#پارت سوم
من ن ماما خصوصی داشتم من زیر نظر دکتر خاصی بودم تو زمان بارداریم فقط مرتب میرفتم‌بهداشت آزمایش و سونوهام رو مرتب میدادم و بهداشت برام می‌نوشت ن لازم بود ب بیمارستان اطلاع بدم ن اتاق خصوصی میخواستم ن لازم بود ب ماما همراه بگم بیاد باهام
برگشتم خونه وسایلم رو آماده کردم با شوهرم هماهنگ کردم ی خورده زودتر از سرکار بیاد ک بریم ب بهداشت گفته بود شب یا عصر میرم بهم گفتن اصلا نباید تا عصر بمونی باید تا قبل طهر بری بیمارستان بستری بشی منم گفتم باشه ساعت ۱۱ رفتم بیمارستان تا معاینه کردن گفتن دو سانت هستی بعد دو هفته نوار قلب گرفتن مشکلی نداشتم آزمایشات منو دیدن زنگ زدن ب دکتری ک زایمان میکنه اومد بدنمو چک‌کرد گفت خانم اپیلاسیون کردی خارش گرفتی وگرنه مشکلی نداری گفتم په جواب این آزمایش ها چی میگه ب همراهاش گفت زایشگاه خلوته بستریش کنید واسه زایمان بهم تقریبا ساعت یک‌بهم سرم زدن بعدش آمپول فشار

۵ پاسخ

بعدش چی ؟؟؟

چرا پارت بعد نمیاد

بعدش.

عزیز پیاده روی و ورزش و رابطه هم داشتی بازم باز نمیشدی؟؟؟

ینی ازمایشت خوب بود بهداشت اشتباه کرده بود؟ 😐😐😐

سوال های مرتبط

مامان شاهان👶🏼🫀 مامان شاهان👶🏼🫀 ۱ ماهگی
سلام صبح بخیر مامانای عزیز 🌹

تجربه زایمان...🙂
۹ فروردین صبح من وقت دکتر داشتم رفتم بعد فشارمو گرفتن گفتن ۱۴ روی ۱۰ فشارت باید بستری بشی بعد نوشتن آزمایش گفتن برو آزمایش بده تا جوابش بیاد بیا کارای بستری رو انجام بده منم هم استرس داشتم هم میترسیدم بعد رفتم کارو کردم تموم شد جواب آزمایش اومد بردم پیش دکتر گفتش دفع پروتئین داری بعد منم ک ب شوهرم گفتم میگن باید بستری بشی قبول نکرد گف زود بر اومدن بچه بعدشم تورو اینجا ازیتت میکنن وقتی درد نداری چون طبیعی بود زایمانم...
خلاصه شوهرم رضایت داد اومدیم خونه دکتر ب شوهرم گفت داری خانومتو میبری خانومت فشارش بالاس حر لحظه امکان دارع تشنج کنه ب خانومت یا بچه چیزی بشه خلاصه خیلی گفتن دکترا ولی این گفت ن که ن
اومدیم خونه هرکی ی چیزی ب شوهرم میگف ک چرا بستری نکرد یعنی اینم بگم یکم آمادگی نداشتیم دیگ موندم ۱۱فروردین رفتیم بیمارستان ک منو بستری کنن ساعت 1 ظهر بود که منو بستری کردن و از ساعت ۳ظهر شروع کردن ب وصل کردن سرم و آمپول اینا بعد دکتر اومد معاینه کرد گفت اصلا دهانه رحمش باز نیس آوردن سوند رحمی گذاشتن با سوند رحمی معاینه ۳ سانت باز شد تا ساعت ۱۲ شب دیگه پدرمو در آوردن رفته رفته درام بیشتر میشد ولی هیچ تغییری نمی‌کردم دهانه رحمم همون ۳ سانت مونده بود
بعد هرکی میومد میزایید می‌رفت من میموندم دکترا دیدن ترسیدم بعد توی زایشگاه هم کسی نبود رفته بود بیرون دیده بود مامانم آبجی بزرگم شوهرمو مادر شوهرم جلو در زایشگاه بعد بهشون گفت بود کسی نیس اگ میخایید بیایید ببینیدش بعد همشون اومدن پیشم نشستن تا همشون برن ساعت شده بود ۲ اینم بگم به قول پرستار تنها کسی بودم ک خانواده اش اومده بودن داخل زایشگاه 😂🥲
مامان فسقلی مامان فسقلی ۱ ماهگی
دیگه شروع کردم و تا ساعت یک ربع ب پنج ک. نیم ساعت یکسره ورزش کردم و دیدم درد داره میگیره ب ماما گفتم گفت ن هنوز کمه دیگه درد فقط سمت راست پایین تیر می‌کشید و من ب هر بدبختی تا ساعت ۵ ورزش کردم وحس میکردم رو مقعدم فشاره دوباره ماما گفت بیا بخواب برا ضربات قلب و معاینه و چون درد داشتم دوباره اپیدورال و شارژ میکردن برام و آروم تر شدم که ماما معاینه کرد و یکدفعه گفت فول شدی و سر بچه اومده پایین قشنگ یکم زور بزن که زور زدم گفت سر بچه دیده میشه منم اصلا درد نداشتم اومد کیسه آب و زد و سوند وصل کرد ک من اپیدورال داشتم اصلا حس نکردم مثانه رو خالی کرد و می‌گفت قشنگ زور بزن تا بچه بیاد پایین تر بریم رو تخت زایمان منم جوری ک میگفت همکاری‌میکردم و نیگفت خیلی عالیه با دکتر هماهنگ کردن و بعد چند تا زور گفت نزن بریم رو تخت زایمان

من و با ویلچر بردن چون پاهام بی حس بود تقریبا رو تخت زایمان هم تا دکتر بیاد با پرستارا و ماما حرف میزدیم انگار نه انگار ماشالله ماما هم گفت زور بزن بعد قیچی برداشت فکر کردم داره پاره میکنه گفتم چی‌کار میکنی الکی‌برش نزنی گفت ن یکم از‌موها بچه رو زد گداشت رو لباسم ک‌ببینم 😂 خیلی بانمک بود دیگه دکتر ۶ اومد و گفت همه چی عالیه و و شروع کن زور زدن منم چند تا زدم و پرستار چند بار محکم شکممو فشار داد منم زور. زدم سر بچه اومد بقیه بچه سر خورد اومد بیرون و گذاشتن رو سینم و دیدم یک زور دیگه زدم و جفت هم اومد و دکتر بخیه زد و بردن تو خود زایشگاه تا دوساعت د بعد بردن بخش
مامان آراز مامان آراز ۱ ماهگی
سلام دوستان میخوام تجربه خودم برا زایمان طبیعی بگم ب صورت خلاصه ۰۰۰من از اول بارداری انتخابم سزارین بوو د اصلا ب طبیعی فک نمیکردم همه تلاشم میکردم واسه سزارین ۳۷ هفته ۲ روز م بود همینجوری گفتم برم بیمارستان ببینم قبول میکنن برا سزارین اختیاری رفتم وقتی فشارم گرفت گفت یکم بالاس بعد تست آمینو شور گرفت جوابش مثبت بود بعد اومد معاینه م کرد گفت ۲ ثانت باز هستی زود برو آماده شو برا زایمان من گفتم میخوام سزارین کنم گفتن باشه ۰ بعد منو بردن زایشگاه دیگ شروع کردن معاینه هر نیم ساعت میگفتم معاینه نکنین من سزارین میخوام گفتن نمیشه از شب شروع کردن معاینه ک ساعت ۸صب بود ک دردام شروع شد دهانه رحمم با آمپول فشار همینجور باز می‌شد ک وقتی رسید ب ۱۰ دوتا زور ک زدم نی نی اومد ساعت ۱۰ و ۲۰ دقیقه کلا ۲ ساعت من درد کشیدم وقتی بچه ب دنیا اومد انگار ن انگار درد کشیدم ۰ میخواستم بگم ک با این ک اصلا اصلا ب طبیعی فکر نمیکردم و ی ترسی از طبیعی داشتم ۰ کلا از زایمانم راضی هستم ۰ گفتم تجربه م بگم ک طبیعی اونقدر ها هم ترس نداره ۰بیمارستان هرکس سزارین کرده بود ب من می‌گفت خوشحال ب حالت ک طبیعی آوردی ۰۰ ایشالا شما هم زایمان خوبی داشته باشین
پسر منم ²/²ب دنیا اومد 🥰
مامان لیلی مامان لیلی ۱ ماهگی
#داستان زایمان
دیشب ساعت ۱۲:۱۰ دقیقه بود ک یهو دلم و کمرم گرفت رفتم سرویس بعدش اومدم ب ی ثانیه نکشید ک یه آبی ازم ریخت بعدش بعد پنج دقیقه باز رفتم سرویس و اومدم ی عالم ترشح ریخت و یه قطره خون تا ۱ خونه بودیم و وسایلو آماده کردیم و همه چیو برداشتیم رفتم بیمارستان معاینه کرد گفت ی سانتی ی تست برای کیسه آب گرفت و گفت مثبته باید بمونی ساعت دو بود منو بردن تو اتاق بعدش ی ماما اومد رو سرم و یه آمپول فشار برام زد تا ساعت ۱۱ همش خوابم میومد خوابم میبرد و همونجوری دردم میومد ولی اونقدری شدید نبود تا ساعت ۱۱، ۵ سانت بودم ولی خیلی خوب خودمو کنترل کردم و اصلا جیغ و داد نکردم بعدش دیگ اومد معاینه کرد گفت ۶ سانتی قبلشم باهام حرف زد گفت از ۶ یا ۷ سانت برات گاز بی درد میزنیم ک راحت زایمان کنی تا ساعت ۱۲:۳۰ ،۸ سانت شدم و بعدش مامانمو بردن بیرون و من با کلی زور و بدون جیغ و کنترل کردن همه چی ساعت ۱:۲۰ دقیقه بچم اومد بغلم ولی تنها جای دردناکش اونجا بود ک رحمم کامل جر خورد و دکتر تا دوخت جونم در اومد ولی می ارزید به اینکه ک دخترمو ببینم 😁😬 اینم از خاطره امروز من
مامان ماهانا🦋حسام مامان ماهانا🦋حسام روزهای ابتدایی تولد
#زایمان طبیعی پارت ۲😊
از پیش دکتر اومدم خونه و منتظر دردا و ادامه دادن به ورزش ها و پیاده روی ولی همچنان بی درد وارد ۳۹ هفته شدم و همچنان علائمی نداشتم فقط احساس سنگینی و خستگی داشتم و دلم میخواست فقط بخوابم ولی خب منم بیخیال نمی‌شدم و ورزش میکردم خلاصه بیستم اردیبهشت به اصرار خواهر شوهرم ک درد نداری و این خوب نیست باید بری بیمارستان کنترل کنی ببینی چطوری بچه در چه حاله ولی من همچنان بیخیال بودم ک حرکات بچه کلا کم شده بود و یجورایی خودم یکم ترسیدم و ساعتای ده شب رفتم بیمارستان تامین اجتماعی ولی خیلی شلوغ بود و جواب نمیدادن منم گفتم زنگ بزنم دکترم و برم مطبش ولی خواهر شوهرم گفت بریم بیمارستان نبی اکرم اونجا بهتره برا معاینه برو و ببین چه در چه حاله خلاصه رفتیم اونجا و ساعت دوازده شب معاینه شدم گفتم درد ندارم هیچ علائم خاصی از زایمان ندارم ک گفت چهار سانت رحم بازه و باید بستری بشی و بچه هم بالای رحم و اصلا وارد لگن نشده و باید با آمپول فشار زایمان کنی منم گفتم خب بزارین برم خونه دردام ک اومد میام گفتن ضربان قلب بچه خیلی بالاس و خطر داره هر چه زود تر زایمان کنی بهتره خلاصه بستری شدم ساعت یک و نیم وبا آمپول فشار و هیچ دردی یک ساعت بعد زایمان کردم اونم بدون هیچ دردی وماما همراه من ک کلی خوشحال بود از اینکه اصلا نفهمید چجوری زایمان کردم و منی ک ده سانت فول بودم و همچنان درد نداشتم و قر میدادم ک معاینه شدم بهم گفت بریم رو تخت زایمان خودمم باورم نمیشد دردام جوری بود که فقط شکمم سفت میشد حالتی ک بچه خودش سفت میکرد دوباره ول میکرد ساعت دو چهل و پنج دقیقه صبح زایمان کردم و پسر نازمو بغل گرفتم وزن پسرم ۳۹۰۰ بود ک واقعا یه چیز عجیبی بود زایمان بدون دردی ک داشتم اینم تجربه من از زایمانم 😊
مامان ‌‌آیلین مامان ‌‌آیلین ۱ ماهگی
خب منم اومدم که از زایمانم بگم
من دیروز ساعت ۸ کیسه آبم ترکید بدون هیچ دردی رفتم حموم آرایش کردم مسواک زدم ساکم رو که از قبل آماده بود برداشتم رفتم بیمارستان ۸ونیم بود نوار قلب و معاینه شدم که گفت ۳ یا ۴ سانت بازی ولی دردی نداشتم زنگ زدن دکترم که بیاد بالا سرم نیومد خیلی دلم شکست چون قبلش کاغذ داده بود که زایمان ویژه ام خودش میاد بالاسرم که نیومد اونجا یه دکتر دیگه رو معرفی کردن به ناچار قبول کردم منو بردن بخش زایمان بعدش دکترم اومد گفت درد داری گفتم نه از اول تا آخر بالا سرم بود خیلی خوش اخلاق بود با یه ماما همراهش هر دو واقعا خوش اخلاق بودن راسی برا گرفتن این دکتر هم ۵ میلیون دادیم ولی خب خوب بود بعدش ساعت ۱۰ اومد آمپول فشار زد یدونه هم آمپول ریه چون من ۳۶ هفته و ۵ روز بودم بعد ۱۰ و نیم اومد گفت درد داری گفتم نه یکی دیگه آمپول فشار زد که ساعت ۱۱ دردام شروع شد ولی اصلا دادوبیداد نمیکردم قابل تحمل بود مامانم رو هم از اول راه داده بودن داخل بعدش مادرشوهرم اومد بعدش مامان بزرگم اومد بعدشم خواهرشوهرم تا ۱۱ونیم پیشم بودن منم درد داشتم ولی قابل تحمل بود که بعدش اینا رفتن ولی مامانم تا لحظه آخر پیشم بود ساعت ۱۱ ونیم دردم شدید شد که باعث شد جیغ بزنم دکترم معاینه کرد گفت ۶ سانتی یه ربع بعدش یدفعه حس کردم بچه داره میاد
ادامه تو تایپیک👇