#تجربه زایمان طبیعی پارت چهارم
اره خلاصه منم هرچی میگفتن انجام میدادم خیلیم سخت نبود چون هنوزم بی حسی و داشتم دیگه زور زدم دیدن دارم پارگی میدم چون وزن بچم بالا بود بی حسی برام زدن و خودشون تیغ زدن دردش زیاد نبود ولی قشنگ حس کردم ک سه بار تیغ زد
‌بعدش سر بچه اومد و کشیدن بیرون و گذاشتن رو شکمم باورتون نمیشه بگمم چ حسی داشت انگار نه انگار درد کشیده بودم حس میکردم کلا دوباره متولد شدم خلاصه بچرو گذاشتن رو شکمم و جفت یکم موند داخل شستشو دادن ک این قسمت سخت بود باز ولی چون برا همه پیش نمیاد نمیگم
دیگه بخیه زدن
و تمام

۶ پاسخ

ورزشات چی بود عزیزم

مبارکه

ایجانم 🥺انشالله وجودش پر از شادی و برکت باشه براتون

قبل زايمان ورزش و پياده روي رو انجام دادي؟ از چ هفته اي؟

الهييي عزيزمم
ممتون ك تجربت رو گذاشتي .
دخترت چندكيلو بود وزنش؟ هزينه بي حسي چقد بود؟

مرسی بابت توضیحاتت عزیزم

مقالات مرتبط

آیا بخیه زدن در زایمان طبیعی درد دارد
آیا بخیه زدن در زایمان طبیعی درد دارد؟
علت سخت آروغ زدن نوزاد
علت سخت آروغ زدن نوزاد چیست؟
علت زور زدن نوزاد و قرمز شدن صورت
علت زور زدن نوزاد و قرمز شدن صورت چیست؟
مراقبت از بخیه زایمان طبیعی
مراقبت‌های لازم از بخیه زایمان طبیعی

سوال های مرتبط

مامان جوجه 💙 مامان جوجه 💙 ۱ ماهگی
پارت ۳ تجربه زایمان
ماما اومد گفت هر موقع انقباض داشتی زور بزن منم شروع کردم به زور زدن تا یه ساعت بعد که دکترم اومد معاینه کرد گفت سر بچه پایین نیومده حالت سجده شو وزور بزن منم حالت سجده شدم و شروع کردم به زور زدن من خیلی گریه میکردم میگفتم خانم دکتر من درد دارم من نمیتونم دوباره معاینه کرد گفت رحم لبه داره و نمیشه طبیعی زایمان کنی گفت سوند بیارین وصل کنین و ......
بلاخره منو بردن برای سزارین اتاق عمل کارامو کردن و اینا شروع کرد به تیغ زدن شکمم من قشنگ حس میکردم چون بی حسی پنجمو قوی تر زده بود برام توی طبیعی ولی زیاد اثر نکرده بود دیگ خلاصه من قشنگ درد تیغ و حس میکردم و میگفتم خانم دکتر من دارم میفهمم که تیغ میزنین دبگ خلاصه گفت که بیهوشم کنن ماسکو آورد جلو صورتم ۵ ثانیه نشد که بی. هوش شدم
منو ساعت ۱۰ و نیم بردن اتاق عمل ساعت ۲ توی ریکاوری بهوش اومدم
مشاهده ۷ پاسخ دیگر
مامان دریا مامان دریا ۱ ماهگی
پارت ۷
تجربه زایمان طبیعی
ی ۱۰ دیقه طول کشید تا ۱۰ سانت فول شدم و بهم میگفتن زور بده وقتی موهای بچه رو دیدن دیگه تیغ زدن منو ولی اصلا درد نداشت اینم بگم من از تقریبا ۷ سانت درد هام کم تر شده بود و فقط بیشتر احساس فشار میکردم بیشتر دردام تا ۶ سانت بود بعد این ک تیغ زدن سر بچه اومد بیرون ی زور دیگه ک زدم بچه کانل اومد بیرون و گذاشتش رو بدنم و همه درد هام از بین رفت و انگار ن انگار ک من چند دیقه پیش درد داشتم بعدش کم جای برش رو دوختن در گل ساعت ۲ و نیم بستری شدم و یک ربع ب ۵ زایمان کردم ۵ هم شروع کردن ب بخیه زدن تا ۶ طول کشید و ی ۲۰ دیقه بعدش بلند شدم و راه رفتم
مشاهده ۸ پاسخ دیگر
مامان سفیدبرفی مامان سفیدبرفی روزهای ابتدایی تولد
خب تجربه من از زایمان دوم
من سزارین دومم سزارین اولم اصلا استرس نداشتم چون نمیدونستم چی قراره بشه ولی این سزارین خیلی سخت بود اولش ک رفتم بیمارستان وگفتن بستری وعمل وقتی وارد اتاق عمل شدم خیلی استرس گرفتم وسایلو دیدم کل بدنم استرس شد امپول بی حسی رو ک زدن درد نداشت اصلا ولی کم کم ک از نوک پاهام بی حس میشد خیلی اذیت شدم خلییییی سخت ترین جاش بود ی حال خیلی بدی داشتم نمیتونم بگم فقط باید تجربه داشته باشی. دخترمو دراوردن ولی خب همچنان من حالم بد بود بخاطر بی حسی کم کم ک بیحسی رفت بهترشدم ماساژهای شکمی رو زمانی دادن که من بی حس بودم زیاد اذیت نشدم بعد ک بی حسی کم کم رفت دردام شروع کرد قدمهای اول بلند شدن اول بشددددت درد داشت بطور کلی سخت ترین قسمت سزارینم بی حسی وحس بدش بود ک گفتم عمراااا دیگه سز کنم و بلند شدن وقدم اول بود
مشاهده ۱۲ پاسخ دیگر
مامان نیلا مامان نیلا روزهای ابتدایی تولد
پارت دو
منم دیگ با تموم توانم زور میزدم که زودتر اون درد وحشتناک تموم بشه
تقریبا نیم ساعت در حال،زور زدن بودم که گفتن زوراتو بیشتر کن سرش خیلی نزدیک شده
ماما هم دو طرف واژنمو باز گرفته بود یکیم از بالای سرم هی شکممو به سمت پایین هل میداد
سر بچه داشت میومد بیرون که امپول بی حسی زدن و برش خوردم
که هیچی حس نکردم،همینکه سر بچه اومد بیرون انگار ده کیلو سبک شدم
سریع گذاشتنش رو سینم اون لحظه بهترین حس دنیا بود برام انگار همه دردام یادم رفت
بعد اومدن تا جفتمو خارج کنن و ماساژ شکمی دادن که خیلیم دردناک بود میشد تحمل کنی
رفتن نینی و تمیز کردن باز اوردن گذاشتن رو سینم
مرحله بخیه زدن شروع شد که باز امپول بی حسی زدن
بخیه زدنم خیلی متوجه نمیشدم تا اخراش که اثر بی حسی از بین رفت و یکم اذیت شدم
خلاصه تو این پروسه از نظر من بدترین قسمتش فقط درداش بود بقیه همه قابل تحمل بودن
اما اگه برمیگشتم عقب اصلا طبیعی انتخاب نمیکردم
مشاهده ۵ پاسخ دیگر
مامان آبنبات مامان آبنبات ۴ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی 👶🏻🗣️
سخت بود،۳۹ هفته و سه روز زایمان کردم
شب یک ساعت رفتم پیاده روی و بعدش رفتم دوش آب گرم گرفتم و زیر دوش یکم اسکات زدم،بعد حموم کم کم دردام شروع شد ولی شدید نبود تحمل کردم تا ساعت ۴ که خیلی شدید شد،بین دردام ۵ دقیقه بود که رفتم بیمارستان ،دیگه اونجا خیلییی دردم زیاد بود معاینه کردن ۵ سانت باز بودم ،بعد دیگه هی شدیدتر میشد طوری که میگفتم خدایا فقط بگذره من نه راه پس دارم نه راه پیش،دردش وحشتناک بود واقعا،تو وان آب گرم رفتم واقعا تاثیر داشت،موقعی که درد داشتم کمرمو قر میدادم تاثیر داشت یکم خوب بود،
دیگه ۸.۹سانت که باز شدم میگفتن زور بزن که مدفوع کنی و سر بچه بیاد،بعد که سر بچه رو دیدن بردنم تو یه اتاق دیگه و اونجا برش زدن که سر بچه بیاد بیرون،قشنگ مردم و زنده شدم،بعد که بخیه زدن من کامل بی حس نبودم حتی دوبار هم سوزن بی حسی زدن بازم حس میکردم و خیلی درد کشیدم موقعی که بخیه میزد،دیگه بعد که بچه دنیا اومد بردنم اتاق ریکاوری ،جای بخیه م و مقعدم چون زور زده بودم خیلی درد میکرد،قرص مسکن و شیاف استفاده کردم یه ذره بهتر شدم ولی الان هنوز جای بخیه م درد میکنه اصلا نمی‌تونم بشینم ،دکتر هم گفت تا ۵.۶روز اصلا نشین حتی خوابیده به بچه شیر بده
خیلی خیلی سخت بود ولی فدای سر بچه‌م،دور سرش بگردم هر دردی رو بخاطرش تحمل میکنم،الان که بغلش میگیرم فقط خداروشکر میکنم که چنین هدیه باارزشی بهمون داده🥹❤️
مشاهده ۱۰ پاسخ دیگر
مامان 𝑨𝒍𝒊🧸🦋 مامان 𝑨𝒍𝒊🧸🦋 ۴ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی (۲):ساعت ۵ بود ماما همراهم اومد من سه سانت بودم و شدید درد داشتم و حتی نمیتونستم وایسم چه برسه ورزش کردن رفتم زیر دوش آب گرم حالت سجده شدم ولی دردام بدتر میشد و آرومم نمیکرد ماسک اکسیژن زدم ولی اونم حالم رو خوب نکرد تااینکه ساعت ۷ نیم دوباره معاینه ام کردن و دیدن شدم ۶ سانت و بهم گفتن فقط زور بزنم و با کلی فشار شکمی و معاینه به ۸ سانت رسیدم و ماماهمراهم میگفت اصلا زور زدن رو قطع نکن چون سر بچه میره بالا میاد پایین منم همش زور میزدم و شد ساعت ۹نیم که بچم به دنیا اومد و من هیچ حسی بهش نداشتم چون اونو دلیل همه این بدبختی هایی که کشیدم میدونستم و حالم بد بود و خلاصه جفت به راحتی بیرون اومد ولی موقع بخیه زدن من سوزش داشتم نمیدونم چرا اثر نمیکرد بی حسی هاشون و بخیه زیادی خوردم جوری که الان نمیتونم بشینم ☹ و خلاصه خاطرات بدش تا آخر عمرم به یادم میمونه و فراموش شدنی نیست و میگن که وقتی زایمان کنی انگار تازه متولد میشی و هیچ دردی نداری درحالی که من الان سردرد شدید دارم و همه بدنم گرفته و درد میکنه مخصوصا کمر و گردنم نمیدونم اثرات زایمانه یا دارو بی حسی...من قصد ترسوندن کسی رو ندارم و بدن با بدن هم فرق داره ولی من خیلی اذیت شدم انشاالله همه به راحتی زایمان کنید 😘♥️
مشاهده ۱۸ پاسخ دیگر
مامان آرن👶 مامان آرن👶 ۱ ماهگی
ادامه
کم کم رفتیم تو اتاق عمل و دکتر بی هوشی اومد و به کمرم امپول بی حسی زد گفت شل کن وگرنه خیلی دردت میاد و من واقعا شل کردم و درد زیادی نداشت این بی حسی ،یواش یولش پاهام گرم شد و بی حس و بعدش کلا کمر به پایین بی حس شد پرده رو زدن و ماسک اکسیژن گذاشتن برام و عملم شروع شد هیچ حسی نکردم فقط موقعی که پسرم از شکمم کشیدن بیرون یه حس خالی شدن شکم و برداشتن چیزی از داخل شکمم متوجه شدم همون حین صداپسرم اومد ک خیلی خوشحال شدم😍 پسرم تمیز بود و یکم بعدش اورن بغل صورتم خیلی حس خوبی بود😍عالی ترین قسمت مادر شدن
تو همون لحظه اکسژن بدنم کم شد به پرستار بالا سرم گفتم نفس کم دارم و نمیدونم چیکار کرد و بهتر شد اکسیژنم ،بخیه هامو زدن و دکتر شکمم فشار دادن و میخواستنم بیارن بخش ریکاوری دوباره یه پرستار اومد شکمم و فشار داد تختمو جا به جا کردن تو ریکاوری و منتظر موندم به بچه لباس پوشوندن و اوردن گذاشتن رو سینم و تماس پوستی قشگنگی گرفت و خیلی اروم شد نفهمیدم چقد زمان برد که اتاق اماده بشه و از ریگاوری بیام بیرون ،اما برا من حتی اگه۱۰دقیقه ام بود از نظرم ساعت ها بود انگار😥😥
بی حسی تو پاهام بود انگار به هر کف پام چندین تن وصله انقد که بد بود ،در این حد که پتو روی پام رو خیلی سنگین سر حسش میکردم
درد بی حسی زده بود به کتف راستم و خیلی درد بدی داشت به پرستار گفتم و گفت چیزی نیست بری تو بخش بعد سرم بهتر میشی،من تو پذیرش درخواست اتاق خصوصی دادم و گفتن نمیشه همون حین بعد عمل همسرم باید رخواست بده اگه بود بهم میدن که اونم نبود و اتاق من دو تخته شد (قسمت بد ماجرا کوچولو بودن اتاق بیمارستان بود چون به من حس خفگی میداد)
مشاهده ۷ پاسخ دیگر
مامان آقاعلی مامان آقاعلی ۴ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی 4
با کلی معاینه و درد و زور زدن ها بچه وارد لگن شده بود حس میکردم قشنگ ی چیز گرد توی لگنم با هر انقباض باید زور میزدم قشنگ حسش میکردم فشار میاد به اون جسم گرد که انگار گیر کرده بود ذره ذره حرکتشو می‌فهمیدم ماماها میگفتن داریم موهاشو می‌بینیم انگار بیشتر انرژی گرفتم برای زور زدن با اینکه بی حسی هم بودم ولی حس میکردم لگنم داره از هم متلاشی میشه
دیگه از شدت دردا فقط التماس خدا رو میکردم بچم زودتر به دنیا بیاد و فقط بزای اینکه ازین دردا راحت بشم بیشتر زور میزدم و حرف های ماما همراهم دقیق اجرا میکردم میگفت بین انقباض ها نفس بکش و موقع انقباض ها تا 10 بشمار و زور بزن و تا وقتی درد داری این کارو ادامه بده
دیگه دقیقه های آخر دردم وحشتناک شده بود که تمام بدنم انگار باهم گرفته بود دکترم که برش زد ی لحظه حس کردم مثل اینکه روحم از بدنم کنده بشه بی حس شدم برای ی دقیقه ی حالتی مثل اینکه ی ماهی لیز بخوره از دستت با سرعت حس کردم لیز خورد بچه اومد بیرون حتی بند نافش هم حس کردم دیگه انگار سبک شدم و ی نفسی کشیدم ولی دردام دوباره شروع شد دکترم داشت بخیه میزد که فکرکنم بی حسی ام داشت کم کم از بین می‌رفت می‌فهمیدم سوزنو فرو میکنه و میکشه که دوم سومی بود که داد زدم دارم درد و سوزش بخیه زدن حس میکنم همین جور که داشتم داد میزدم دارم حس میکنم بیهوشم کردم 😅
مشاهده ۴ پاسخ دیگر
مامان یاس 🌸 مامان یاس 🌸 ۲ ماهگی
پارت اول
دوستان عزیزم من چند روز پیش زایمان سزارین کردم خواستم تجربیات خودمو باهاتون به اشتراک بذارم
من تو اتاق عمل دوبار بهم بی حسی اسپاینال زدن ، دفعه اول که زدن من کامل بی حس نشدم و قشنگ برش اول و حس کردم ، و متاسفانه دوباره زدن و من بی حس شدم ، ولی اشتباهی که من کردم باید از اول میگفتم منو بیهوشی کامل کنند چون از عوارض بعدش خبر نداشتم
مشاهده ۶ پاسخ دیگر
مامان سامیار مامان سامیار روزهای ابتدایی تولد
پارت ۲ تجربه زایمانم :)

.
من درد هام شدید شدن و حس میکردم پی پی دارم ، چون هیچی نخورده بودم از شب قبل به بدبختی زور میزدم یک زور زدم بچه اومد پایین دومی زدم در اومد وقتی داشت سرش در می‌آمد یه حس داغ از کف پا تا سرم داشتم سرش و شونه هاش که اومد بیرون درد کمتر شد ، خلاصه بچه انداختن رو شکمم و بند ناف زدن و جفت که جدا شد کشیدن بیرون و تمام امااااااااااااا از فشار شکمم که داد خون بیاد بیرون نگممممم بخیه نخوردم اصلا ولی ۷ بار شکمم فشار دادن اونجا بیشتر درد داشت که جیغ میزدم ۱ساعت بچه انداختن رو شکمم تو اتاق یخ من گفتن خونریزی داری همش میامدن باز میکردن واژن تامپون میزاشتن و قرص زیر زبونی که یهو منو لرز وحشتناکی گرفت ۲تا پتو انداختن روم و چایی که خوردم یکم بهتر شدم بعد بردن بخش دیگه تمام 😮‍💨✨
مشاهده ۶ پاسخ دیگر
مامان آیهان مامان آیهان روزهای ابتدایی تولد
پارت دوم
وارد اتاق عمل شدم روی تخت درازکشیپم دکترمم زودتر اومده بود استرس داشت منو میکشت از استرس زیاد بدنم میلرزید انقدر زیاد ک نمیتونستم کنترلش کنم
که به پرستار گفتم اونم گف عادیه دکتر اومد بی حسی بزنه یکم ارومم کرد چون خیلی میلرزیدم
بعد بی حسی زدن ک دردش مث درد امپول قابل تحمله یهو پاهام داغ شدن و بی حس شدن سریع درازم کشوندن
پرده جلوم گذاشتن دستام باز کردن
قشنگ متوجه میشدم شکممو تکثن تکون میخوردم
لحطه ایی که
مامان نی‌نی 🩵 مامان نی‌نی 🩵 روزهای ابتدایی تولد
خب ببخشید من رفتم باز اومدم با بقیه ماجرا🤣
تجربه زایمان طبیعی با اپیدورال
پارت ۵
رفتم روی تخت لیبر ،برش زدن اصلا اصلا حس نکردم بدترین قسمتش اونجا بود که چون بچه بیرون نمیومد از بالا فشار میدادم تا برنگرده و بیاد بیرون اونجا بود که واقعا درد داشت و من برای اولین بار داد زدم از درد،بچه‌ک‌اومد بیرون اون گریه میکرد من بد تر از اون ،‌نمیدونم چرا ولی خیلی گریه کردم و میلرزیدم ،بخیه زدن اذیت کننده بود با این که برام دوبار بیحسی زد ،اما چون من ترسیده بودم خودمو سفت گرفته بودم و واقعا می‌سوخت ماساژ شکمی درد نداشت برام چون انقد قبلش با آرنج به شکمم فشار آوردن بودن اون دگ چیزی نبود .هنوزم جای اون ساعد روی شکمم درد می‌کنه
ساعت ۶/۵ صبح پسرم با ناز و عشوه به دنیا اومد ☺️
اپیدورال خوب بود، کارم رو راحت کرد ،من بیش تر حس میکنم این که نمی‌تونستم زور بزنم بخاطر این بود ک آموزشش رو ندیده بودم و نمی‌فهمیدم باید چیکار کنم البته اپیدورال بی تقصیر نبود ولی نه اونقدر که بگم راضی نیستم ازش
جای سوزنش درد می‌کنه هنوز و کبود شده
زایمان سخته ....و آدم بعد از انجامش حس می‌کنی یه ابر انسان شدی ،قدرت واقعیتو میفهمی و انگار از نو ساخته شدی ...برام جالب بود ،حس غرور داشتم حس این من چقدر قوی ام من سخت ترین کار دنیا رو انجام دادم ... واقعاً امیدوارم همه ی چشم انتظار ها تجربه کنن.
نی‌نی من خدا خواسته بود ،و قربون خدا ک‌همیشه بهترین هارو برا بنده هاش میخواد
مشاهده ۱۱ پاسخ دیگر
مامان دلوین خانوم😋 مامان دلوین خانوم😋 ۳ ماهگی
مامانایی ک میخان سزارین کنن ساعت 7عمل کردم بعدش ک بی حسی بودم الان درد دارم ولی قابل تحمله با شیاف، پمپم نگرفتم فعلا ک راضیم فردا میخام راه برم بعد راه رفتن میگن دردت کم میشه سر عمل هیچی حس نکردم اینجا میگفتن رد تیغ و اینارو میفهمی ولی من ندونستم فقط همینکه بچه رو از شکمم کشیدن بیرون کشیدگیشو حس کردم الکی ترس داشتم ک وای رد تیغو حس میکنم و... تنها مشکلی ک دادم طاق باز خوابیدنم و اینکه نمیتونم تنهایی شیربدم هستش
مشاهده ۸ پاسخ دیگر
مامان پناه مامان پناه ۲ ماهگی
منم اومدم از تجربه زایمانم بگم بعد ۴۱ هفته و دوروز دهم بستری شدم یک سانت کلا باز بودم با امپولی که تو لگنم زدن و فشار فشورا و معاینه ها و قرصایی که دادن و من از ترس نخوردم تا پنج صبح شدم پنج سانت اما دیگه حالم چنان بد بود و میلرزیدم و بدنم ضعف کردن بود گذاشتن همراهیمو ببینم و بعد اینکه شیفتشون عوض شد با دوتا امپول بی حسی که تو کمرم زدن بالاخره ۱۰ و ۵ دقیقه صبح زایمان کردم .. خیلی ترسیده بودم از زایمان طبیعی و اون جو بیمارستان ولی بچه که روی شکمم گذاشتن همه چی رو کاملا یادم رفت خیلی حس خوبی بعدش داشتم جوری که دکتر پرسید چطوری سر بخیه کردن گفتم عالی😂😂
مشاهده ۵ پاسخ دیگر
مامان پناهم😍 مامان پناهم😍 ۲ ماهگی
ادامه تجربه زايمان طبیعی
دیگه گفتن از رو تخت بیا پایین ورزش کن مگه میتونستم بیام پایین از دردی ک داشتم حالا با اذیت رفتم پایین انقد درد داشتم نميتونستم همکاری کنم زیاد دیگه دوباره رفتم بالای تخت معاینه کردن هنوز ۸ سانت بودم انقد ک‌انگشت کردن ک شد ۱۰ سانت بهم گفتن زور بزن حالا نگه میتونستم زور بزنم نفس نداشتم همشونم دانشجو بودن بالا سرم یه دانشجو ی احمق اومد رو شکمم با دو تا مشتش شکممو فشار میداد من دیگه اون موقع داشتم حون میدادم زیر دستش از این ورم اون یکی دیگه هی انگشت میکرد واژنم تا بتونه بچه بیاد دیگه دیدن بچه نمیاد پایین و داره میمیره اومدن واژنمو برش زدن بعد یه رب بچم بدنیا اومد ولی گریه نمیکرد🥲 چون بهش فشار اومده بود تو کانال زايمان همم ک دانشجو ی شکممو فشار داده بود بچم اذیت شده بود ینی بچمو خدا دوباره بهم داد ‌‌‌‌... دیگه بدنیا ک اومد اومدن بخیه زدن بعد دوباره اومدن معاینه دیدن بخیه هام باز شده بدون اینکه بی حسی بزنن دوباره بخیه کردن ینی هر بخیه رو با گوشت و استخون حس کردم برشم خورده بودم زیااااد
مشاهده ۱۴ پاسخ دیگر