۱ پاسخ

چند هفته بودین؟؟

سوال های مرتبط

مامان بردیا مامان بردیا روزهای ابتدایی تولد
سلام منم بالاخره زایمان کردم
#تجربه زایمان طبیعی پارت ۱
من پنجشنبه برای معاینه و ان اس تی که خود دکتر نوشته بود رفتم بیمارستان
ان اس تی چندتا انقباض کوچیک نشون داد ولی گفت که ضربان قلب بچه خیلی تنده
دکترم معاینه کرد همچنان ۲ سانت باز بود دهانه رحمم ولی بخاطر ضربان قلب بچه گفت که اورژانسی بستری بشم.
من پنجشنبه بستری شدم ساعت ۱۱ظهر
تا ساعت حدودا ۴ بعدازظهر با آمپول فشار هم دهانه رحمم باز تر نشد
کم کم معاینات دردناک شروع شد و دردهای منم همینطور
دردها بیشتر میشدن و دهانه رحمم نهایتا ۳سانت شد
من تا ساعت ۲صبح درد کشیدم و کیسه آبم رو پاره کردن و بخاطر درد زیاد بهم مسکن تزریق کردن که نهایتا ۱ ساعت جلو درد هارو گرفت ولی تا میدیدن که من دردم کمتر شده میومدن معاینه تحریکی انجام میدادن
ساعت ۳صبح انقدر گریه کردم و گفتم درد دارم که اپیدورال بهم تزریق کردن با دهانه رحم ۳ سانت و گفتن احتمالا تا زایمان اثرش بره
بعد اپیدورال حالم خیلی خوب شد و بلند شدم ورزش کردم
مامان توت فرنگی🍓 مامان توت فرنگی🍓 ۱ ماهگی
تجربه زایمان ..

یکم آبان ماه بالاخره رفتم با پای خودم بستری شدم ..دکتذم برای ۳۰ام نامه بستری داده بود
وقتی رفتم ۴۰ هفته و ۲روزم بود .بدترین اشتباه عمرم این بود که با پای خودم رفتم که بدون درد بستری بشم امپول فشار بزنم ..دکترم گفته بود بعد ۳۰ام مسئولیتش با خودته و سلامتی بچه در خطره از هرکی میپرسیدم میگفتن نه امپول فشار بد نیست همونه چه اشکال داره ماهم رفتیم منم گفتم خب منم مثل بقیه مردم برم بچمو دنیا بیارم ..دیگه طاقت نداشتم خیلی خسته و بیتاب شده بودم دیگه هرروز یه عالمه ورزش دوش اب گرم پیاده رویی گل مغربی هرکار کردم دردم نگرفت..
خلاصه ساعت هفت صبح بیمارستان بودم کارارو کردن اومدن بهم سرم وصل کردن منم خوشحال ک نهایت تا غروب بچم‌بغلمه😔
یهو دکترم اومد گفت بیا معاینت کنم من کلا با یک سانت بستری شدم گفت باید برات سوندرحمی وصل کنم رو تخت معاینه با یه درد شدید برام یه سرمی وصل کردن که وارد واژنم شده بود و درد شددددید داشت بهم میداد هرچی گفتم این چیه چرا اینکارو میکنید میکفتن لازمه برای باز شدن دهانه رحم
دردام شدید و شدیدترمیشد نمیرسیدم نفس بکشم حتی هرچی داد میزدم تروخدا بیخیال شید
ماما اومد گفت بزار معاینت کنم
مامان معجزه(رادین) مامان معجزه(رادین) ۴ ماهگی
تجربه زایمان

پارت دوم#

روز چهارشنبه ۱۱ تیر از غروب بعد داشتن رابطه بدون جلوگیری دردام خیلی زیاد شد و فاصله کم اما باز قابل تحمل بود اما به وضوح مشخص بود تاثیرش . شب رو با قرص مسکن استامینوفن صبح کردم اما ساعت ۴ باز بیدار شدم نتونستم بخوابم درد کولیکی توی کمرم و قسمت لگن داشتم که می‌گرفت ول میکرد صبح شوهرم رو بیدار کردم که بریم بیمارستان اما چون بیمارستان خصوصی کمی از ما دور بود گفتم بریم دولتی معاینه بشم اول که آیا اصلا تغییر کردم یا نه بعد برم رفتم بیمارستان و اونجا گفتن ۲ سانتی نوار قلب بچه رو گرفتن خوب بود و گفتن فعلا زایمانی نیستی برو دردات بیشتر شد بیا منم ساعت یک ظهر آمدم خانه ماما بیمارستان گفت افاسمان خوبی داری عصر بیا دوباره معاینه شو اومدم ورزش کردم حمام کردم رو توپ کار کردم دردام بیشتر شد شدتش فاصله ش هم کمتر شد تقریبا زنگ زدم دکترم گفت برو بیمارستان خصوصی که بهت نامه دادم معاینه کنن رفتم اونجا معاینه شدم گفت ۲ فینگری تعجب کردم با این همه درد که بیشتر شده چرا هنوز ۲ سانتم اونجا هم نوار قلب دادم خوب بود اما چون درد داشتم و انقباض ثبت شد بستری شدم ساعت ۱۰ شب برای زایمان طبیعی عصر قبل از اینکه بیام بیمارستان دکترم گفت روغن کرچک بخور و مایعات و غذا نخور یا خیلی سبک منم روغن خورده بودم خیلی روان شدم اسهال معده مم خالی بود گفتن آبمیوه و کیک بخور برای nst دردام هی داشت بیشتر میشد با فاصله کمتر تا ساعت ۱۲ شب درد داشتم اومد برام آمپول فشار زد دوباره معاینه کرد گفت ۳ سانتی تقریبا و دردام خیلی زیاد بود اما باز یه جوری تحمل میکردم تا اینکه ده دقیقه بعدش اومد آمپول فشار زد یعنی ساعت شد ۱۲:۳۰ من حس کردم دارم میمیرم از درد وحشتناک بود زنگ زدن دکترم خودشو رسوند