بچه ها شماهم مثل من هرچقدر ب زایمان نزدیک تر میشین استرس میگیرین؟؟🥲
موقع امیرعلی چون نمیدونستم و تجربه نداشتم اصلاااا یه ذره استرس نداشتم حتی رفتم اتاق عمل موقعی که میخواستن آمپول بی حسی بزنن
من واقعا نمیدونستم چجوریه و.....
بعد که عملم تموم شد بدترین حس برام این بود که پاهام تا عصر حس نداشتن اینکه نمیتونستم تکونشون بدم بدترین حس عمرم بود
وقتیم که شب گفتن راه برو که دیگه بدتر
یادمه تو راهرو که دستمو از دیوار می‌گرفتم راه برم همینجور از درررد اشک میریختم و ب خودم فحش میدادم که دیگه بچه نمیارم 🥴🤣
بعد ۷ ماه دوباره برخواست خودم حامله شدم
الآنم همش فکرم میره سمت زایمان ، همش اون دردا میاد جلو چشمم
برا من چون وزنم بالاست خیلی سخته ،شکمم بعد اینکه پسرم دنیا اومد انگار ۲۰کیلو بود و افتاده شده بود بعدش ب مرور خوب شد
الآنم آخر شبا می‌خوام بخوابم هی یادم میاد قراره دوباره کلی درد بکشم

۱۸ پاسخ

منم همینجور بودم
حالا من دورو برم کسی ندیده بودم طبیعی زایمان کنه همه هم میترسوندن که حتما برو سزارین و طبیعی بده من بدون هیچ پیش زمینه و ماماهمراهی رفتم زاییدم😅
الان از اول بارداریم دنبال اینم چه ورزشی خوبه ماما کجا بگیرم و...
انگار اولش داغیم الان می‌فهمیم چیه🤣🤣

من ذوق دارم زود تموم بشه بغلش کنم خسته شدم

منک با هر تلنگری گریم میگیره از چالش‌ها ی بعدش میترسم رفتار و حسادت مهدیار نق و نوق بچه جدید ازینک دست تنهام کم میارم اینک هیشکی حال روحی منو درک نمیکنه اینک جای عملم باز بخواد باز سه درداش

مهم اینه دردش موندگار نبس
من زایمانم طبیعیه ،میگم نهایت یه روز درده دیگه

خدا کمکت کنه گلم انشاالله برام دعا کن خیلی میترسم

سنو انومالی رفتم گفت بریچه نذر کردم همینجوری بمونه 😂😂گفتم خدایا این بچه نچرخه یه گاوی گوسفندی نذر

وای خدا مث منی من زایمان طبیعی داشتم هشت ماه قبل گفتم دگه گوه بخورم حامله بشم پسرم چهار ماه شدم دوباره حامله شدم 🥴🥴😂😂الآنم اینقدر استرس دارم اوففف هی میگم من میرم سزارین مامانم میگه نه طبیعی 😂🤦

من که یه ترس شدیدی از حمام رفتن و اتاق عمل افتاده جونم . جوری که وقتی میرم حمام نفسم کامل بند میاد انگار گذاشتنم تو قبر . هفته ای یه بار فقط سرمو میشورم اونم با گریه و شوهرم بیاد دم در حموم و ....
زایمان اولم انگار میخواستم برم بهشت از بس ذوق داشتم .ولی الان به عمل که فکر میکنم نفس تنگی میگیرم و حال بده میاد سراغم

فکر نکن به خدا توکل کن . منم استرس زایمان ندارم ولی از قسمت سوندش میترسم بهم سون وصل کردن بر دوقلوها خیلی درد داشتم . همش داشتم میسوختم . گفتم خانم اشتباه نزدین خیلی درد داره. دیگه رفتم اتاع عمل یادم رفت .

به لحظات بعد که بچه رو میبینی فک کن که مرحلت زایمان رو رد کرده بودی😁

منم خیییییلی استرس دارماااااا🥹🥹🥹🥹🥹

باور کن من از خدامه همین فردا زایمان کنم

من برای کلیه ام بی حس شدم و واقعا درد کشیدم ، اما الان فک میکنم هم میترسم هم واقعا خدا رو شکر میکنم که ان شاءالله نتیحه ی این عمل بچه دار شدنه ، نه اینکه خدایی نکرده درمان یک بیماری
ان شاءالله همه مون راحت زایمان کنیم و بچه های سالم و صالح و خوشگل خدا بهمون بده

شما کدوم بیمارستان سز میشی

من ک هنوز تجربه نکردم ک استرس داشته باشم😹

منم زیاد ب زایمان فکر نمیکردم اما این هفته اخر خیلی ترسا اومده سراغم😢

منم البته استرس زایمان زود رس هم دارم

من فقط میخوام بخوابم و روز قبل عمل بیدار شم ازدست این استرسا راحت شم

سوال های مرتبط

مامان هامین و هایلین مامان هامین و هایلین هفته بیست‌وهشتم بارداری
سلام خانومای مشهدی و خانومایی که سزارین شدن یه مسئله ذهن منو درگیر کرده میشه لطفا راهنمایی کنید.


من یک سالو نیم پیش پسرم به دنیا اومد و قرار بود زایمانم طبیعی باشه ولی اپیدورال شدم و چون فشار و دردی نداشتم دهانه رحمم روی ۶ سانت استپ زد و باز نشد کلا دردی نداشتم ولی از ترس درخواست اپیدورال دادم بعدم که دهانه رحمم باز نشد ضربان قلب بچه نامنظم شد و منو سریع انتقال دادند اتاق عمل و سزارین شدم.

تو اتاق عمل هم با اینکه اپیدورال زیادی بهم تزریق شده بود ولی بی حس نبودم و ترسیده بودم و بدنم دچار لرزش شدید شد خودشون بیهوشم کردند وقتی به هوش اومدم هنوز چشامو باز نکرده بودم به قدری که درد داشتم اول دهنم باز شد شروع کردم به ناله کردن درخواست مسکن دادم ولی تاثیری نداشت تا اوردنم تو اتاق و بهیار برام شیاف گذاشت یه ربع بعد شیاف دردم آروم شد.

الانم دوباره سزارینی هستم ولی از درد بعد عمل خیلی میترسم همش بهش فکر میکنم که من دوباره همچین دردی رو باید بکشم .

کسایی که تجربه پمپ درد داشتن چه جوری بود؟ درد رو زود آروم میکرد؟ تزریق چه جوری بود؟

کسایی که بیمارستان بنت الهدی مشهد زایمان کردند اونجا پمپ درد داره؟


میشه لطفا تجربتون رو از پمپ درد بگین؟
مامان رایکا 💙 مامان رایکا 💙 هفته سی‌ویکم بارداری
امروز رفتم جلسه دوم کلاس آمادگی زایمان، یه خانومه اومده بود هفته 37بود میگف همین الان رفتم دکترم معاینه کرده میگه دوسانت بازشده دهانه رحمت اصلا پیاده روی و ورزش نکن که حداقل تا38برسونی، ورزشارو انجام نداد بچه دومش بود زایمان قبلیشم طبیعی بوده، میگف زایمان اولم با اپیدورال بود بیمارستان مهرگان بودم هیچی نفهمیدم ولی خیلی طول کشید چون بی حسی رو دیر زدن سر7سانت بهم زدن من اصلا زورنزدم خودشون فشارم دادن، بعد چون طولانی شد سربچه زیاد تو کانال زایمان موند بدنیااومده بود سرش اندازه نارنگی ورم داشت تا6ماهگی بعدش دیگه خوب شد، ماما بهش گف نه اون اشتباهه، بی حسی رو دیگه باید سر4الی5سانت نهایتا بزنن نه 7سانت، چون اوج درد همون موقعاست و مادر باید تو 7الی10سانت اون حس زورش برگرده بتونه زوربزنه ک زودترزایمان کنه وگرنه چون اون تایمی ک باید زوربزنه بی حسه و نمیتونه زوربزنه ب ه گیرمیکنه سرش، خلاصه ک ازنظرمن اپیدورال چیزخوبی نیس من خودم شخصه انجام نمیدم ولی اگرم میخاید انجام بدید حواستون باشه ک 4الی5سانت براتون بزنن اگر یادشون رفت یا اینکه خودتون یادتون رفت بگید بهشون دیگه به بعدش بیخیال شید بهتره
مامان 💖 دخترم کنجد💖 مامان 💖 دخترم کنجد💖 هفته بیست‌ونهم بارداری
مامان نخودچی مامان نخودچی هفته سی‌وهشتم بارداری
تجربه زایمان اول
این قسمت (ماجراهای بستری 😂)
من تا ۹ ماهگی به اینکه میخوام سزارین شم یا طبیعی اصلا فکر نمیکردم استرسشم نداشتم چون‌میگفتم اول اخر یکیش باید بشه دیگه .... که هفته های اخر گفتم طبیعی ... دیگه دکترمم تو بیمارستانی ک‌میخواستم برم نبود گفت روزی که دردت گرفت برو بستریت میکنن ....
هیچی دیگه ما وایسادیم دردمون بگیره هی برو پیاده روی هی دوش بگیر زعفرون بخور اینو بخور اونو بخور ولی از درد خبری نشد شبه تاریخ زایمانی ک‌ انتی داده بود من داشتم تو پارک ورق بازی میکردم🤣🥴 شد ۴۰ هفته تمام ارایش کردم موهامو صاف کردم ساکمو برداشتم با مامانمو شوهرم رفتیم بیمارستان 😏 گفتن خانم درد نداری خدافظ
اومدم خونه باز فردا صبش ارایش کردم موهامو صاف کردم وسیله هامو برداشتم .... و دوباره گفتن خدافظ من دیگه خسته شده بود ۴۰ هفته ۵ روزم بود که رفتم باز بیمارستان یه دکتره.... اومد معاینم کنه که یه دردی منو گرف مردم گف برو nst سه ساعت از من nst گرفتن هی‌گفتن خوب نگرفته دستگاه شد ساعت ۱ گفتن nst مشکل داره برو سونو اورژانسی منم به خاطر معاینه افتاده بودم خونریزی شدید از درد نمیتونستم راه برم قدم برمیداشتم جیغ میکشیدم اونام ک  گفتن نوارش مشکل داره من گریون رفتم سراغ همسرم ک بچه مشکل داره .... حالا در به در دنبال سونوگرافی همه جا بستس موندیم پشت در تا یه جا باز کنه ساعت شد ۵ تا دکتره اومد منو سونو کرد گفت خانم همه چیت عالیه واسه چی نگرانت کردن
(ادامه پایین)