سلام صبح بخیر مامانای عزیز 🌹

تجربه زایمان...🙂
۹ فروردین صبح من وقت دکتر داشتم رفتم بعد فشارمو گرفتن گفتن ۱۴ روی ۱۰ فشارت باید بستری بشی بعد نوشتن آزمایش گفتن برو آزمایش بده تا جوابش بیاد بیا کارای بستری رو انجام بده منم هم استرس داشتم هم میترسیدم بعد رفتم کارو کردم تموم شد جواب آزمایش اومد بردم پیش دکتر گفتش دفع پروتئین داری بعد منم ک ب شوهرم گفتم میگن باید بستری بشی قبول نکرد گف زود بر اومدن بچه بعدشم تورو اینجا ازیتت میکنن وقتی درد نداری چون طبیعی بود زایمانم...
خلاصه شوهرم رضایت داد اومدیم خونه دکتر ب شوهرم گفت داری خانومتو میبری خانومت فشارش بالاس حر لحظه امکان دارع تشنج کنه ب خانومت یا بچه چیزی بشه خلاصه خیلی گفتن دکترا ولی این گفت ن که ن
اومدیم خونه هرکی ی چیزی ب شوهرم میگف ک چرا بستری نکرد یعنی اینم بگم یکم آمادگی نداشتیم دیگ موندم ۱۱فروردین رفتیم بیمارستان ک منو بستری کنن ساعت 1 ظهر بود که منو بستری کردن و از ساعت ۳ظهر شروع کردن ب وصل کردن سرم و آمپول اینا بعد دکتر اومد معاینه کرد گفت اصلا دهانه رحمش باز نیس آوردن سوند رحمی گذاشتن با سوند رحمی معاینه ۳ سانت باز شد تا ساعت ۱۲ شب دیگه پدرمو در آوردن رفته رفته درام بیشتر میشد ولی هیچ تغییری نمی‌کردم دهانه رحمم همون ۳ سانت مونده بود
بعد هرکی میومد میزایید می‌رفت من میموندم دکترا دیدن ترسیدم بعد توی زایشگاه هم کسی نبود رفته بود بیرون دیده بود مامانم آبجی بزرگم شوهرمو مادر شوهرم جلو در زایشگاه بعد بهشون گفت بود کسی نیس اگ میخایید بیایید ببینیدش بعد همشون اومدن پیشم نشستن تا همشون برن ساعت شده بود ۲ اینم بگم به قول پرستار تنها کسی بودم ک خانواده اش اومده بودن داخل زایشگاه 😂🥲

تصویر
۳ پاسخ

خب گلم همون طبیعی زایمان کردی

مبارک باشه عزیزم

مبارکه عزیزم خداروشکر بسلامتی تموم شدی، چند هفته زایمان کردی شما؟؟ بچه مشکلی نداشت

سوال های مرتبط

مامان پسـرم🩵 مامان پسـرم🩵 ۱ ماهگی
پارت دوم

به پرستار گفتم دارو بی حسیه رفته میتونم تکون بدم پاهامو تعجب کرد گف چ‌زود بعد زنگ زد ب بخش زنان که بیان دنبالم .اومدن منو ببرن شوهرم دم در منتظر بود وقتی دیدمش انگار دنیارو بهم دادن گفتم پسرمون سالمه گف اره خیلی خوشگله نگران نباش باهم رفتیم بالا بخش زنان پسرمو اوردن دیدمش
مامانم و شوهرم بودن پیشم خیلی قشنگ بود اون لحظه بعد ب پرستار گفتم سوزش داره جای بخیم دوتا شیاف گذاشت برام بعد اون گف باید ب بچه شیر بدی و من شیر نداشتم یعنی نیومده بود تلاش کردیم نشد اومدن سرم دادن ب بچه یکم که قندش نیوفته دیگ تا شب چن بار تلاش یکم شیرخورد
۸ ساعت باید چیزی نمیخوردم بعد ۸ ساعت فقط مایعات ژله شد فردا گفتن تا ظهر مرخصی فقط باید تست زردی بگیریم بعد ک جواب اومد زردی پسرم ۲۴ ساعت اول بین ۷ و ۸ بود ک خیلی بالا بود گفتن رضایت بدین ک میبرین حتما بیمارستان بستری کنن مام دادیم رفتیم یه بیمارستان دیگ فکرشم نمیکردم بخوان نگه دارن دیگ کارارو انجام دادیم دکتر گف شیرخشک بده ب بچه بعد منو بردن قسمت فتوتراپی من برگشتم که به شوهرم بگم فلان چیا میخوام‌که شوهرم زنگ‌زد گف مارو نمیذارن دیگ بیایم دنیا تو سرم خراب شد
اون از اونور بغض میکرد حالش بد بود من اینور
مامان آراز مامان آراز ۱ ماهگی
سلام دوستان میخوام تجربه خودم برا زایمان طبیعی بگم ب صورت خلاصه ۰۰۰من از اول بارداری انتخابم سزارین بوو د اصلا ب طبیعی فک نمیکردم همه تلاشم میکردم واسه سزارین ۳۷ هفته ۲ روز م بود همینجوری گفتم برم بیمارستان ببینم قبول میکنن برا سزارین اختیاری رفتم وقتی فشارم گرفت گفت یکم بالاس بعد تست آمینو شور گرفت جوابش مثبت بود بعد اومد معاینه م کرد گفت ۲ ثانت باز هستی زود برو آماده شو برا زایمان من گفتم میخوام سزارین کنم گفتن باشه ۰ بعد منو بردن زایشگاه دیگ شروع کردن معاینه هر نیم ساعت میگفتم معاینه نکنین من سزارین میخوام گفتن نمیشه از شب شروع کردن معاینه ک ساعت ۸صب بود ک دردام شروع شد دهانه رحمم با آمپول فشار همینجور باز می‌شد ک وقتی رسید ب ۱۰ دوتا زور ک زدم نی نی اومد ساعت ۱۰ و ۲۰ دقیقه کلا ۲ ساعت من درد کشیدم وقتی بچه ب دنیا اومد انگار ن انگار درد کشیدم ۰ میخواستم بگم ک با این ک اصلا اصلا ب طبیعی فکر نمیکردم و ی ترسی از طبیعی داشتم ۰ کلا از زایمانم راضی هستم ۰ گفتم تجربه م بگم ک طبیعی اونقدر ها هم ترس نداره ۰بیمارستان هرکس سزارین کرده بود ب من می‌گفت خوشحال ب حالت ک طبیعی آوردی ۰۰ ایشالا شما هم زایمان خوبی داشته باشین
پسر منم ²/²ب دنیا اومد 🥰
مامان حسین مامان حسین ۱ ماهگی
مامان ماهان🩵 مامان ماهان🩵 روزهای ابتدایی تولد
بعد رفتم زایشگاه تا تاریخ سونو رو نگا کردن دیدن ۳۵ هفته ۴روزم گفتند برگرد برو گفتم درد دارم دهانه رحمم بازه گفتند تا دوهفته دیگه میتونی نگه داری خلاصه خیلی اذیتم کردن تا بستری کردنم دکترم زنگ زد بهشون دعوا کرد گفت مریضم زایمان میکنه
بعد منو بردن او اتاق گفتند که باید باشی با دردای خودت پیش بری ساعت ۱۲ بود اومدن آمپول ریه زدن بعد خلاصه منم کم وبیش درد داشتم همینجوری ادامه داشت تا ساعت پنج ونیم دکترم اومد گفتم که من امروز زایمان میکنم یا نه گفت بعداز مطب میام کیسه آبتو پاره میکنم تا زایمان کنی
خلاصه دکترم ساعت ۱۰شب اومد کیسه آبم پاره کرد همچنان کم درد داشتم از ۱۱دردام وحشتناک شروع شد دکتر اومد معاینه کرد گفت ۵سانتی
البته هیچ آمپول فشاری بهم نزدن اینا دردای خودم بود
دکتر معاینه کرد رفت ساعت ۱۲ اومد واقعا دیگه نمیتونستم تحمل کنم دردارو دکترم با فوت کردن که بهم یاد داد عالی بود به محض اینکه دردام شروع می‌شد با فوت کنترل می‌کردم تا یه ربع به یک احساس مدفوع داشتم دکترم گفت سر بچه دیده میشه تا کاراشونو کردن بایه زور عالی
ساعت ۱شب به دنیا اومد پسرم
بعد دیگه دکتر شروع کرد به بخیه زدن ترمیم هم کردم
۳۵ هفته ۵روزم بود پسرمم با وزن ۲۸۰۰
مامان ساحل و سهیل 🤍 مامان ساحل و سهیل 🤍 ۱ ماهگی
من اومدم با تجربه زایمان بچه دومم
من روز ۱۲ صبح حالم خوب بود پاشدم خونه جمع کردم رفتم خونه مامانم از اونجا اومدم یکم درد داشتم فقط رفتم صدا قلب بچه گوش دادم گفت ۱ سانتی خوبه قلبش برو پیاده روی کن
من اومدم خونه یکم ورزش کردم و پیاده روی کردم و رفتم ی دوش گرفتم
اومدم آماده شدم تا برم ان اس تی
رفتم ان اس تی و همه چی خوب بود معاینه کردن گفتن دو سانتی بستری نکردن گفتن هنوز زیاد مونده تا زایمانت برو خونه هر چی گفتم بستری کنید بستری نکردن راهم دور بود
اومدم خونه خمین ک رسیدم خونه نیم ساعت بعدش ی چی انگار ت دلم افتاد پایین تق صدا داد کیسه آبم پاره شد
و راه افتادیم تا بیمارستان ۱ ساعت راهه دردام‌داش شروع میشد رسیدم بستری کردن معاینه گفتن ۳ سانتی
دردام اولش قابل تحمل بود رفته رفته با سرم بیشتر شد هر ۱ دقیقه ۱ بار بود دیدن دردام زیاده اومدن سرم قطع کردن
گفتن ببینم درد عادی خودت چقد خر ۵ دقیقه ی بار شد گفتن اگه حس مدفوع داشتی مارو صدا کن صدا زدم اومدن دیدن گفتن ۴ سانتی
کردم از درد انقد جیغ داد زدم
رفتم سرویس واسه ادراد ک وقتی اومدم دردم بیشتر شد جیغ زیاد شد گفتم ی چی داره میاد بیرون انگار ک اومدن نگا کردن گفتن ۷ سانتی بردن زایشگاه انقد روز زدم میگفتن نمیخوایم پاره بشی ولی انقد زور زدم خودم پاره شد پوستم بدون اینکه اونا تیغ بزنن
ساعت ۴و ۴۰ دقیقه پسرم ب دنیا اومد همه دردام ر راحت شدم اون لحظه بعد اینکه اومد بخیه بزنه بهم یکم درد داشتم فقط
پسرم ساعت ۴ و ۴۰ دقیقه ب دنیا اومد دادن بغلم الانم فعلا بستریم تا فردا سر زایمانم برای همه مادرا دعا کردم انشالله همه بسلامتی راحتی زایمان کنن بچه اشون بغل کنن
من ک با اینکه بچه دومم بود سخت زایمان کردم
مامان ۳ قلوها مامان ۳ قلوها ۲ ماهگی
شنبه صبح رفتیم بیمارستان و رفتم سمت درمانگاه پرونده مو آوردن و رفتم پیش دکتر گفت درد اینا نداری گفتم نه گفت حرکت بچه ها چطوره ک گفتم از دیشب تا الان کاهش حرکت داشتن ک گفت همین الان سریع برو اورژانس اونجا مشکلتو بگو رفتم اورژانس سریع خوابوندن واسه ان اس تی
ان اس تی گرفتن ک وسطاش یه هو ضربان قلب یکی شون افت کرد ولی سریع درست شد دو تا سرم آوردن زدن ک حرکات بچه ها بهتر شد بعدش گفتن برو زایشگاه و بستری شو ک بهش میگفتن بخش لیبر
دیگ کارای بستری رو شوهرم انجام داد و رفت خونه تازه کلی ام غر زد الکی فقط بستری میکنن پس کی بچه ها به دنیا میان😂من رفتم زایشگاه دوباره خوابوندن واسه ان اس تی دیگ اشکم در اومده بود از شدت کلافگی شد ظهر
دکترا اومدن بالا سرم هر کی یه چیزی میگف بعد همشون میگفتن هفته اش خوبه ختم بارداری بدید بعد گفتم من کی زایمان میکنم گفتن هر وقت ببینیم ان اس تی ها خوب نیستش منم با خیال راحت خوابیدم اونجا 😂فک میکردم دو سه روزی هستم اونجا
یه هو دیدم یه دکتره اومد یه انژیوکت کرد تو دستم سرم زد بعد گفت پاهاتون باز کن من فک کردم میخواد معاینه کنه با چه جذبه و جدیتی گفتم من اجازه ی معاینه نمیدم🤣🤣اونم گف معاینه نمیکنم میخوام سوند وصل کنم😂😂یه هو پنچر شدم گفتم سوند واسه چی گفت واسه اتاق عمل😐😐یا خدا یه لحظه دلم هری ریخت گفتم عمل گف اره داری میری واسه زایمان هم خوشحال شدم هم استرس
بعد اومد سوند و گذاشت ک اصلا درد نداره فقط اولش یه ذرههه میسوزه ادامه بعدی....
مامان مهیار مامان مهیار ۱ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی پارت 1
سلام بعد از 4 شب بی خوابی
خب من کلا ده روزی بود ورزش رو شروع کرده بودم اما کم روزی نیم ساعت پیاده روی فقط
این دو سه شب آخر دیگ کردم روزی دو ساعت پیاده روی 100تا اسکات و حموم آب گرم
و شیاف گل مغربی شب آخر دوتا گذاشتم و بعدشم رابطه بدون جلوگیری داشتیم بعد از رابطه دردام شروع شد ساعت 1 شب بود گرفت تا ساعت 6 دیدم ول نکرد و چون تجربه نداشتم کسیم پیشم نبود با همون درد رفتم بیمارستان که معاینه کرد گفت یه سانت نیمی برو بعدظهر بیا بعد ظهر رفتم همون بود ولی چون ظربان بچه نا منظم بود گفت ختم بارداری که چون مهیار تو سونوش‌ اکوژن قلب نشون داد و اون بیمارستان متخصص اطفال نداشت باید میرفتم یه شهر دیگ(شیروان) رفتیم اونجا گف دو سانتی ضربان بچه هم خوب شده و ما زیر سه سانت بستری نمی‌کنیم دیگ گف برو پیاده روی کن دور بیمارستان سه سانت بشی بستری کنیم من درد داشتم ولی هر سه چهار دقیقه می‌گرفت ول میکرد
رفتم قدم زدم ساعت ۱۲ شب رفتم ولی بازم دو سانت بودم
مامان 👼🏻tanya👼🏻 مامان 👼🏻tanya👼🏻 ۱ ماهگی
تجربه زایمان
روز سه شنبه بود که هرکاری میکردم بچه بزور تکون میخورد من ترسیده بودم گفتم تا صبح میمونم اگه خوب نشد میرم ان اس تی خلاصه صبح شد ولی همچنان خبری نبود من خودمو رسوندم بیمارستان نزدیک محلمون نوار قلب خلاصه نوار قلب رو گرفت گفت خوب نیست انقباض هم داری باید بستری بشی منم بستری شدم رفتم بالای تخت بعد یه ساعت اومدن یه قرص گذاشتن زیر زبونم برا باز شدن دحانه رحمم فاید نداشت هی دو سانت بودم بعد دو ساعت دیگه که گذشت معاینه کردن فایده نداشت بازم یدونه دیگه گذاشتن خلاصه نه خبری از درد بود نه چیزی تا اینکه اومدن سرم سوزن فشار رو وصل کردن برام بازم فایده ای نداشت و روز دوم اومد که من بستری بودم بازم آمپول فشار رو زدن هی میومدن معاینه ولی من تغیری نکرده بودم تا روز سوم هم اومد اینو بگم قبل اینکه بیام بیمارستان یه دردی میومدو میرفت فکر نمیکردم مال زایمان باشه روز سومم ساعت نه صبح بازم آمپول فشار رو زدن یه ساعت گذشت دردام زیاد تر شد بعد یهو احساس کردم خیس شدم دکترم صدا زدم اومد نگاه کرد گفت کیسه آب پاره شده که ساعت یازده بود یه ساعتی گذشت یکی از پرستارا اومد گفت باید اعضام بشی جای دیگه منم ترسیدم گفتم مگه چی شده گفت چیزی نشده امروز پرستاری که بیاد بی هوشی بزنه نمیاد بیمارستان خلاصه آمبولانس آوردنو منو بردن بیمارستان دیگه اونجا هم از ساعت یک تا نه شب فقط سرم قند میزدن از ساعت نه بازم اومدن سوزن فشار دیگه رو وصل کردن منم کمکم داشت حالم خیلی بد تر میشد معذرت هرچی خورده بودمو بالا آوردم بهشون گفتم این چهارمین سوزن فشاره که میزنن گفت پس چرا گزارش ندادن