۲۱ پاسخ

وای مغزم گوزید با این چالشت اصلا نمیتونم حتی بهش فکر کنم🤦🏻‍♀️

دخترمن ۲ماهش بود
دقیقا دوتا بچه همسن دخترمن توبیمازستان جابجا شدن
و خانوادها مجبور شدن بچها رو جابجا کنن
من چقدر گریه کردم
اون موقع همش تصور میکردم اگه بخوان دخترمو ازم بگیرن روانی میشم
مادر یکی ازاون بچها گریه میکرد میگفت درست این بچه از گوشت خون منه ولی من دوماهه اون بچه شیردادم بزرگ کردم نمتونم فراموشش کنم

من دخترم خیلی شبیه خودمه ولی همیشه همینو میگم😂😂 ولی جواب اینه: به هییییییچ عنوان مایارو عوض نمیکنم. به هیچ عنوان. اگه بگیرن قطعا دیوونه میشم

وای نع اصلا
اونی که خودم بزرگ کردم رو میخوام
حتی اگر خانواده طرف مقابلم گفتن بچه ها رو باید عوض کنیم من میگم نعععع
تازه بهشون میگم من که این بچه رو که خووم بزرگ کردم بهتون نمیدم چون باید از رو جنازم رد بشید ولی اگه دوس دارید بچه خودمم بهم بدید🤗اونجوری دیگع واقعا خوشحال میشم

پسرمن انگار باباشه 😄 انگار باباشو دوباره دنیا آوردم ولی واقعا این حس رو که تو میگی انشاالله هیچ مادری درک نکنه واقعا سخته آدم یه جوجه هم بزرگ می‌کنه بهش دل می‌بنده چه برسه بچه آدم 🥲
ولی با این چالش‌ت یاد فیلم چپ و راست افتادم مادر و پدر هردو باهم تو یه خونه زندگی کردن که بچه از هم مادر های واقعی دور نباشن

منم اصلا حاضر نیستم عوض کنم واقعا 🥹
ولی قطعا اون یکی رو هم می‌خوام
همینی که هست ☺️

نه من عوض نمیکنم😂🤌بشه خودمه

آره هیچی پاره تن خودم نمیشه

دخترم ایقد شبیه شوهرمه ک مطمئنم بچع خودمه خب ولی اگه ایجور میشد عوضش میکردم بعدشم روانی میشدم

نه هیچوقت نمیدمش

چجوری اخه من بچم از لحظه ای ک زاییدم تو‌دستم بود تا برم خونه

منم خیلی به این موضوع فکر میکنم و اصلا به دنیا عوض نمیکنم لیام رو 😍😍هرچند لیام انگار شوهرم زائیده 😅از بس کپی باباشه بعد هم میگم خوب من تنها تو اتاق عمل بودم و بچه ی دیگه نبوده که عوض بشه و از فکرش میام بیرون☹️

من جفتشونو میخوام
بیمارستانم خراب میکنم
ببین من حاضر نیستم از هیچکدوم بچه ها بگذرم خودمو میندازم تو خونه اونیکی خانواده مجبورشون میکنم با من زندگی کنن اگه بچشونو میخوان
تهش خسته میشن میگن باشه بیا جفتش مال تو

نه اصلا عوضش نمیکنم😁

ای چه سوال سختی،من دوتاشونو میخوام ،نمیتونم بگذرم ،نه از بچه خودم نه از اون بچه ای که بزرگش کردم

بهش فکر نکردم کلی فکر دیگه دارم

نه حاضر نیستم واقعا. شاید دلم بخواد اونم که مثلا بچه ی خودمه بگیرم ولی اینم حاضر نیستم بدم ب هیچ وجه😆

واای خیلی سخته زمان برنامه ماه عسل ی خانواده یادتونه نمیدونم بعد۵/۶سال انگار فهمیدن و پدره نتونست این غمو تحمل کنه سکته کرد فوت کرد
میخواستم برم زایمان کنم متوجه شدم دقیقا همون بیمارستان ی ماه پیشش دوتا بچه جا ب جا شدن تو گهواره هم هست مامانه .الان همش باهم رفت و امد میکنن بخاطر بچه ها

اصلا من با اون بچه زندگی کردم اولین کلمه هاشو شنیدم اولین قدماشو با من برداشته روزای که واکسن زرده تب کرده تاصبح بالا سرش بودم هر وقت تب کرده تب کردم باش باخندهاش خندیدم با‌گریه هاش گریه کردم کلی شود یادش دادم باهم خوندیم

اره عوضش میکنم

بش فک نمیکنم
خدانکنه

سوال های مرتبط