۹ پاسخ

(^v^)

منکه ی هفتس همون یسانت موندم
چهارشنبه باز قرارع برام تحریکی انجام بده
گف اگه تا جمعه نیاد شنبه بستری شو با امپول فشار

عزیزم درخواست میدی داشته باشمت 💚

اوه پس از اول خونریزی داشتی ، پسرت آوردن پیشت؟ الان بهتری تنگی نفس نداری ، تونستی راه بری ؟ شیرت رو چکار کردی؟ پس مشکل از اول همون جفتت بود ، یادمه همش رو دهانه رحمت بود ، اواخر گفتی از دهانه رحم فاصله گرفته ، شایدم زیاد بالا نرفته بوده همون نزدیک دهانه رحم بوده

ایا فقط ماما همراه معاینه تحریکی انجام میده یاهمشون اگه خواستم انجام بدم باید ماما خصوصی دارم

بچت چند کیلو بود؟
که طبیعی زایمان کردی

آن شاءالله به سلامتی زایمان کنی عزیزم
ما رو هم دعا کن

انشالله به خوبی و‌راحتی زایمان کنی

عزیزم انشالله به سلامتی زایمان کنی
انشالله دیگه هستی بیمارستان اذیت نمیشی

سوال های مرتبط

مامان آیلا مامان آیلا روزهای ابتدایی تولد
تجربه زایمان
۳۹ هفته ۵ روز بودم صب رفتم بهداشت ک نامه بده برم بیمارستان برای اینکه چرا زایمان نمیکنم
نامه داد رفتم بیمارستان معاینه کرد ی سانت باز بودم نوار قلب گرفت گرفت خوبه ولی برای هفته تو باید عالی باشه برو ناهار بخور باز بعد از ظهر بیا ک دوباره نوار قلب بگیریم از صبح هم احساس کمر درد خفیف داشتم اومدم خونه دردام یکم بیشتر شده بود عصر رفتم بیمارستان قبلش هم خونه کلی ورزش کردم تو ماشین احساس خیسی پیدا کردم رفتم بیمارستان گفت کیسه آبت سوراخ شده نوار قلب گرفت گفت خوبه ولی ترشحاتم زرد رنگ بود گفت برو بیمارستان (چون اون بیمارستان زایمان قبول نمیکنه) اومدم خونه ابریزشم بیشتر شده بود اصلا ب ذهنم نرسید از استرس ک چرا ترشحاتم مثل آب نیس چرا زرده
وسایل جمع کردم ی ساعت تا بیمارستان راه داشتم رسیدم تا بیمارستان تو ماشین دردام زیاد شده بود هر ۵ دقیقه ی بار می‌گرفت رسیدم بیمارستان پسرم رو سپردم ب‌ مادر شوهرم رفتم زایشگاه گفت چرا اومدی تخت خالی نداریم چون ۹ آذر بود گفتم آبریزش دارم گفت برو بخواب معاینه کنم تا معاینه کرد دیدم ترشحاتم سبزه گفت آمونیاک غلیظه مدفوع کرده دهانه رحمم هم ۳ سانت بود چون فعالیت زیاد داشتم دهانه رحمم اومده بود پایین اگه دوست داشتین بگین بقیه ش رو هم بنویسیم
مامان فاطمه نورا مامان فاطمه نورا ۷ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی
تو بارداریم خیلی پیاده روی داشتم خیلی زیاد چند روز هر دفعه پنج ساعتی پیاده روی میکردم با یه ماما آشنا شدم بهم ورزش داد با اینکه سی و شش هفته ورزش رو شروع کردم ولی خیلی مفید بود سی و هشت هفته معاینه شدم کاملا بسته بودم همون هفته بازم کلی پیاده روی کردم شیاف گل مغربی گذاشتم سی و نه هفته که شدم ماما گفت بیا معاینه تحریکی کنم رفتم مطب گفت دو سانتی برو پله پایین بالا شو بیست دقیقه بیا ببینم پیشرفت داری یا نه پله رفتم بعد چندتا ورزش داد انجام دادم همونجا تو مطبش باز معاینه کرد گفت سه چهار سانت شدی همینطوری ادامه بده برو خونه دردات خیلی شدید شد زنگ بزن من بیام باهم بریم بیمارستان ساعت پنج از مطبش اومدم بیرون ساعت هشت شب دردام پشت سر هم شدن خیلی شدید داشت گریم می‌گرفت رفتیم بیمارستان ماما خودم معاینه کرد گفت هشت سانتی رفتیم اتاق زایمان آمپول فشار زد و گفت دردت که گرفت زور بده بردم سرویس کمرم رو آب داغ می‌گرفت فول شدم همینطوری کنارم بود راهنمایی میکرد کیسه آبم رو خودش پاره کرد خیلی تهوع داشتم دائم حالم بهم میخورد می‌گفت حالت رو بد نکن زور بده و اینا خلاصه ساعت هشت رفتم ساعت ده زایمان کردم بخیه هم خوردم چون یبوست داشتم اگر یبوست نداشتم خیلی راحت تر بودم من خیلی راضی بودم ماما همراه خدا خیرش بده خیلی کمکم کرد
مامان فراز قشنگم🥹🧸 مامان فراز قشنگم🥹🧸 ۳ ماهگی
پارت۲
تا خود صبح من هی زمان میگرفتم همینجور ادامه داشت تا ساعت ۳ دیگه دردا میگرفتن و زمانشون طولانی شده بود تقریبا به ۳۰ ثانیه و ۴۰ ثانیه و فاصله ی بینشون هم کم بود هر ۵ یا۷ دقیقه یبار،دیگه زنگ زدم با گریه به شوهرم که بیا بخدا بچه داره میاد خودش رو برای ۳ونیم رسوند خونه گفت پس ماما همراه چی میگفت وقتش نیست و اینا گفتم خیلی دردام زیاد شده یکم ماساژ داد و اینا دیدم درد آروم نمیشه ساعت ۵ رفتیم بیمارستان معاینه کرد گفت ۳ سانتی بستری نمی‌کنیم برو پیاده روی کن باز بشی باید بیشتر باشه ان اس تی هم گرفتن و من برگشتم تو حیاط بیمارستان هی قدم زدم به ماما همراه زنگ زدم بستری نمیکنن گفت برو بگو درد دارم نمیتونم پیاده روی کنم رفتم از درد به خودم میپیچیدم‌ ها ایندفعه پرستار دیگه بود گفت بخواب معاینه کنم ببینم معاینه کرد گفت ۲ونیم اصلا بستری نمی‌کنیم فعلا برو پیاده روی کن ساعت ۹بیا😐آقا دیگه سرتون رو درد نیارم من اومدم تو سالن زایشگاه و حیاط بیمارستان هی قدم بزن شوهرم گفت بریم دنبال مامانت بیاریم که پیشت باشه حرکت کردیم به سمت خونه ی مامانم اینا تقریبا نیم ساعت راه بود و برگشتیم خونه که ساک و اینارو برداریم و من یه دوش آبگرم بگیرم یعنی تو کل این زمان من داشتم درد میکشیدم ها دردامم‌ با تنفس کنترل میکردم خیلی کمک کننده بود،رسیدیم خونه و من رفتم زیر دوش آبگرم شوهرم اومد زیر دوش کمرم و دلم رو ماساژ داد و ساعت ۱۰ و ربع اینا شد دیگه تقریبا رسیدم بیمارستان رفتم معاینه کرد گفت ۴ سانتی برو پذیرش کارای بستری رو بکن