پسرمو برده بودم دکتر
یه پسری همسن پسرم پاش شکسته بود مادرتنهای تنها آورده بود دکتر خوب معلومه بغل کردنش کمر نمیذاره برای آدم
مادره همش داد میزد سرش فحش میداد کتکش میزد
یه سری زنها هم کنارش فیگور گرفته بودن که بعله ببین ما با شوهرمون اومدیم ببین بدبختی ونگاه بد
بهتر نیست یه حالتی که لبخند داشته باشیم با یه عزيزم یکم کمکش کنیم؟؟؟؟
چرا انقدر ما ظالم شدیم و خودخواه

من ک همیشه همه جا تنها بودم چرا برا بچهام چ برا خودم وقتی ۲تایی میبرمشون دکتر دمار از روزگارم درمیاد سرم چادر ک میکنم دیگ بدتر هی میره زیر دست وپام

اخییی بنده خدا ما کلا کارمون قضاوت کردن دیگران عوض اینکه کمک کنیم

حالا شاید شوهرش راه دور یا مشکلی داشته

منم همیشه و همه جا فقط خودمم و بچه هام ،نمیدونم بعضی مردا عرضه ی هیچی ندارن چرا خانواده تشکیل میدن که فقط عذاب و سختی بدن🫠🙁

ای بابا
بنده خدا چقدر فشار روش بوده
همون نبود همسر ش یه فشار بزرگ هست بقیه هم روی این .....
خدا همه مون رو کمک کنه

واااای چقد بد چرا همه فقط بهم میپرن جای درک

آخی اون زنه چقدر من بود که همش تنهایی با بچم میرم این ور اون ور البته فوشش نمیدم