یعنی دیوونه شدم از دست این مرد
هر کاری من واسه تربیت و پرورش بچه می‌خوام بکنم هی میاد میگه نه بذار راحت باشه بذار هر کاری میخواد بکنه
از صبح با بچه خوب و خوش و خرمی
همین که آقا میاد دخترم هر چی میگم گریه می‌کنه میگه بابا...
اصلا نمیذارم من حرف بزنم
خسته شدم از نفهمیش، با لجبازیاش داره به بچه آسیب می‌زند
نمی‌دونم چه کنم

دقیقا نمیدونم چیکار کنم

دقیقا منم همینجوری همسر ک هیچی پدر شوهر مادر شوهرمم دخالت میکنن بچم از الان فش میده خیلی بد شده تا کتک میخوره داد مبزنم واس فشاش میان میبرن میگن میزنیمش اینم خیلی بد شده

شوهر منم‌ همینه یه وسیله و دکوری سالم ندادم تو خونه میده دست بچه هت

وگرنه به بچه بی ادب میششن

نه گاهی وقتا باید جلو کاراشون بگیریم

کار بابا ها همشون همینه

منم بگه قاب عکس رو دیوار می‌خوام میده بهش چمدون ها تو کمد میده لباس ها توی کمد هرچی میگم نکن اینکارو میگه بذار تجربه کنه در فریزر باز میشینه تا این بازی کنه توی فریزر وای هر چی مثلا بچه خوابش میاد گریه می‌کنه برای قاب عکس های روی دیوار چوبین بهش میده لبه هاش تیزن من نمیدم بهش مثلا شبا میگم باهاش حرف نزن اصلا تا بخوابه گوش نمیده بچمم وقتی نیست الکی دستم میگیره اشاره می‌کنه به کابینت میگه بده بده الکی ها

شوهر منم رید تو تربیت بچم،الان ی بچه لجباز و غرغرو. جالبیش اینه دست پیشم میگیرن ک مقصرش ماییم

دقیقا مشکل ماهم هست و این کارش دخترمو به شدت لوس کرده

واییییییییییی نگو منم اینجوریه زندگیممم