش اقدام بودیم شوهرم اسپرمش ضعیف بود قرص خورد تا خوب شد دیگ میخاستیم ای یو ای کنیم ماه بدش همون ماه در اوج ناامیدی باردار شدم ی درصد هم فک نمی‌کردم ک باردار باشم😍معجزه خدا بود برام

قشنگترین خاطره و قشنگ ترین نگاه خدا بهم این بود که ۲۲دی ۹۹بستری بودم برای سقط و ۲۲دی ۱۴۰۰زایمانم بود که پسرم بدنیا اومد ؛بارداری اول زودم باردار شدم اما ۸هفته قلبش از کار افتاد و خیلی نا امید و افسرده شدم اما خدا خیلی مهربونتر از این حرفاست سه ماه بعدش باردار شدم