سوال های مرتبط

مامان سید محمد❣️ مامان سید محمد❣️ ۲ سالگی
دیدین بچه عاشق خوراکی خوردنه
من فکر می کردم هنر می کنم که مدام به محمد خوراکی میدم البته سالم میدادم ولی عادت به ریزه خواری پیدا کرده بود منم خیلی غر میزدم چرا سر سفره نمیاد الان چند وقته هر چی میگه خوراکی بده میگم نیست چند روزی واقعا بهش ندادم غیر شیر هیچی نمی خورد ولی گشنه اش میشه میاد درخواست غذا می کنه بعد که دیدم غذا خورد اون وقت خوراکی هم براش میذارم یا میان وعده بهش میدم فاصله بیفته
یا مثلاً علاقه به گوشی نداشت یه دوماهه گوشی علاقه پیدا کرده دیدم دلیل بیشترش اینه که وقتی یه کلیپ جالب میدیدم دانلود می کردم یا بازی رو گوشیم بود این داشت وابسته میشد
یه شب نشستم هر چی داشتم پاک کردم دیگه الان فهمیده گوشی من به دردش نمی خوره از گوشی هم راحت شدم
برای خوابیدنش جیغ و داد می کرد که نباید بخوابیم
منم تصمیم گرفتم مرحله به مرحله به تایم خوابش یکی یکی کاراسو انجام بدم مثلا اول صورتمو می‌شورم و پوشکش عوض می کنم و لباسش
بعد چند دقیقه یکی یکی با فاصله لامپ ها رو خاموش می کنم فقط یه هالوژن تو حال روشن میذارم
میگم زیر نور هالوژن بازی کن
بعد چند دقیقه بهش میگم من خوابم میاد میرم بخوابم اگه دوست داشتی بخوابی یکی از عروسک هات هم با خودت بیار میگه باشه شب بخیر ولی بعد ده دقیقه میاد میگه مامان بخوابیم
بچه ها فقط یه قلب دارن اونو باید بفهمیم
هر چی بیشتر بفههممش صبورتر میشیم
مامان شکلات 🍼🧑‍🍼🍫 مامان شکلات 🍼🧑‍🍼🍫 ۲ سالگی
مامانا
ما یه همسایه ای داریم که قبلاً رفت آمد داشتیم همیشه دخترشو می‌فرستاد خونه ما پیش دخترم تا بازی کنن (دخترش پنج سالشه)
وقتی میومد خونه ما من یه عالمه اسباب بازی میاوردم بازی کنن با همه ی اسباب بازی های دختر من بازی میکرد بعد می‌رفت خونشون بیشتر اون میومد خیلی کم پیش میومد ما بریم
یه روز منو دخترم رفتیم خونشون دختر من هر چیزی که بر می‌داشت ازش می‌گرفت (اون موقع دختر من یک سالش بود )
حتی کوچیک ترین چیزی که تو خونشون افتاد بود از دست دخترم می‌گرفت تا جیغش رو در بیاره اون روز اهمیت ندادم گفتم بچس دیگه
تا مامانش براش یه سه چرخه خرید بعد هر سری تو کوچه میدیدم همو حتی نمی‌گذاشت دختر من دست بزنه بهش چندین بار همین کارش رو تکرار کرد تا یه روز خیلی حوصله ام سر رفته بود دخترمو سوار کالسکه کردم بردمش تو کوچه اینام بیرون بودن مامانش گفت بیا پیش ما رفتم پیششون دخترم دخترمم گذاشتم پایین بازی کنه دختر این خانوم سوار کالسکه دختر من شده بود داشت بازی میکرد دختر منم رفت سوار سه چرخه ش شد تا دید دختر من سوار شده جیغ داد که پیاده بشه مامانشم اصلا نگفت که مامان مثلاً نی نیه بزار یکم سوار بشه توام داری با کالسکه اون بازی می‌کنی اصلا هیچی نگفت منم دخترمو گرفتم زوری پیاده اش کردم بچم غش کرده بود از گریه بغلش کردم بیارمش خونه دیدم دخترش زودتر از ما در خونه وایستاده که بیاد خونمون
بهش گفتم برو پیش مامانت بی ادب دختر من با تو بازی نمیکنه
بعد مامانش قهر کرده که چرا بچمو از خونه بیرون کرده
به جاریم گفته بود من نمی تونستم چیزی بگم به بچم اعتماد به نفس بچم میاد پایین
مامان آرتین مامان آرتین ۲ سالگی