۲ پاسخ

مبارکه عزیزم مهم اینه ک بسلامتی زایمان کردی

سلامم عزیزمم به سلامتی مبارک باشه 😍😍😍
قبلا سابقه فشار داشتی ؟

سوال های مرتبط

مامان حسین مامان حسین ۱ ماهگی
مامان شاهان👶🏼🫀 مامان شاهان👶🏼🫀 ۲ ماهگی
سلام صبح بخیر مامانای عزیز 🌹

تجربه زایمان...🙂
۹ فروردین صبح من وقت دکتر داشتم رفتم بعد فشارمو گرفتن گفتن ۱۴ روی ۱۰ فشارت باید بستری بشی بعد نوشتن آزمایش گفتن برو آزمایش بده تا جوابش بیاد بیا کارای بستری رو انجام بده منم هم استرس داشتم هم میترسیدم بعد رفتم کارو کردم تموم شد جواب آزمایش اومد بردم پیش دکتر گفتش دفع پروتئین داری بعد منم ک ب شوهرم گفتم میگن باید بستری بشی قبول نکرد گف زود بر اومدن بچه بعدشم تورو اینجا ازیتت میکنن وقتی درد نداری چون طبیعی بود زایمانم...
خلاصه شوهرم رضایت داد اومدیم خونه دکتر ب شوهرم گفت داری خانومتو میبری خانومت فشارش بالاس حر لحظه امکان دارع تشنج کنه ب خانومت یا بچه چیزی بشه خلاصه خیلی گفتن دکترا ولی این گفت ن که ن
اومدیم خونه هرکی ی چیزی ب شوهرم میگف ک چرا بستری نکرد یعنی اینم بگم یکم آمادگی نداشتیم دیگ موندم ۱۱فروردین رفتیم بیمارستان ک منو بستری کنن ساعت 1 ظهر بود که منو بستری کردن و از ساعت ۳ظهر شروع کردن ب وصل کردن سرم و آمپول اینا بعد دکتر اومد معاینه کرد گفت اصلا دهانه رحمش باز نیس آوردن سوند رحمی گذاشتن با سوند رحمی معاینه ۳ سانت باز شد تا ساعت ۱۲ شب دیگه پدرمو در آوردن رفته رفته درام بیشتر میشد ولی هیچ تغییری نمی‌کردم دهانه رحمم همون ۳ سانت مونده بود
بعد هرکی میومد میزایید می‌رفت من میموندم دکترا دیدن ترسیدم بعد توی زایشگاه هم کسی نبود رفته بود بیرون دیده بود مامانم آبجی بزرگم شوهرمو مادر شوهرم جلو در زایشگاه بعد بهشون گفت بود کسی نیس اگ میخایید بیایید ببینیدش بعد همشون اومدن پیشم نشستن تا همشون برن ساعت شده بود ۲ اینم بگم به قول پرستار تنها کسی بودم ک خانواده اش اومده بودن داخل زایشگاه 😂🥲
مامان دنیز خانوم مامان دنیز خانوم روزهای ابتدایی تولد
و تا ساعت شد ۶ و نیم دیگه نتونستم تحمل کنم و چشمامم خون افتاده بود ب شوهرم گفتم منو ببر درمانگاه شوهرمم دستش تو اون روزا خالی بود و گفت صبر کن از بابام پول قرض بگیرم و منم بدتر عصبی شدم و گفتم حق نداری از کسایی ک پشت من حرف زدن یه قرون هم واس من خرج کنی و خودم خرج میکنم ولی از شما نمیگیرم و اونم دیگه چیزی نگفت و راهی درمانگاه شدیم وقتی دکتر فشارم گرفت گفت چند هفته ای گفتم ۳۶ و ۱ روز و گفت فشارت خیلی بالاس و حدودا رو ۱۷ هستش و خطرناکه و گفت سریع خودتو برسون بیمارستان بعد درمانگاه شوهرم گفت بریم مدارکمو جمع کنیم بریم بیمارستان و گفت باید از بابام پول بگیرم ک اسنپ بتونیم بگیریم و من گفتم ن و حالم ب قدری بد بود ک نتونستم حتی یه دوش بگیرم و فک نمیکردم ک قراره زایمان کنم و با شوهرم لج کردم گفتم اصن نمیرم بیمارستان و ۱ ساعت گذشت و شوهرم گفت بلند شو با موتور بریم پس😐و من ۹ ماهه رو نشوند ترک موتور و راهی بیمارستان شدیم و اونشب شوهرم با عصبانیت همش موتورو مینداخت تو چال و چوله خیابون و اصن ب اینکه من حاملم فک نمیکرد و تا اینکه رسیدیم بیمارستان و تریاک فشارم گرفت گفت رو ۱۴ و نیم و فرستاد پیش پرستار و اونجا بدون اینکه فشارم بگیرن وقتی برگه رو دید پرستاره ب دکتر گفت فشار ۱۴ و نیم هفته بالا چیکارش کنم اونم گفت اورژانسی بفرستش بالا 😑منم حاج و واج مونده بودم ک کجا قراره بفرستنم
مامان آوید مامان آوید ۱ ماهگی
تجربه من از زایمان در بیمارستان رضوی مشهد
تقریبا ۴۰ هفته ام پر شده بود دکترم گفت که دوشنبه برو بیمارستان برای ent ؛ اگر لازم باشه پرسنل به من زنگ میزنن ؛ من رفتم اتاق معاینه ؛ رفتار پرسنل خوب نبود از همون اول استرس به من وارد کردند و خیلی هم نوبتم طول کشید با اینکه خلوت بود ؛ خلاصه معاینه شدم و گفتن هنوز یکی دو روز دیگه جا داری ولی با این حال به دکترم زنگ زدن و جواب آزمایش ها رو بهش دادن و اون گفت برای فردا طبیعی ؛ بستری بشم ؛ با اینکه هیچ دردی هم نداشتم و دهانه رحمم هم اصلا باز نشده بود ؛ اینجا بود که پرسنل استرس وارد کردند و بهم گفتند زود برو کاراتو بکن و وسایلتو بیار و .... که بستری شی ؛ من بیرون داشتم با همسرم حرف میزدم که یکی از اون خانوما با لحن بد بهم گفت خانم زود باش دیکه بیا بهت لباس بدن برو لباساتو دربیا و اینا ؛ خیلی بد بود
خلاصه که من رفتم اتاقم و لباسامو تحویل دادم دوباره بهم الکترود و فشار اینا وصل کردن تقریبا ۵ دقیقه بعدش ضریان قلب بچه کند شد و صداش نمیوومد به پرستار گفتم اومد و رفت و بتز دوبار اومد بهم دستگاه اکسیژن وصل کردن و به دکترم زنگ زدن یهو گفتن دکتر گفته سزارین اورژانسی ؛ منو بگو داشتم میمردم سوند وصل کردن داشتم میلرزیدم و یخ زده بودم خیلی بد بود بلاخره رفتم اتاق عمل ......
مامان ساحل و سهیل 🤍 مامان ساحل و سهیل 🤍 ۱ ماهگی
من اومدم با تجربه زایمان بچه دومم
من روز ۱۲ صبح حالم خوب بود پاشدم خونه جمع کردم رفتم خونه مامانم از اونجا اومدم یکم درد داشتم فقط رفتم صدا قلب بچه گوش دادم گفت ۱ سانتی خوبه قلبش برو پیاده روی کن
من اومدم خونه یکم ورزش کردم و پیاده روی کردم و رفتم ی دوش گرفتم
اومدم آماده شدم تا برم ان اس تی
رفتم ان اس تی و همه چی خوب بود معاینه کردن گفتن دو سانتی بستری نکردن گفتن هنوز زیاد مونده تا زایمانت برو خونه هر چی گفتم بستری کنید بستری نکردن راهم دور بود
اومدم خونه خمین ک رسیدم خونه نیم ساعت بعدش ی چی انگار ت دلم افتاد پایین تق صدا داد کیسه آبم پاره شد
و راه افتادیم تا بیمارستان ۱ ساعت راهه دردام‌داش شروع میشد رسیدم بستری کردن معاینه گفتن ۳ سانتی
دردام اولش قابل تحمل بود رفته رفته با سرم بیشتر شد هر ۱ دقیقه ۱ بار بود دیدن دردام زیاده اومدن سرم قطع کردن
گفتن ببینم درد عادی خودت چقد خر ۵ دقیقه ی بار شد گفتن اگه حس مدفوع داشتی مارو صدا کن صدا زدم اومدن دیدن گفتن ۴ سانتی
کردم از درد انقد جیغ داد زدم
رفتم سرویس واسه ادراد ک وقتی اومدم دردم بیشتر شد جیغ زیاد شد گفتم ی چی داره میاد بیرون انگار ک اومدن نگا کردن گفتن ۷ سانتی بردن زایشگاه انقد روز زدم میگفتن نمیخوایم پاره بشی ولی انقد زور زدم خودم پاره شد پوستم بدون اینکه اونا تیغ بزنن
ساعت ۴و ۴۰ دقیقه پسرم ب دنیا اومد همه دردام ر راحت شدم اون لحظه بعد اینکه اومد بخیه بزنه بهم یکم درد داشتم فقط
پسرم ساعت ۴ و ۴۰ دقیقه ب دنیا اومد دادن بغلم الانم فعلا بستریم تا فردا سر زایمانم برای همه مادرا دعا کردم انشالله همه بسلامتی راحتی زایمان کنن بچه اشون بغل کنن
من ک با اینکه بچه دومم بود سخت زایمان کردم
مامان 👶🏻🤱🏻 مامان 👶🏻🤱🏻 روزهای ابتدایی تولد
شبتون بخیر
8روز بود ک دخترم بدنیا اومده بود هر بار شیر می‌خورد یعنی تقریبا هر دو ساعت یکبار پی پی می‌کرد اسهال بود و بوی بدی میداد داشت دو روز میشد ک اینطوری بود خیلی ترسیده بودم روز جمعه بود و فقط باید می‌بردم بیمارستان راه آهن رفتیم قسمت اورژانس دکتر براش آزمایش مدفوع نوشت اورژانسی اومدیم خونه تا جواب آزمایش آماده بشه شوهرم زنگ زد ک زود آماده شو دکتر گفته باید با بچه بیاد بیمارستان پیش دکتر متخصص شیفت منم با کلی استرس آماده شدم 1ساعتی منتظر اومدن دکتر شدیم دکتر تا دید گفت تو آزمایش خون دیده شده یعنی عفونت داره باید بستری بشه
من ک فقط گریه میکردم و التماس ک بستری نکنید من شنبه بازم آزمایش تکرار کنم شاید اشتباه شده
دیگ دکتر ک دید اینقدر حالم بده فقط علائم خطر بهم توضیح داد و گفت برید خونه اگ اینطوری بود بیاید سریع بیمارستان
دوشنبه نوبت دکتر متخصص گرفتم براش دکترش تا جواب آزمایش رو دید گفت یه آلرژی ساده اس یکسری رعایت ها داره و تا 6ماهگی رفع میشه

فکر کن واسه همین آلرژی ساده میخواستن بچه 8 روزه منو سوزن سوزن کنن و تا 4 روز بهش دارو بدن🙄🙄🙄🙄🙄
مامان حلما مامان حلما ۳ ماهگی
مامان حلما🩷 مامان حلما🩷 روزهای ابتدایی تولد
داستان زایمان من🤭
من ۳۹هفته و ۲روزم بود ینی چهارشنبه از صبح دردای ریز داشتم ک مثلا تو یه ساعت یا ۲ساعت یهو میگرفت شکمم بعد ول میکرد همینطور گذشت تا شب ساعتای ۹ک با شوهرم رفتیم پیاده روی و بعده اون یه بستنی خوردیم و برگشتیم خونه ساعتای ۱۲شب بود ک من دردام بیشتر شد مثلا هر ۲۰دقیقه یه دلدرد داشتم و بچمم همینطور داشت تکون میخورد اولش فک کردم چون بستنی خوردم از اونه شوهرمم هرچی میگفت بریم بیمارستان میگفتم نه صبر کن بیشتر شد میگم بهت میبری اون خوابیدو من تا ساعت ۳شب دوبار حموم رفتم و تو تشت آب گرم نشستم و بعدش تو خونه راه میرفتم .شوهرم پاشد که بره سره کار گفت اگه دردت بیشتر شد بهم زنگ بزن برگردما منم گفتم باشه اون رفت و من دردام هر ۱۰ دقیقه یا ۸ دقیقه شد که زنگ زدم شوهرم گفتم برگرد بیا کیفو مدارک بچه رم برداشتم و ساعت ۴صب رفتیم بیمارستان فرقانی یا همون نیکویی گفتن بخاب نوار قلب بگیریم .تو دستگاه انقباضا رو نشون میداد و نوار قلبم خوب بود ولی گفتن تا دکتر بیاد بخواب دردام همونطور پشت سر هم بود هر ۱۰ دقیقه یکبار ولی شدتش معمولی بود