۱۲ پاسخ

سلام عزیزم امیشه از بیمارستان آتیه برام بگی راضی بودی؟

مبارک باشه عزیزم
خدا رو شکر هر دو سلامتید و خدا برات بچه های گلتو نگه داره

عزیزم تجربت رو‌خوندم🥰🥰🥰الهی شکر که هردوتون صحیح و سالمید❤️❤️❤️

ب سلامتی ،خداروشکر ب سلامتی گذشت،اپیدورال شدی

به سلامتی عزیزم خداحفظش کنه♥️😍
عزیزم بیمارستان آتیه فقط برای شخصی ایناس؟؟

وای زایمان طبیعی و سزارین نداره هردوش وحشتناک😂😂😂😂وایییی

پارت5
بهترین لذت دنیا وقتی بود ک چسبوندش بهم دیدمش گریه میکردم چون هنوز فک میکردم چن وقت دیگ مهمون دلمه اما زودتر دنیااومد خداروشکر صحیح و سالم ب مقصد رسوندمش و الهی ک خدا کمکم کنه مادر خوبی برا دوتا وروجکام باشم ماما همراه ب همسرم زنگ زد گف کوچولوتون دنیااومد بعدش بامن صحبت کرد همسر هم ی جعبه شیرینی گرفت داد ب ماما ک داخل زایشگاه پخش کنه
مامانم اومد داخل منم بردن ریکاوری شکمم ماساژ دادن مامانم ب ماما گفت لباسای پسرمو بپوشونه ک لطف کردن و انجام دادن و تا ساعت11کنارم موند ماماهمراهم ک رفت 40دقیقه ت ریکاوری نگهم داشتن تا لرز بدنم رفع بشه و برم بخش پسرمم باوزن 3100دنیااومدش🥹🥰 .. زایمان خوبی داشتم بیمارستان آتیه و. پرسنلش هم واقعا خوب بودن
(کسایی ک زایمان طبیعی میخان انجام بدن رو تنفسشون بیشتر کار کنن و اسکات بزنن و موقع درد هم سعی کنید جیغ نزنید )
انشالله ک همه چشم انتظارا دامنشون سبز بشه و باردارهاهم زایمان خوب و راحتی داشته باشن🤲🏻

پارت4

جوری سجده میرفتم ک مامای شیفت اومد بهم سربزنه گفت حالت خوبه خیلی خوب داری سجده میزی ت زایمان میکنی قبل 12😑 ساعت9شب حس مدفوع داشتم ب ماما گفتم گفت سریع برگرد معاینه بشی دکتر رو صدا کرد و بهش اطلاع داد ک سر بچه کامل ت لگنه دکتر گفت زور بزن دوتا زور زدم و سوار ویلچر کردن بردن اتاق زایمان اماده شدیم برا پروسه بچه دراوردن😁 سه تا زور خوب زدم سر پسرکوچولوم اومد بیرون چون خسته بودم دکتر و ماما شیفت و ماما همراهم یخورده استراحت میدادن بهم بعدش زور میزدم براهمه دعامیکردم و راس ساعت 9/30شب گل پسرم بدنیااومد7تا بخیه خوردم ک تاالانم درد میکنن🥴

پارت3

ماماهمراه مهربونم ک تا ظهر شیفتش بود ت لیبر ب همکاراش گفت من رفتم حواستون ب بیمار من باشه تا برگردم ی اتاق تکی هم گرفتیم ک موقع دردای دیگران من اذیت نشم..
رفتم داخل اتاق اومدن ازم رگ گرفتن ک شکرخدا اونقدر بد رگم پیدا نمیشد بالاخره بعدبیست مین و سوراخ سوراخ شدن ی رگ پیدا شد سرم رو وصل کردن و امپول فشار هم بهم زدن تا دردام بگیره از ساعتی ک کارام پیش رفت، رو توپ نشستم و دوساعت رو توپ بودم اومدن معاینه کردن و نوار گرفتن مجددا گفتن هنوز1/5هستی🤦🏻‍♀️🤦🏻‍♀️ ماما همراها اکثرا از 4سانت میان بالاسر مریض ولی مامای مهربون من از ساعت 2/5اومد بیمارستان کنارم باشه انشالله ک عاقبت بخیری بچهاش ببینه..
بعداینکه مامااومد اسکات زدم منو برد زیر دوش ابگرم و 40دقیقه مجددا اسکات زدم دیگ دردام خیلی میشد درحین اسکات زدن کیسه ابم نشتی کرد بهش گفتم اومد کیسه ابمو ترکوند مجددا معاینه شدم دهانه رحمم شده بود3سانت دکتر و ماماگفتن همینطور ادامه بدی ساعت12شب زایمان میکنی یخورده خرما و ابمیوه خوردم چون فشارمم بالابود نمیتونستم چیز زیادی بخورم نوار قلب بچه رو چک کردن و پاشدم ورزش کردن ساعت6عصر بود ک دیگ واقعا دردام امونمو بریده بودن فقط موقع درد تنفس درست داشتم و اسکات میزدم معاینه شدم گفت5سانتی خیلی عالی هستی چون تکرر ادرار داشتم سوند زدن بهم ک کمتر برم سرویس
رفتم سجده اونقدر سجده میرفتم گاز هم استفاده میکردم دردام کمتر بشه همه جارو چهارتا میدیدم😅😅

اخی الان زایمان طبیعی کردی

خب 🥲🥲🥲

پارت 2
همسرهم ک برگشته بود خونه چون معلوم نبود کی زایمان میکنم گفت برم برمیگردم..  با بابام و مامانم اماده شدیم رفتیم بیمارستان آتیه.. از اورژانس قبض زایشگاه گرفتم و نشستم فشارم بگیرن اول16 رو 8😑 مجددا تکرار کردن دیدن 17رو9  /شد ماماهمراهم ک اونروز شیفتش بود نگران شد گفت صبرکن از متخصص بپرسیم ختم بدیم یا بری خونه هرموقع دردات شروع شد بیای ک متخصص گفت فشار بالا باید39هفته ختم بدیم و خطرناکه براش ازم پرسید چن هفته ای گفتم39/5روز.. نامه بستری دادن حالا من اون لحظه بغض خفم میکنه هم ازینکه تکه از وجودم میخاست جدا بشه ازم🥺و اصن فکر نمیکردم یهو بستری بشم  ب دخترم قول داده بودم زود برگردم اما نشد🥺 مامانم و بابام رفتن دنبال کارای بستری و برام پک زایمان و خوراکی خریدن برگشتن مامانم اومد داخل زایشگاه کمک. کرد لباسامو عوض کردم دلداریم میداد ک نگران نباش توکلت بخدا باشه همه کارارو کردیم امضا زدم دستبند رو بستم و زنگ زدم ب همسرم گریه کردم گفتم من دارم بستری میشم بیا دختری هم از خونه مامانم اینا بیار ک ت بیمارستان باشه😊 و راس ساعت12/5 راهی لیبر شدم

سوال های مرتبط

مامان مامان بچه هام مامان مامان بچه هام ۸ ماهگی
سلام من اومدم بعد از چند روز تجربه زایمانم رو براتون تعریف کنم ۴۰هفته شدم بدون درد رفتم بیمارستان گفتن برو۴۱هفته بیا منم گفتم من طاقت ندارم نمیتونم دیگ راه برم اگ میشه منو معاینه تحریکی کنید اوناهم گفتن باش ولی چون دو سانتی بمون تربت نرو روستاتون برام سونو بیوفیزیکال نوشت رفتم انجام دادم همه چیز خوب بود وزن بچه رو خیلی بالا زد ک سونو گرافی هم گف بچه باید دیگ دنیا بیاد منم شبش موندم تا صب درد داشتم و لک دیدم صبحش رفتم دوباره بیمارستان معاینه شدم اونم تحریکی بازم ک دیگ لخته خون ازم نیومد دردام شدت کرده بود میگف هنوز ۳سانتی منم طاقت نداشتم ماما گف برو خونه دوباره بعد از ظهر بیا منم رفتم خونه دوش گرفتم تا ظهر دیگ بی طاقت شدم داشتم از درد میمردم رفتم بیمارستان دوباره ماماهای بدجنس میگفتن تو قیافت ب زن زاعو نمیخوره مامانم دیگ عصبانی شد گف بچمو کشتین چرا انقد معاینه میکنیدش دیگ گریم گرف گفتم میرم بیمارستان خصوصی خیلی گریه کردم یکی از ماماها گف تو ۴سانتی بیا آن اس تی بده دیگ دادم انقباض شدید داشت بچه دیگ خیلی شکمم سفت بود حرکاتش کم شده بود بلاخره بستری شدم ب هزار بدبختی 😭😭
مامان لنا خانوم 🩷✨ مامان لنا خانوم 🩷✨ ۱ ماهگی
تجربه سزارین من:

خبببب من ۳۷ هفته و ۳ روز ب خاطر دردایی ک داشتم قبلش و تهدید ب زایمان زودرس بودم زایمان کردم
۳۶ هفته و ۴ روز دردم گرفت ک رفتم بیمارستان دولتی نزدیک ان اس تی دادم گفتن ک درد رو نشون داده و ضربان قلب بچه خوب نیست
معاینم کردن ی فینگر (۱سانت) بودم ک گفتن بستریت می‌کنیم و بهت آمپول فشار میزنیم تا زایمان کنی
ولی بچه ممکنه بره دستگاه و اینجا nicu پره و از این حرفاااا
دردای من انقباض بود
ینی ی نقطه از شکمم مخصوصا دور ناف با حرکت بچه ک سفت می‌شد درد شدید میگرفت و این دردا شده بود هر ۷ دیقه ی بار
ب دکترم زنگ زدم گفتن ک برو بیمارستانی ک من هستم خودم میام بالاسرت ببینیم وضعیت چیه
اینقددددد استرس داشتم خصوصا ک همسرمم نبود
خلاصه ب بیمارستان دولتی ب‌زوررررر رضایت شخصی دادم و اومدم بیرون
فقط اومدم خونه لباس عوض کردم پروندمو‌برداشتم و رفتم بیمارستان خصوصی ک دکترم هست
رفتم اول ان‌ اس تی گرفتن و درد و انقباض رو‌ نشون میداد
همچنین ضربان قلب بچه خوب نبود ب دکترم گفتن
ک دکترم گفت باید بستری شم
بستریم کردن و سولفات و بتامتازون(آمپول ریه) بهم تزریق کردن
و مراقبتا شروع شد ولی همچنان درد داشتم
بدیش این بود ک تو زایشگاه بستریم کردن و اجازه داشتن گوشی و همراه رو نداشتم و این خیلی سختترش می‌کرد ….
مامان علیسام مامان علیسام ۱ ماهگی
پارت ۱
سلام رفقا قرار بود بیام تجربه زایمان بگم

من قبل زایمان دو بار بستری شدم بیمارستان بخاطر انقباض و اینا
و تو هفته ۳۳ یک سانت دهانه رحمم باز بود
تا ۳۵ استراحت کردم بعد ۳۵ ادامه کلاس ورزش های ماما رو رفتم و تو خونه ورزش میکردم هر روزم میرفتم بازار پیاده روی و خوشگذرونی 😂
تا ۳۸هفته و ۵ روز که چند روزی بود حرکتاش کم شده بود بعد از ظهرش ک بازار بودن برای پیاده روی گفتم تا بیمارستان هم برم برا ان سی تی
رفتم ان اس تی گرفتن و گفتن خوبه قلبش اینا و تو دستگاه انقباض هم نشون میداد

ی زنه بود اونجا گفت بیا تا معاینه هم کنیم ببینیم چند سانتی دیگه معاینه کرد و گفت دوسانتی
میخواستم برگردم خونه ک احساس خیسی کردم رفتم سرویس دیدم خون میاد ازم رفتم بهشون گفتم گفت بیا تا معاینه کنم دوباره معاینه کرد و سه سانت شدی برو ی ساعت راه برو یا بیرون بشین بعد بیا ببینیم ویکم راه رفتم ک کمر اینا خیلی درد میکرد دیگ نشستم تا ی ساعتش تموم شد رفتم گفت نزدیک چهاری اگه هنو تحمل داری بستری نشی بهتره برو ی دو ساعت دیگ بیا دیگه منم رفتم خونه شام اینا خوردم لوازمم رو جمع کردم باز برگشتم بیمارستان که دوباره معاینه کرد گفت چهار ونیمه تقریبا و کارای بستریمو کردن و فرستادنم بخش زایمان رفتم بالا اونجا باز خودشون معاینه میکنن
و گفت تو هنو سه سانتی چرا پایین گفته چهارو خورده ای و..
باید منتظر بمونی صبح شه تا دکتر بیاد بگه چه کنیم
مامان ماهلین🩷ماهور🩵 مامان ماهلین🩷ماهور🩵 ۱ ماهگی
پارت اول زایمان
طبق گهواره ۳۸هفته و ۶ روز بودم ک ب خاطر ضعیف شدن حرکات راهی بیمارستان شدم ..بیمارستان آرش
وقتی رفتم ساعت ۳ و نیم بعدازظهر قسمت پذیرش همه چیو گفتم و گف برو بشین فشارتو بگیرم .وقتی گرفت گف برو داخل برا معاینه و گفت فشارت ۱۴ احتمال بستری داری.وقتی رفتم پیش دکتر گف سریع برو رو تخت آخه خیلی شلوغ بود سریع رفتم و اومد تو دستگاه حرکات و ضربانشو دید و شروع کرد ب معاینه کردن ک برگشت گف آبریزش هم داری گفتم نمیدونم من فک میکردم ک ترشح ..دوباره ی دکتر دیگ اومد اونم معاینه کرد و گف آبریزش داری و یهو در کمال ناباوری گفتن ختم بارداری و سریع بستری بشه منم ک استرس گرفته بودم سریع زنگ زدم ب شوهرم و اونم باورش نمیشد خلاصه ازم همون دقیقه آزمایش ادرار گرفتن و من سریع بردن اتاق زایمان .خلاصه همراهم ک اومده بود رفته بود از داروخانه پک کامل لباس مادر و نوزاد و همه چیزایی ک حین زایمان و بعدزایمان لازم رو گرفته بود چون بیمارستان آرش اصلا ساک خودمونو قبول نمیکنن
مامان رادین👼🏻💙✨️ مامان رادین👼🏻💙✨️ ۴ ماهگی
سلام خانما اومدم تجربه زایمانمو واستون بزارم😁
زایمان طبیعی ک ب سزارین ختم شد پارت ۱
من ۳۹ هفته و ۳ روز بودم خیلی انقباض داشتم و دستاه های ان اس تی انقباض های خیلی شدید رو نشون میدادن و معاینمم یک سانت بودم
متخصصی ک توی بیمارستان بود گفت سریع برو زایشگاه تا اونجا هم ازت ان اس تی بگیرن خلاصه رفتم و اونجا هم گرفتن و درد ها منظم و پشت سرهم بودن ولی میگفتن تا ۴۱ هفته وقت داری و الان زوده واست منم خیلی نگران شدم و ب فرداش با شوهرم و مامانم و خواهرشوهرم رفتیم بیمارستان امام علی ک ببینیم اونجا چی میگن دیگه رفتیم و اونجا هم طبق معمول ان اس تی و معاینه کردن و دیدن بله خیلی دردا شدید و پشت همه ولی هنوز یک سانت بودم دکتر خودش اومد معاینه کرد و گفت با این وضعینن ک یک سامتی بعید میدونم اینجا بستریت کنن برو بیمارستان کمالی اونجا سریع بستریت میکنن خواهر شوهرم گفت کاش یه سر اونجا هم بریم ببینیم اونا چی میگن رفتیم و وقتی واسشون توضیح دادم سریع کارای بستری رو واسم انجام دادن ساعت ۱۱ صبح بود ولی اینم بگم خیلی سوال جوابم گردن و انگار میخواستن اتم بشکافن😂
خلاصه رفتم اونجا فشارم و همه چیزارو چک کردن فرستادنم بخش زایمان
شانس منم اون روز تمام ماما ها بداخلاق و .. بودن گفتن ک باید خودمون هم معاینت کنیم ببینیم چندسانتی(اینو با عصبانیت گفت)منم گفتم باشه معاینه کنید اومدن معاینه کردن و گفتن یک سانتی تا شب احتمالا زایمان کنی منم خوشحال از اینکه قراره پسرمو بغل بگیرم اومدن سرم فشار بهم وصل کردن چند دیقه ای یه قطره میفتاد