۱۴ پاسخ

من هنوز تصمیم‌ندارم بگیرم‌موند مهر ماه بگیرمش ولی الکی دلسوزی نکن حق داری هر مادری از شیر گرفتنه بچش براش سخته بچم خب قطعا چیزی ک صب تا شب باهاش بزرگ‌شده رو سخته براش ازش دل بکنه ولی بچه ها زود یادشون میره هیچ بچه ایم یادش نمیمونه ک‌چطوری از شیر گرفتنش

ماملن ایهان بچه ها زود فراموش میکنن صبور باش و شیرا بگیر ازش چون شیر تو این سن اصلا برا بچه ها قوام‌نداره

واای اشتباه کردی عزیزم اون دیگه غذاخور شده ماشالله . و این شیر خوردنشون براثر وابستگیه ب شما و شیرتون وگرنه شیر مادر تا همون ۱ سالگی خوبه بعدش کم کم دیگه قوامی نداره و ابکی میشه. حالا باز دوباره تلاشتو بکن عزیزم برا راحتی خودت میگم

من گرفتم پسرم اونقدر گریه نکرد بیشتر افسرده شده بود ولی خب باید بلاخره گرفت،من شیر شب و وابستگی به خواب و شیر قبل صبحانه تدریجی گرفتم ولی دیگه روز یهویی چسب زدم

فعلا کوچیکه بده بخوره گناه داره

۱سال و ۱۱ماه بشه میگیرم

من اصلا شیر ندارم اصلا بچم از وقتی دنیا. اومده شیرم کم بود الانم تقریبا خشک شده چون سینم هی شقاق باز میکرد درد میگرفت منم گریه میکردم موقع شیر خوردنش موقعی که پسرم ۱سال و ۵ماهش بود مجبور بودم بخاطر زخم شقاق بگیرمش از شیر ولی نتونستم گریه میکرد جیگرم اتیش میگرفت منم شیر میدادم هنوز که هنوزه میخوره

واییییییییییی من دیشب یه لحظه خسته شدم فقط سینه از دهنش کشیدم
یجوری مظلوم گریه میکرد انقد دلم سوخت موندم چطور از شیر بگیرم 🥺

آدم ناراحت میشه ولی باید از ی جایی شروع کنی دیگه هی دلت بسوزه بدی بگیری اینجوری اذیت میشید هردو

من بغضم گرفت وابستگیش همونه

خیلی زوده گلم نگیر

بزار بخوره هنوز زوده. حداقل پاییز بگیر ازش

پس چطورمیخای ازشیربگیریش

ن اصلا

سوال های مرتبط

مامان امیر رضا مامان امیر رضا ۱ سالگی
میدونم زیاده ولی مبارزه شاید برا تویی که میخای وابستگی شیرتو از بچت بگیری و بخونی 😊😊😊😊
مامانا طبق چند تا تاپیک قبلی که گفتم میخام وعده ای کنم شیر خوردن بچمو حالا بعد از چهار روز میام براتون تجربه مو میگم حالا شاید یه سری ها بگن چرا اینکارو کردی و اینا ولی من کردم دیگه خداروشکر تا الآنم جواب گرفتم گوش شیطون کر
خب حالا بگم ....
من روز اول گفتم بهش چسب زدم سینمو از اونجایی که فقط با یکیش شیر میخورد همین یه دونه رو چسب زدم
روز اول :صبح که خواب بود شیرش دادم توخواب دیگه بیدار شد صبحونه دادمش تا ناهار کلی باهام کلنجار رفتم بماند که صبحونه به زور میخوره کلا ولی من میدم بهش حالا هر چندتا لقمه بخاد بخوره هیچی هی مدام میومد لباسمو میداد پایین که شیر میخام و اینا منم بهش گفتم ممه مریض شده یخ دفه بغض کرد و منم باهاش گریه م گرفت ولی چاره نبود باید از پسش برمیومدم همینجوری رو پاک با چشم گریون خوابش برد بچم 🥲🥲ناهار که خورد یواشکی چسب رو برداشتم بهش گفتم ممه خوب شد یه ذوقی کرد و خندید که دلم ریشه می‌رفت براش دیگه دوباره یواشکی چسب زدم گرفت بدون ممه خوابید دیگه ندادم بهش و همیجور این روند گیر دادن و چسبیدن بهم ادامه داشت حتی تو ماشین میگفتم مامان ممه مریضه بیخیال میشد تا شام که بهش دادم موقع خوابش که شد شیر رو بهش میدادم و حتی تو شب
الان همین کارو تا امروز که چهار مین روزه انجام دادم و فقط سر وعده هایش گریه می‌کنه چون نمیخام فعلا ازش شیرو بگیرم گفتم بزار وابستگیش گم بشه که خدارو شکر کم شد و همین الآنم بدون شیر رو پام خوابید 😊 به نظرم روش خوبیه و اینم بگم تا خودم نگم مامان ممه میخای ممه خوب شد مریضیش نمیاد سمتم مگه گشنه باشه واقعا که اگه ببینه چسب زدم دیگه نمیاد 😊😊😊