وااااااای امان از بچه و دردستر هاش😵‍💫 دیشب ایلیا خواب بود دیگه بیدارش نکردم تو خواب مای بیبیش رو عوض کردم چون گرم بود شلوار پاش نکردم صبح ساعت 5 شیرش دادم خواب و بیدار بودم بعد دیدم ایلیا بیدار شد فکر کردم باز میخوابه منم که خوابم میومد خوابیده بودم اونم داشت با خودش حرف میزد بعد اومده بود روی من دست به سینه هام میزد چون لباسم بالا بود بعد یهو بیدار شدم دیدم رومه اومدم درازش کنم بخوابه که دیدم وااااااااای چسب مای بیبی‌ش کنده شده بود کل جاشو لباساشو گوهی کرده بود😂😭 سریع گفتم وای ایلیا مامان چیکار کردی خدا مرگم باز گفتم وای مهدی چیکار کنم شوهرم بلند شد دیدم اونم حساس روی این چیزا گفت وای مگه نگفتم شلوار پاش کن گفتم چند بار اینجوری بدون شلوار خوابیده اینجوری نشده دیگه بلند شدم ایلیا رو بردم شستم تمیز لباساشو عوض کردم جاشو شستم لباساشو شستم حتی جای خودمون هم یا ذره کثیف شده بود شستم سینه منم گوهی کرده بود😮‍💨😂 دیگه منم رفتم حموم لباسامم شستم خودمم دوش گرفتم الان خدمت شمام😐😭😮‍💨😂 اینم از صبح من😵‍💫

۱۴ پاسخ

🤣🤣🤣

افرین خداقوت پهلووووون 😂😂😂

🤣🤣خدا قوت

خداقوت😂😁

سلام
ببخشید ولی همون اول کاری که شروع به انجام کرد بو حس نکردی که نخابی و بلند شب بشوریش؟؟🤔😱

چقدر کار کردی سر صبح 😂

عیب نداره من بودم عکسم میگرفتم بعدنشونش میدادم😂😂😂

🤣🤣🤣🤣
یکی به من بگه نقش شوهرش این وسط چی بود 😂😂بیدار شد سرزنش کرد خوابید 😂😂😂یعنی همه شوهرا همینن

واقعا خدا قوت 🤭🤭🤤🤤.

ببخشید ولی صبح عنی🤣🤣🤣

🤣🤣🤣🤣🤣من بودم اول یه دل سیر میخندیدم

🤣🤣🤣🤣

وای دقیقا خواهرم منم همچین اتفاقی براش افتاده بود 🤣

عیبی نداره روزتو پر انرژی ساخنتی😂

سوال های مرتبط

مامان دوستمون💕 مامان دوستمون💕 ۱۰ ماهگی
جهت ایده ماهگرد فرشته کوچولوها
🥲خدایه من
همه خاطراتم زنده شد
اون روزی که دختر کوچولوم ۱۴ روزش بود و اومدم بوشهر
وقتی رسیدیم خونه و در خونه رو باز کردم حالا من بودم و یه نوزاد ظریف و تنهای تنها
بغضمو قورت دادم و برگشتم دیدم بابا ابوالفضل پشت سرمه
هیچ وقت خاطرات اولین حمومش یادم نمیره که میخواستم یا قیچی لباسشو پاره کنم🥲
هر روز یه صدایی تو سرم می‌گفت مطمئنی از پسش برمیای؟
اولین باری که شیر تو گلوش گیر کرد و نشستم یه دل سیر گریه کردم که بچه از دست رفت
دوباره برگشتم دیدم بابا پشت سرمه
یه شب آوا تا صبح پنج یا شیش بار بیدار شد بار اول که براش بیدار شدم دیدم بابا بیدار شده گفتم شاید چیزی لازم داره
بار دوم هم همینطور گفتم دیگه لابد حتما کلافه شده میخواد بره تو اتاق تنها بخوابه
و هر شیش بار دیدم بدون هیچ دلیلی با من بیدار میشه و با من می‌خوابه فهمیدم دلیلش منم🥹 و باز هم اونجا فهمیدم بابا ابوالفضل پست سرمه
خلاصه که الان دخترکوچولو ۹ ماهشه و ما کنار هم تونستیم از پسش بربیام🥹