سلام خانما من بعد حامگلیم ی مشکل سخت برام پیش اومد 🥺

کل دوران حاملگیم بدون پشتوانه مالی با بدترین شرایط روحی خونه مادر شوهرم بودم
واسه زایمان هزینه نداشتم تا دوروزبستری بودم درد طبیعیو کشیدم بعد ب زور
اورژانسی عملم کردن
از دوماه خونریزیو دردای سزارین و ختنه و بچه اولی بودن و هزار و یک درد و دعوا بگذریم
قبلا خیلی حافظم بود الان کلی چیز یادم میره انقد سختی کشیدم زود عکس العمل نشون نمیدم ولی میریزم توخودم
مدام سرکوفت میزنن تو بچتو دوس نداری😭😭😭

من جونمم میدم برا کوچولوم دانشجو بودم الان ول کردم بدون حقوق خونه مادر شوهرمم هستم

خجالت میکشم بگم اینو میخام یا اونو ولی خب عاشق بچمن و نازشو میکشن

حتا انقد مشغله دارم بعضی وقتا یادم میره بچم گرسنس انقد ک گریه میکنه بهش خوراکی میدن و ب من طعنه میزنن بیخیالی

کاش آرشام بزرگ شد بدیام یادش نمونه 💔
زندگی تا کی قراره سخت باشه

ببخشید آخر شبی ی درد دل خاهرانه بود🙃

۶ پاسخ

هنوز یکجا هستی؟

متاسفانه همشون همینجورین دایه های مهربان تر از مادر
شما قطعا برای بچت بهترین مامانی

شما فقطط خسته ای
من فقط یه توصیه میکنم
هر کاری هرررکاری که هست ولش کن سر وقت به بچت غذا بده بخدا از همه چی مهمتره

تو بهترین مادری واسش.امیدوارم مشکلت حل بشه به زودی.هیچچچچکس به اندازه تو. دلسوز آرشام‌نیست.
ولی از فردا بیشتر بهش برس بچه تو سن رشده.حواست بهش باشه اون جز تو کسیو نداره به شلوغی دورش نگاه نکن.تکیه گاهش امیدش فقط تویی

چقدر خانواده شوهرت نفهمن

عزیزم کاش زودتر بری خونه خودت
زودتر میتونی شرایط رو مدیریت کنی
آروم تر میشی
بودن اونجا سمه برات

سوال های مرتبط

مامان ملیکا مامان ملیکا ۱۳ ماهگی
وای خدا امشب چقدر حرص خوردم فشارم رفت رو ۱۵
من مادر شوهرم عممه
دوهفته پیش که عمل کرده بودم اومد بزور ملیکا رو برداشت برد خونشون گفت میبرم یک ساعت دیگه میارم منم خونه مامانم بودم بزور دادم رفت یک ساعت بعد آوردش شب که اومد سر بزنه یک دفعه دستشو کرد تو دهن ملیکا ملیکا هم گاز کرفت بعد روز قبلشم گفت ملیکا گاز میگیره مراقبش باش نه من نه مامانم چیزی نگفتیم ولی خیلی من و مامانم بهمون بر خورد فرداشبش که دستشو کرد تو دهن بچه بچم گاز گرفت گفت آره ببین گازم گرفت بعد مامانم برگشت گفت اصلا ملیکا اهل گاز گرفتن نیست الان یک هفته پیش منه بچم اصلا گاز نمیگیره گفت چرا زنداداش من با دست غذا دادم بهش گازم گرفت از دیروز ردش هست و درد میکنه مامانم گفت خب منم با دست بهش غذا میدم چرا من و گاز نمیگیره برگشت .فت از من حتما خوشش نمیاد بعد من چشمام گرد شده بود گفت هنوز دستم درد میکنه و ردش هست آخه منم وقتی میخوام به لثه هاش دست بزنم از رو درد گاز میگیره ولی اونجوری نیست ردش بمونه آخه مگه بچه چقدر زور داره مادر شوهرمم خیلی از خودش ناز داره منم گفتم خب دستتون و الان بزور کردین تو دهنش بعد میگین گاز میگیره خب نکنید تو دهنش دهنش بسته شد هیچی نگفت
( بقیه تو تایپیک ها )
مامان مو فرفری جان مامان مو فرفری جان ۱۵ ماهگی
مامانا بیاین درد . دل ک فققط ماها حرفهای همو میفهمیم
قبل از هرچی بگم ک من عاشق پسرمم ینی آرزوی اینک ی روزی بچه مو بچه خودمو ک خودم بدنیا آوردم بقل کنم و داشتم
ناشکر نیستم خدارو هزار بار شاکرم برا همچین هدیه با ارزشی
ولی خیلی سخته مادر بودن داغونم کرده .....
انقد بچم بهونه میگیره لجباز شده فقط واسه خابیدن از بقلم میاد پایین بقیه ش بقل ..... استخون درد گرفتم
آرتروز گردن گرفتم هفته پیش مچ دستم مث شکسته ها درد داشت تکون نمی‌خورد
امروز کتف م گرفته نمیتونم ی لیوان آب بلند کنم بذارم دهنم اونوقت این بچه رو اینور اونور میکنم
مامانا چیکار باید کرد
پس چجوری سه قلو دو قلو دارن
روزی هزار بار میگم چجوری دوتا سه تا بچه دارن چرا من انقد داغون شدم انقد کم آوردم زیر چشام اینجوورررر گود شده
همه بدنم درد می‌کنه
کارام مونده
هنوز خونه تکونی عیدم کامل نشده
هنوز ی مهمون درست درمون دعوت نکردم مث قبل براشون شام و دسر تشریفاتی.درست کنم
روزا انقد درگیرم می‌کنه غذا خوردن و سرویس رفتن ارزومه