۲ پاسخ

باقیشم بذار عزیزم چن هفته بودی

میفهمم چه دردی کشیدی من خودم شرایط تورو داشتم

سوال های مرتبط

مامان سلین💗 مامان سلین💗 روزهای ابتدایی تولد
سلام مامانا من می‌خوام تجربه خودم رو از زایمان بذارم
قسمت اول
من زایمانم طبیعی بود
آخرین سونو که رفتم آب دور جنین گفتن کم شده و مقدار به ۶۰ میلی متر رسیده ، گفتن باید بستری بشی ، عصر بستری شدم بهم قرص زیر زبونی دادن و سرم وصل کردن ، دردام مثل درد پریودی بود ، دکترم گفت نزدیک صبح بهم آمپول فشار بزنن ، توی این تایم دو بار معاینه شدم ، صبح ساعت ۷ صبح بهم آمپول فشار زدن داخل سرم ، تاثیری نداشت ، چون فقط درد پریودی شدیدتر شده بود ، تا ساعت ۲ ظهر بهم همون سرم وصل بود ، دوباره معاینه شدم گفتن دهانه رحمت ۲ سانت بیشتر باز نیست ، شروع کردم به ورزش کردن ، بعد ورزش معاینه شدم دهانه رحمم شده بود ۴ سانت ، ساعت ۴ عصر ماما همراهم اومد و باهم ورزش کردیم ، ماما منو معاینه کرد و گفت دهانه رحم ۵ سانت رسیده و کیسه آب رو خودش پاره کرد ، بعد از اون دردام خیلی شدیدتر شده بود و تیر میکشید ، ولی تا ساعت ۹ شب هر سری معاینه میشدم میگفتن پیشرفت نمیکنی فقط ۶ سانت هستی ، اون وسط حالت تهوع گرفته بودم ، نمی‌تونستم گاز بیحسی استفاده کنم ، بخاطر پایین اومدن اکسیژن بهم ماسک وصل کردن ولی نمی‌تونستم راحت نفس بکشم ، فشارم افتاده بود و تمام بدنم از درد بعد از هر انقباض میلریزید ، نمیذاشتن ورزش بکنم چون دستگاه ان اس تی بهم وصل میکردن ، دردها به حدی شدید بود که میدونستم میمیرم و زایمان نمیکنم
مامان کیان🩵👼🏻 مامان کیان🩵👼🏻 روزهای ابتدایی تولد
تجربه زایمان طبیعی:
من هفته۳۸و۶ روز بود که شب مثل همیشه رابطه بدون جلوگیری داشتیم و دو روز قبل هم معاینه تحریکی شده بودم من بعد اینکه رابطه تموم شد دیدم خیلیییی درد دارم هر پنج دقیقه یه بار همین که دیدم درد دارم دیگه اون شب نتونستم گل مغربی استفاده کنم ساعت ۲:۳۰ دردام شروع شد و تحمل میکردم بعد ساعت ۴ شد دیگه نتونستم تحمل کنم شوهرم و بیدار کردم و مامانمم و سه،چهار روز قبل همین درد که ترشحات قهوه‌ای داشتم گفته بودم از شهرستان بیاد خونه ما ارومیه
شوهرم و مامانم و بیدار کردم همه چیو برداشتیم و رفتیم بیمارستان با یه مامای بد اخلاق و ناز نازی روبرو شدم گفتم بهش درد دارم اومد معاینه کرد گف دو سانتی در واقع من سه روز قبل که معاینه تحریکی شده بودم دکترم گفته بود دو سانتی ولی من باور نداشتم به این ماما اومد آن اس تی وصل کرد گف درد داری ولی شدید نیستم منم همینجوری گذاشته بود زیر دستگاه خودش رفته بود خوابیده بود من دیگه دیدم شدید خوابم میاد خیلی گرسنمه و نیاز به دوش دارم دردام و هم میتونم تحمل کنم خودم و از زیر دستگاه کشیدم کنار و رفتم بیرون از اون اتاق رفتم دیدم یه مامای دیگه نشسته اونجا باهاش حف زدم و ساعت شش رفتم خونه اومدم خونه رفتم دوش گرفتم زیر آب ورزش کردم بعد یه چیزی خوردم و خوابیدم صبح ساعت ۱۲ بیدار شدم دیدم هیچ دردی ندارم بعد چن ساعت دردام باز شروع شد ولی خیلی کم بود باز شب شروع شد ولی هر سه دقیقه یه بار شده بود دردام تو خونه همش راه میرفتم و دردامو تحمل میکردم تا صبح ساعت ۷ دردامو تحمل کردم و ۷ رفتم حموم و ورزش کردم یه چیزی خوردم رفتیم بیمارستان گفتم درد دارم و من و بستری کردن شده بودن ۳۹و۱ روز خانم علیزاده بهترین ماما عامل زایمان بودن که بچمو ایشون به دنیا آوردن بقبه متن بعد
مامان آیهان👶💙 مامان آیهان👶💙 ۳ ماهگی
مامان مامان علی 🥹🐣 مامان مامان علی 🥹🐣 ۱ ماهگی
تجربه زایمان پارت ۳
بیشترین درد درد پاهام بود اصلا نمیتونستم تحمل کنم دردش برای این بود که بچم داشت میومد پایین و کل لگنم درد میکرد
دردام بیشتر بیشتر می‌شد از شدت درد نمیدونستم ساعت چطور داره میگذره تو اتاق زایمان ۳ نفر بودیم ماما همراهم ساعت ۸ صبح اومد و معاینه کرد گفت ۵ سانتی و سر بچه هم حس میشه و من دردی داشتم که اصلا تحمل نمیشه دردش اصلا نمیدونی چه دردیه و هی می‌گرفت ول می‌کرد وقتی ول می‌کرد نمی وستم چطور خابم میبرد و یدفعه دردا شروع شدن اونای که باهم بودن تا ساعت ۱۰ زایمان کردن و من از ساعت ۱۰ دیگه دردام جوری شروع شد که انگار روی آتیش نشستم کل بدنم داغ بود و درد رو اصلا نمیتونستم تحمل کنم و حس میکردم پاهام دارن جر میخورن از درد و ماما همراهم برا یه چهار پایه کوچیک گزاشت گفت برو بالا بیا پایین و رفت کارای زایمان اون دوتا خانم رو انجام داد و من از درد نمیتونستم پاهام ببرم بالا ساعت ۱۱ شد که لختم کردن گزاشتن تو جکوزی آب گرم آب گرم یکم دردم رو کمتر می‌کرد تو جکوزی ۷ سانت رفتم و بهم گفت حالت دستشویی کردن بشین تو آب ولی جوری حس فشار به لگنم داشتم که حس میکردم دارم میرم
مامان هانا مامان هانا ۱ ماهگی
تجربه زایمان پارت ۱
از ۳۵ هفته هر روز ورزش میکردم کلاس های آمادگی زایمانم کامل رفتم از ۳۷هفته گل مغربی دکتر داد گذاشتم از ۳۸هفته ام هر روز پیاده روی میرفتم ۳۹هفته ۶ روز ساعت ۷ صبح کمر درد داشتم زیاد اهمیت ندادم هی بیدارم میکرد از خواب اما با خودم میگفتم ماه درده چون ماه درد داشتم تا ساعت ۹ صبح بی خیالش بودم ساعت ۹ شدید تر شد اما اونقدر نبود ک جدی بگیرم بیدار شدم ۲۰دقیقه منتظر موندم دیدم منظمه دردام هر ۵ دقیقه اس زنگ زدم ماما همراهم گفت استراحت کن یک ساعت تا ببینیم درد زایمان یا کاذبه دراز کشیدم یکم با تلفن حرف زدم ک حواسم پرت شه اما بعد یک ساعت دیدم ادامه داره زنگ زدم ماما همراهم گفت یه چیز سبک بخور چایی نبات بخور برو دوش بگیر ورزش کن منم یکم سوپ خوردم زنگ زدم شوهرم از سر کار بیاد رفتم دوش گرفتم زیر دوش اسکات زدم اومدم بیرون خونه رو مرتب کردم موهامو بافتم ورزش کردم وسایلمو حاضر مردم تا شوهرم رسید چایی نبات خوردم تا ساعت ۱ ظهر خونه بودم ورزش میکردم ساعت ۱ماما همراهم گفت برو بیمارستان انتخابم بیمارستان ۱۷شهریور بود رفتم معاینه ام کردن گفن۴سانتی لباس دادن بهم فرم پر کردن بسازیم کردن دردام قابل تحمل بود هر ۵ دقیقه می‌گرفت ول میکرد ب ماما همراهم خبر دادم راه افتاد بیاد بیمارستان سرم وصل کردن بهم معاینم کردن یه بار دیگه کیسه گفت ۵سانتی چیکار کردی دردات زیاد نیست اما ۵سانتی گفتم ورزش کردم گل مغربی ام تقریبا ۱۵ یا ۲۰تا الان استفاده کردم کیسه ابمو پاره کرد ماما بیمارستان نیم ساعت بعدش ماما همراهم رسید دیدن ن من همچنان دردام زیاد نیست سرم فشار وصل کردن با ماما همراهم یکم ورزش کردیم ساعت ۲:۳۰بستری شدم ساعت ۵:۳۵زایمان کردم
مامان آقاعلی مامان آقاعلی ۸ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی 1
پزشکم خانم دکتر مینا قدیری بودن
بیمارستان خانواده اصفهان زایمان کردم
چهارشنبه 27 فروردین معاینه تحریکی شدم یک سانت بودم و دهانه رحمم خوب بود طبق ان تی هفته 39 بارداری بودم ... تقریبا هفته آخربارداری ام روزی یک ساعت پیاده روی میکردم و در طول روز هم از آسانسور استفاده نمیکردم پله میرفتم. من درد خاصی نداشتم فقط این چند روز واژنم تیر می‌کشید و زیر دلم و کمرم می‌گرفت ولی شدید نبود ، ترشح هم داشتم . شب زایمانم دکترم گفت بدون جلوگیری رابطه داشته باشید کمک میکنه دهانه رحمت نرم بشه
برام نامه نوشت 6صبح بیمارستان بودم تا بهم سرم وصل کردن و معاینه ام کنن مامای زایشگاه ساعت 8 شد که سرم فشار هم بهم وصل کردن ، تقریبا حدودای 9 صبح بود اولین انقباضی که اشکمو درآورد رو حس کردم که ماما اومد و معاینه ام کرد و دستگاه ان اس تی رو بهم وصل کردن ، به کمر که خوابیده بودم خیلی کمرم درد می‌گرفت اولش بیشتر دردام مثل کمردرد و گرفتگی پریود بود به پهلو که میخوابیدم آرومتر میشد دردام ولی چون میخواستن انقباض هارو ثبت کنن ماما نمیذاشت
بعدش که منظم شد دردام گفتن از تخت بیام پایین و بردنم اتاق جدا بهم دو مدل راه رفتن یاد داد و موقع انقباض هم گفت که اسکات بزنم
هنوز دردام شدید نبود و قابل تحمل بود و فاصله هاش زیاد بود ....
درخواست ماما همراه دادم زنگ زدن برام هماهنگ کنن و دکترم حتما خواسته بود که بی حسی اپیدورال بشم
مامان جواد مامان جواد ۴ ماهگی
پارت دوم
بهم لباس بستری دادن همراهم صدا زدن لباسام بهشون دادم
سنوم چک کردن گفتن ک وزن بچت کمه 2کیلو 750 گرم سنو 37 هفته داده بودم خب خلاصه منو بردن داخل زایشگاه ساعت 8 بهم سرم زدن تقویتی با ان سی تی گذاشتن تا ساعت 10 شب بعد ساعت 10 امپول فشار شروع کردن ولی خیلیییی یواش یواش میرف من ساعت 12 شب تقریبا دردام شروع شد در حد کم پریودی بود 1نیم شب سرم قطع کردن گفتن استراحت کن صبح ساعت 6 امپول فشار دوباره وصل کردن نیم ساعت بعد معاینه کردن 2 سانت بودم نیم ساعت بعد ک ب 3 سانت رسیدم کیسه ابم را پاره کردن و دردام شروع شد امپول فشار بیشتر کردن ساعت 7نیم صبح ب 5 سانت رسیدم دردام قابل تحمل بود ساعت 9نیم دردام زیاد شد بدجور وحشتناک فق راه نجات میخاستم پرستارا خیلییییی کمک میکردن بهم پمپ گاز دادن ک یکم بی حس بشم ولی فایده نداشت خیلییی معاینه تحریکی میکردن خیلییی کمک می‌کرد پرستارا واقعا خوب بودن کمک میکردن بعد بهم امپول تو پام زدن ک روند زایمان زود پیش ببره
مامان آقا حسین مامان آقا حسین ۵ ماهگی
پارت ۴ ساعت ۶ دوباره معاینه ام کرد گفت ۵ ۶ سانت شدی گفتم تروخدا تحمل ندارم یا من رو ببر سز یا آمپول بی دردی بزن یکم آروم بشه دردام گفت نه آمپول نمیشه بزنم بچه ضربان قلبش منظم نیست بزنیم ممکنه ضعیف بشه از ساعت ۶ هر نیم ساعت از اون معاینه وحشتناک ها می‌کرد میگفت میخوام کمک کنم زودتر باز بشی دردام همینجور بیشتر و بیشتر میشد که یه آمپول میزد وسط دردام از حال میرفتم دوباره که دردام شروع میشد پا میشدم میخواستم جیغ بزنم ماما همراهم میگفت نفس عمیق بکش سه تا بده تو بده بیرون با بدبختی نفس میکشیدم تهش یه جیغ میزدم😅 ساعت ۷ و نیم معاینه شدم شده بودم ۸ سانت یه ماما دیگه هم معاینه کرد گفت آره ۸ سانته زنگ زدن به دکتر گفتن بیا دکتر ۸ بود اومد اونم معاینه کرد گفت ۸ سانته بهم گاز دادن استنشاق کنم چون دیگه دردا داشت من رو میکشت حالا به جای نفس و جیغ وقتی دردام شروع میشد تند تند تو اون نفس می‌کشیدم که اشتباهم این بود زیاد توش نفس کشیدم که رفتم تو حالت اغما ماما صدام می‌کرد صداش رو می‌شنیدم نمیتونستم جواب بدم دیگه نمیدونم ساعت چند بود که ماما دکتر اومدن بالاسرم با فاصله نگاه میکردن میگفتن بچه اومده یعنی دیگه بدون که معاینه کنن معلوم بود گفتن بلند شو برو اتاق زایمان با اون دردم از جام بلند شدم با سرعت رفتم که یکم دردم آروم بشه رفتم رو تخت زایمان خوابیدم ماما همراهم اومد گفت پاهات رو بگیر تو دستات زور بده منم همون کار رو کردم اونم همزمان با من محکم رو شکمم دودستی اومد از اون طرف هم دکتر با قیچی برش داد یهو سبک شدم دیدم شکمم داغ شد نگاه کردم دیدم یه موجود سیاه رو شکممه قربونش برم بهترین حس دنیا بود یعنی تمام دردام رو شست برد🤩